۱۴۰۰ فروردین ۲۵, چهارشنبه

من نمی گویم که شما باید مثل من زندگی کنید! (۱۵)

 

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

متن ساده شده توسط

ریتا کویتک

برگردان

میم حجری

 

فصل چهاردهم

مهاجرت هم بالاخره کاری است.

 

·    لاک پشت را کنراد از دیرباز دارد، اولگا را.

 

·    او را در خیابان پیدا کرده است، چنین لاک پشت کوچکی را.

 

·    اولگا نخست سرش را در لاک کرده بود.

 

·    بعد دیگر نه.

 

·    کنراد حالا می تواند با او صحبت کند.

 

·    اولگا نگاهش می کند.

 

·    کنراد او را در جیب کتش می گذارد.

 

·    گاهی موقع پیاده روی هم با اولگا حرف می زند.

 

·    انگار با خود حرف می زند.

 

·    کنراد با اولگا حرف می زند، نه برای اینکه لاک پشت زبان او را می فهمد.

 

·    البته چنین چیزی غیرمنطقی و یاوه است.

 

·    بلکه برای اینکه اولگا وجود دارد و موجود زنده ای است.

 

·    اولگا بیشتر از هر چیز ماهی دوست دارد.

 

·    کنراد به ماهی فروشی ها می رود و برای اولگا ماهی گدائی می کند.

 

·    بعضی ها فکر می کنند که کنراد اندکی خل است.

 

·    اما بعد اولگا را نشان شان می دهد.

 

·    شاید آنها نگاهش می کنند!

 

·    اغلب ماهی بزرگتر از آن است که انتظار می رفت.

 

·    به همین دلیل، اکنون کنراد ماهی هم می خورد.

 

·    او اولگا را روی چمن می گذارد تا راه برود.

 

·    اما باید حواسش را خیلی جمع کند.

 

·    برای اینکه اولگا لاک پشتی سریع السیر است.

 

·    «بمان اینجا»، کنراد می گوید.

·    «به تنهائی نمی توانی زنده بمانی.»

 

·    مسئله این است که کنراد باید راه بیفتد.

 

·    اولگا از این امر خبر ندارد.

 

·    کنراد می خواهد به آمریکا برود.

 

·    کنراد قصد مهاجرت دارد.

 

·    او در پائیز به راه خواهد افتاد.

 

·    ژاک او را با خود می برد.

 

·    آندو با هواپیما خواهند رفت.

 

·    «بیا با من»، ژاک گفته است.

·    «وقتی که من برمی گردم، تو با من می آئی.»

 

·    ژاک اهل آمریکا ست.

 

·    آندو در مسافرخانه ای با هم مشروب خورده اند.

·    نه یک بار.

·    و با هم درد دل کرده اند.

 

·    ژاک در غرب آمریکا مزرعه و اسب و اصطبل و غیره دارد.

 

·    او در آنجا کسی مثل کنراد را لازم دارد.

 

·    کار سنگین از او انتظار ندارد.

 

·    اصلا از او کار انتظار ندارد.

 

·    او باید فقط چشمش به اسب ها باشد.

 

·    کار به عهده نوکر او ست.

 

·    ژاک پسر خوبی است.

 

·    او می گوید که کنراد دوست او ست.

 

·    اما به همراه بردن لاک پشت مجاز نیست.

 

·    چنین کاری ممنوع است.

 

·    کنراد سفری دو روزه در پیش دارد.

 

·    او اکنون در حاشیه بیشه نشسته است.

 

·    اولگا روی خزه ها ست.

 

·    اولگا کنراد را نگاه می کند؟

 

·    چشمانش به نقطه های سیاه می مانند.

 

·    کنراد سرش را به آرامی نوازش می کند.

 

·    زیر چانه اش را هم نوازش می کند.

 

·    بعد او را به جائی می برد که لاک پشت های دیگر را دیده است، در باغی در ده.

 

·    «آیا لاک پشت های دیگر او را قبول خواهند داشت؟

·    بچه ها البته که اولگا را می خواهند»، کنراد با خود می گوید.

 

·    «اسم او اولگا ست»، کنراد می گوید.

 

·    زن می خندد.

 

·    لاک پشت دیگر هم بزرگتر است و هم کثیفتر.

 

·    کنراد اولگا را هر روز شسته است.

 

·    «اولگا ماهی دوست دارد»، کنراد اضافه می کند.

 

·    بعد راه می افتد.

 

·    سفری دو روزه.

 

·    «در ماه اکتبر، درخت ها چنان به نظر می رسند که انگار در کام آتش می سوزند.

·    اکتبر جشن طبیعت است.

·    زیبا ست اکتبر!»، کنراد زیر لب می گوید.

·    « زیبای زیبا ست!

·    آیا در آمریکا هم چنین خواهد بود؟

·    سفر دو روزه.»

 

·    او راه را دقیقا می شناسد.

 

·    راه های میانبر را نیز می شناسد.

 

·    بعضی وقت ها اندکی حرف می زند.

 

·    با خودش حرف می زند.

 

·    گاهی با احتیاط دست در جیب می برد.

·    و دست شروع به جست و جو می کند.

 

·    مهاجرت هم بالاخره کاری است، مگر نه؟

 

·    کنراد از سوم تا دهم اکتبر، در حوالی مسافرخانه می ماند.

 

·    هر روز از ژاک سراغ می گیرد.

 

·    اما کسی از ژاک خبری ندارد.

·    و ژاک نمی آید، بی دلیل و توجیهی.

 

سؤال پانزدهم

 

کنراد باید یکی از دو را انتخاب کند، یا اولگا را و یا ژاک را.

چه جمله ای از ژاک دل از کنراد ربوده است که او را انتخاب می کند؟

 

ادامه دارد.

 

۴ نظر:

  1. ما به سوی آنچه دانش زمانه ی مان نموده است می رویم ؟ دانش را احیانا همین ما تولید و مصرف و بازتولید نمی کند ؟ این تعمیم تیوری و پراتیک است ، الاکلنگ بدون دخالت انسان ها ، دوالیسم است . این جمله آیا در زمان جنگ جهانی اول و دوم هم صحیح بود ؟ یعنی دانش زمانه بشریت را به سمت جنگ برد ؟ یا منافع اقتصادی صاحبان سرمایه ؟ ضمنا این جنگ جهانی اروپایی ها خیلی خز است ، از آن جنگ ها هم در آسیا و افریقا ، متناسب با سطح توسعه ی نیروهای مولده ، قبلاً هم بارها رخ داده است .

    پاسخحذف
  2. این از سیاوش کسرایی است:
    منظورش از دانش زمانه
    مارکسیسم ـ لنینیسم است

    پاسخحذف
  3. باشد ، به اصطلاح انقلاب کسرایی و شرکا هم به طرف جنگ رفت و شکست انقلاب .

    پاسخحذف
  4. یه جمله از خودتان بنویسید ، نه به آن اسب بودگی ، نه به آن مراد و مریدی زهری ، نه به این ... بنویسید ; دانشی که ما را به سمت نیستی سوق می دهد ، ایراد دارد .

    پاسخحذف