درنگی
از
میم حجری
۸
سپید رود و وزغان (قورباغه ها)
سپید رود
در زیر درختان گلریز بهاری
چالاک می گذشت
و
از
شوق دریا
سرودی می خواند.
وزغانی چند
بر آن شدند تا راه بر وی ببندند و دامی از خزه ها بر گذرگاهش بگسترند.
باد سبک پا
این خبر را شنید
و
هراسان
سپید رود
را
آگاه ساخت.
ولی شط با خنده ای مروارید گون
گفت:
«بیم مدار.
هر خزه ای هم که بر سر راه باشد،
سرانجام
موج مشتاق ام
به خزر خواهد رسید.»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر