ویرایش و تحلیلی از
میمحا نجار
با سپاس از
حریف زحمتکش
چون موسی به وعده گاه آمد،
گفت:
پروردگارا،
پروردگارا،
«خود را به من بنمای»
خدا گفت:
خدا گفت:
« هرگز
مرا نخواهی دید»
لیکن به کوه نگاه کن
لیکن به کوه نگاه کن
پس
اگر در جای خود آرام و قرار گرفت
مرا
خواهی دید.
پس پروردگار کوه را متلاشی ساخت
و
موسی مدهوش بر زمین افتاد.
سعدی
کذائی:
چو
رسی به کوه سینا
«ارنی»
مگو
و
بگذر
که
نیرزد این تمنا
به
جواب «لن ترانی»
حافظ
کذائی:
چو
رسی به طور سینا،
«ارنی» بگو و بگذر
تو
صدای دوست بشنو،
نه
جواب «لن ترانی»
مولانای
کذائی:
«ارنی»
کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو
که با منی همیشه،
چه
«تری» چه «لن ترانی»
ارنی
یعنی خود را به من بنما
و یا تو و من
لنترانی
یعنی نمی توانی مرا ببینی
تری
ببین
تلاشی در جهت تحلیل این
سه بیت مجعول
1
چون
موسی به وعده گاه آمد،
گفت:
پروردگارا،
پروردگارا،
«خود را به من بنمای»
·
این آیه به احتمال قوی از قرآن کریم
است و کما فی السابق بلحاظ منطقی، شلم شوربا ست.
·
چرا و به چه دلیل؟
2
چون
موسی به وعده گاه آمد
·
اولا به این دلیل که پیش شرط رفتن
به ملاقات کسی در وعده گاهی به معنی وجود هر دو نفر است.
·
چون زمان و مکان ملاقات باید پیشاپیش
مورد توافق طرفین قرار گیرد تا بعد هر دو به قرارگاه تعیین شده از قبل بروند.
3
چون
موسی به وعده گاه آمد،
گفت:
پروردگارا،
پروردگارا،
«خود را به من بنمای»
·
موسی صدای خدای کذائی را در کوه
طور می شنود.
·
شنیدن صدای کسی خود دال بر وجود او
ست.
·
اگر گفتگو میان خدا و موسی در
محوطه بسته ای می بود، او می توانست، برای کسب اطمینان، رؤیت روی خدا را طلب کند
تا مبادا کس دیگری خود را خدا جا زده باشد.
·
ولی در کوه طور شنیدن صدا ـ فی
نفسه ـ کافی است.
4
چون
موسی به وعده گاه آمد،
گفت:
پروردگارا،
پروردگارا،
«خود را به من بنمای»
·
موسی در هر صورت برای کسب یقین بر
وجود خدا، به حس شنوائی (فرمی از شناخت حسی) قناعت نمی ورزد و در صدد مشاهده خدا
برمی آید که فرم دیگری از شناخت حسی است.
·
ایده بدی هم نیست.
5
خدا
گفت:
« هرگز
مرا نخواهی دید»
·
خدای اسلام هم معرکه ای است.
·
کار و بارش را ول کرده، آمده به
کوه طور و نمی خواهد خودش را نشان پیامبرش دهد.
·
شاید حریفی بگوید که خدا نامرئی
است.
·
چون پیش شرط رؤیت هر چیز، مادی
بودن آن است.
·
چیزهای غیر مادی یعنی روحی و روانی
را نمی توان با توسل به ارگان های حسی شناخت.
·
ارواح و اجنه و اشباح و ملائکه و
دیگر موجودات خیالی مثلا پری و غیره از این دست اند.
6
لیکن به کوه نگاه کن
پس
اگر در جای خود آرام و قرار گرفت
مرا
خواهی دید.
·
معرکه بودن خدای اسلام همین جا آشکار
می گردد.
·
پیش شرط رؤیت خدا، سکون کوه طور
است.
·
این اما فی نفسه غیرمنطقی است.
·
چون بی اعتنا به حرکت و یا سکون
کوه، چیزهای غیرمادی را نمی توان دید.
7
پس پروردگار کوه را متلاشی ساخت
و
موسی مدهوش بر زمین افتاد.
·
عجب!
·
کوه متلاشی می شود، ولی موسی که در
روی همان کوه ایستاده، کمترین آسیبی نمی بیند.
·
فقط و فقط مدهوش می شود.
·
جفنگ هم به همین می گویند:
·
صخره و سنگ و خاک متلاشی می شوند،
ولی موسی دست نخورده می ماند.
·
نتیجه ای که پیامبر اسلام از این
جفنگ می گیرد، این است که خدا وجود دارد.
8
·
خیلی از مؤمنین که علامه دهرند، از
این جفنگ نتیجه بکلی دیگری می گیرند که خیلی هم خطرناک است:
·
آنها ادعا می کنند که خدا انرژی و
یا نور است.
·
خدا چیزی از جنس اشعه لی زر است که
بطور موضعی بر کوه طور اصابت می کند و کوه به گرد و غبار مبدل می سازد.
·
به زبان علمی، صخره و سنگ و خاک
اتمیزه می شوند.
9
پس پروردگار کوه را متلاشی ساخت
و
موسی مدهوش بر زمین افتاد.
·
انرژی و نور و یا اشعه لی زر اما
چیزی مادی است و نه ماورای مادی.
·
به همین دلیل، پرستش نور و یا انرژی
و یا اشعه لی زر به معنی بت پرستی است.
·
در بهترین حالت، فرقه ی ترحم
انگیزی از میترائیسم (خورشید پرستی) است.
ادامه دارد.
حرفهای هفتادو ملت همرا عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
پاسخحذفآره.
پاسخحذفاشعار جعلی ولی رد خور ندارند.
اگر کنترل نمی شدند، کسی شک نمی کرد که از سعدی و غیره اند