حماسه داد
فریدون میزانی
(جوانشیر)
بازتاب خصلتهای شاهان و پهلوانان در مناسبات با زنان
زيباترين مناسبات عاشقانه پهلوانان در "زال و رودابه"
فصل نهم
عشق پهلوانان در شاهنامه
زال شبانه خود را به ديوار كاخ میرساند.
رودابه در بام منتظر او ست.
سپهــبد ســوی كاخ بنهــاد، روی
چنان چون بود مردم جفت جوی
بر آمد سـيه چــشم گلــــرخ به بام
چو سرو سهی بر سرش ماه تام
چو از دور دســـتان سـام سـوار
پديد آمــد آن دخـتـــر نـــــام دار
دو بيجـاده بگـــــشاد و آواز داد
كه شـاد آمدی،ای جوانمرد شـاد
درود جهـان آفــــرين بر تو باد
خم چرخ گــردان، زميــن تو باد
پياده بدين سـان ز پرده ســرای
برنجيد ات اين خسروانی دو پای
سپهــبد كــز آنگونه آوا شــــنيد
نگه كرد و خورشيد رخ را بديد
...
چنين داد پاسخ كهای ماه چـهر
درود ات ز من، آفــرين از ســپهر
چه مايه شبان ديده اندر سماك
خروشان بدم (بودم) پيـش يزدان پاك
(سماک ستاره ای است)
همی خواســتم تا خدای جهـان
نمايد مــرا رويـت اندر نهــان
كنـون شـاد گشـــتم به آواز تو
بدين خوب گفـــــتار با ناز تو
رودابه گيسو میگشايد و چون كمند از بام میافكند و آواز میدهد كه با همين كمند
خود را به بام برساند:
بگير اين سيه گيسو از يك سو ام
ز بهـــر تو بايد هـــمی گيـــــسو ام
زال با مهری افزون،
كمند خود را میگيرد،
بر كنگره كاخ میافكند و پيش رودابه میرسد.
رودابه به استقبالش میشتابد و او را به درون كاخ رهمنون میشود:
چــو بر بام آن باره، بـنــشســـت باز
بر آمــد پری روی و برد اش نمـــاز
(باره یعنی دیوار و حصار قلعه و شهر)
گرفت آن زمان دست دستان به دست
برفتــند هــر دو به كــردار مســــت
فــرود آمـــد از بــــام كاخ بلــنــــد
به دســـت اندرون دســت شـــاخ بلند
ســـــوی خـانــــه زرنـگار آمـــدند
بر آن مجـلــــس شـــــاهـوار آمدند
بهــــشتی بد آراســــــــته پر ز نور
پرســـتنـده بر پای و بر پـيش حور
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر