درنگی
از
میم حجری
منبع:
سایت اخبار روز
ب
تخریب درونی:
سرمایه داری بشریت را از درون تخریب می کند:
۱
با تشدید بهره کشی
برخورد لوردن
به
چند و چون استثمار کاپیتالیستی،
رئالیستی نیست.
شدت و حدت استثمار
با
رشد سرمایه داری،
دستخوش تحول کمی و کیفی شده است.
استثمار طبقه کارگر در قرن ۱۹، شدیدتر از قرن ۲۰ بوده است.
اسفناک بوده است.
شرایط زندگی کارگران
اکنون
بهتر از قرن ۱۹ است.
در قرن ۱۹
از
دولت اجتماعی
خبری نبود.
اکنون کارگران در صورتی که بیکار شوند، حقوق بیکاری دریافت می کنند و اگر علیل شوند، کمک اجتماعی دریافت می کنند.
قبلا می بایستی گدایی کنند.
بورژوازی
از
ماضی
آموخته است.
اداره بورژوایی جامعه
«راسیونال»
شده است.
در نتیجه
بورژوازی
مانع رسیدن کارد بر استخوان کارگران می شود
و
«صلح اجتماعی»
حفظ می کند
و
پایگاه اجتمایع احزب کموینست
را
تضعیف می کند.
به همین دلیل
کارگران
دیگر
به انقلاب اجتماعی روی نمی آورند.
یکی از دلایل پرهیز زحمتکشان از انقلاب هم همین است.
بورژوازی
با
این یارانه ها
کمر «سوسیالیسم» واقعا موجود را شکسته است.
اینکه زحمتکشان آلمان دموکراتیک و دیگر کشورهای «سوسیالیستی» به سوسیالیسم پشت کرده اند،
ضمنا
به دلیل سطح زندگی بهتر در جوامع سرمایه داری بوده است.
ما در هماندیشی مفصلی این پدیده را مشخصا مورد بحث قرار داده ایم.
تجدید نظر حزب کمونیست چین
ضمنا
به
همین دلیل بوده است.
جامعه سوسیالیستی
قاعدتا
باید جاذبه داشته باشد.
بی نیاز از دیوار باشد.
بورژوازی
جامعه سرمایه داری پیشرفته
را
با
استثمار شدیدتر جوامع جهان سوم و تخریب محیط زیست
در
سطخ رفاه نسبی مقبولی نگه می دارد.
ادامه دارد.
ایراد دارد ، احزاب اصطلاحا کمونیستی طرفدار کارگر و توده و خلق و شهروند و مردم و ... در واقع احزاب بورژوازی هستند ، چون تا حدودی به این نیروهای مولد سرمایه داری جهت می دهند . فرض که پس فردا بورژوازی سرنگون شد و کارگران قدرت را در دست گرفتند ، از مشتی عمله ی بی سواد و بی هنر و از خود بیگانه مگر می توان انتظاری جز بازتولید سرمایه داری داشت ؟ دولت برای همین است ، که بابت کرد و کار افراد به آنها حقوق لازم و کافی بدهد . نه اینکه هرکسی برود برای خودش کار کند و هر طور که توانست درامد کسب کند . منتها دولت مفخمه ی سرمایه داری لیبرال ، چون قرض بالا آورده ناچار است که برخی از امور را به بخش های خصوصی واگذار کند ، که البته آنهم رفته رفته به شکل گیری دولت های انحصاری بدل خواهد شد . یارانه و این قبیل الفاظ زر اضافی است . بایستی نامش را بگذارند حقوق .
پاسخحذفگلستان سعدی ، در سیرت پادشاهان
پاسخحذفسرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زاید الوصف داشت هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا
بالای سرش ز هوشمندی
میتافت ستاره بلندی
فی الجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمال صورت و معنی داشت و خردمندان گفتهاند توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال ابنای جنس او بر منصب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کشتن او سعی بی فایده نمودند
دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست
ملک پرسید که موجب خصمی اینان در حق تو چیست؟ گفت در سایه دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمیشود الاّ به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند باد
توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است
بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
شوربختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه
گر نبیند به روز شپّره چشم
چشمه آفتاب را چه گناه
راست خواهی هزار چشم چنان
کور بهتر که آفتاب سیاه
ادامه دارد ...
حکایت جالبی است ، بایستی دید که سرهنگ زاده ، بابت فهم و فراست و جمال و منصب و کفایتی که دارد ، چگونه با احساس حسادت برخی نسبت به خود کنار می آید ؟ ظاهراً تنها راه را مرگ حسود می داند .
پاسخحذفاما این احساس حسادت ریشه در چه دارد ؟
به قول اندیشمندی ناشناس ، پیش شرط دزدی ، وجود دارا و ندار است .
اگر حسود نیز از مواهب و امکانات و فهم و فراست سرهنگ زاده برخوردار بود ، چه لزومی در بروز حسادت می یافت ؟
احساس حسادت نیز علت طبقاتی دارد .
سرهنگ زاده اما به جای یافتن راهی برای حل اختلافات طبقاتی و برطرف نمودن احساس حسادت ، حسود را مورد لعن و نفرین قرار می دهد و برایش آرزوی مرگ می کند . که البته وقتی مهاجمی قصد جان کسی را داشته باشد ، عکس العملی مشابه دور از انتظار نیست .
به زعم سرهنگ زاده ، پادشاه و سلطان ، خداوند زمین است و انسان ها فقیر و غنی ، چه در ثروت و چه در علم و چه در سیرت و صورت ، اینگونه متولد می شوند و رشد می یابند .
ممنون
پاسخحذفباید تحلیل شود
شاید هم دوستان مان تحلیل کرده باشند