شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت یازدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش دوم
۱
دیگری را در کمند آور، که ما خود بنده ایم
ریسمان در پای، حاجت نیست، دست آموز را
معنی تحت اللفظی:
نیازی به صید ما نداری.
برای اینکه ما بنده داوطلب تو هستیم.
نیازی به قید و بند در مورد دست آموز نیست.
سعدی
در این بیت غزل،
دیالک تیک عشق
را
به شکل دیالک تیک صیاد وصید و بعد به شکل دیالک تیک بنده دار و بنده داوطلب بسط و تعمیم می دهد و به سبب دست آموزی غل و زنجیر را زاید می داند.
عاشق در ایده ئولوژی فئودالی
اوبژکت واره، چیز واره و در بهترین حالت صید واره، حیوان واره می شود
و
معشوق
سوبژکت واره، صیاد واره، ارباب بنده دار واره، اهلی کننده واره و مربی واره.
معشوق
عاشق
در واقع
نه عاشق معشوق، بلکه عاشق بندگی و وابستگی است.
عاشق
در ایده ئولوژی فئودالی
زباله جانداری است
بنده و برده و وابسته داوطلب است.
آدم نیست.
فلسفه تجلیل افراطی و اغراق امیز عشق در ایده ئولوژی فئودالی همین است:
خام و خر کردن توده و تبدیل توده به چیزی بی اراده، بی شخصیات و خمیر واره در دست طبقات حاکمه.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر