باب اول
در عدل و تدبیر و رأی
حکایت نوزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۵ ـ ۴۶)
بخش اول
۱
عجب نیست، گر ظالم از من به جان
برنجد، که دزد است و من پاسبان
معنی تحت اللفظی:
رنجش ظالم از من، حیرت انگیز نیست.
برای اینکه او دزد است و من پاسبانم.
دزد باید هم از پاسبان بترسد.
سعدی
حرمت مفاهیم
را
به
رسمیت نمی شناسد.
دزد
تعریف روشن دارد
و
ربطی به ستمگر ندارد.
ستمگر
قاعدتا
جزو و عضو طبقات حاکمه است.
در حالیکه دزد
عضو و جزو لومپن پرولتاریا
یعنی
تحتانی ترین قشر جامعه
است.
بی خانمان است.
پاسبان
هم
پاسدار داد نیست
تا
ظالم از او بترسد.
پاسبان
پاسدار منافع استراتژیکی طبقه حاکمه است.
درست به همین دلیل دزد از او می ترسد.
پاسبان مأمور مسلح طبقه حاکمه است.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به شکل دیالک تیک ظالم و مظلوم و دیالک تیک دزد و پاسبان بسط و تعمیم می دهد و رنجش طبقه حاکمه (ظالم، دزد) از توده (مظلوم و پاسبان) را ناگزیر می داند.
در این بیت شعر،
تئوری «شبان ـ گرگ ـ گله» به شکل تئوری «پاسبان ـ دزد ـ توده» بسط و تعمیم داده می شود.
این در واقع همین عنگلاب اسلامی است.
این به معنی حذف شاه و روی کار آمدن ولایت فقیه است.
شگفتا که هفتصد سال بعد در کشور سعدی همین امر تحقق می یابد.
با تبدیل شبان به گرگ، تریاد فوق الذکر
به
دیالک تیک گرگ و توده
مبدل می شود
و
طی عنگلابی خونین
گرگ فراری داده می شود و توده قدرت را به دست شیخ می سپارد و حکومت اسلامی بر خرابه های شاهنشاهی برپا می شود.
جامعه گامی کوچک به پیش برمی دارد و درجا می زند و از برخی جهات حتی عقبتر می رود و فاجعه نطفه می بندد.
سعدی اما دست به تحریف مفاهیم می زند.
او ظالم را دزد می نامد و شیخ را پاسبان.
اولا ضد ظالم، عادل است، نه پاسبان.
پاسبان می تواند، خود ظالم و یا عادل باشد.
ثانیا دزدی را نمی توان با ظلم یکسان شمرد.
دزدی چه بسا برقراری نوعی عدالت است.
اگر کسی دارائی ارباب فئودالی را بدزدد، ظلمی در حق او نکرده است و نمی توان ارباب فئودال را مظلوم نامید.
زیرا دارائی ارباب از غارت دسترنج دهقانان تشکیل شده است و اگر دهقان خانه خراب شده ای دزدی پیشه کند و بخشی از ثروت خود را از طریق دزدی بازپس گیرد، می تواند عمل خود را بازتولید عدالت بنامد.
ثالثا شیخ هرگز فونکسیون پاسبان را به عهده نداشته است و نمی تواند هم داشته باشد.
پاسبان بازوی مسلح و اجرائی دولت است.
شیخ اگر عضو و جزو طبقه حاکمه نباشد، ایدئولوگ نظام فئودالی ـ بنده داری است، حلقه رابط میان طبقه حاکم و توده مولد و زحمتکش است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر