۱۳۹۴ آذر ۳۰, دوشنبه

سیری در شعری از میررا علی معجز (17 )


میرزا علی معجز
(1252 ـ 1313)
(1873 ـ 1934)
رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری

ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار

ملمع
(دیوان معجز شبستری، جلد اول، صفحۀ 98) 

·        به من تارتن حاجی، گوید، به زور
·        نرفتم به مکه به حق شکور

·        نه باغی، نه خانی، نه دکانی وار
·        نه فابریک و کندی، دگرمانی وار
·        فقط معجزین، بیر قوری جانی وار
·        ضعیف و نحیف است آن هم، چو مور

·        منیم یوخدی پولیم ایا تارتن
·        نه بیر دو هزاری، نه ده بیر تومن
·        اگر بر فلکّه نهی پای من
·        زنی چوب و شلاق، تا نفخ صور


·        به حق غریب خراسان و طوس
·        آلا بیلمه سن، بنده دن بیر فلوس
·        «نترسند دلیران ز آواز کوس»
·        چرا، بهر آنکه نی ام، پور تور

 
·        نه من قورخارام سققل و بیغدن
·        نه خوف ایلرم گردش میغدن
·        منیم ناطقه ام تیز دور تیغدن
·        بیا تو به میدان، مکن گور گور

·        نگیرد شهان مالیات از گدا
·        بود مفلس اندر امان خدا
·        ....
·        ....

·        چکیرسن، سن آلتی شکیل دفتره
·        ساتاشیرسن آخوند دین پروره
·        اگر حق سوزین وار، دو، چیخ منبره
·        بگو بر جماعت لیال و سحور

·        چو رفتی به بالای منبر چو برق
·        به صلوات شادت کنند، اهل شرق
·        بگیرند دستت، ببوسند خلق
·        اگر گفته باشی ز حور و قصور

·        الا ای برازندۀ چاه ویل
·        اگر سنده وار دین اسلامه میل
·        قلم آل اله یاز، دعای کمیل
·        که لازمدی بو، چوخ به اهل قبور

·        تو غیبت کنی، صبح و عصر و مسا
·        تو صحبت کنی از تیاتورها
·        دییرسن:
·        «گولون سیزده نادرشاها
·        ائدر خلق دوران، عبور و مرور»

·        دف و تار او دم، آه و زار ایلیور
·        دل عاشقی بیقرار ایلیور
·        ییخیر دین ائوین، تار و مار ایلیور
·        نگاه دو چشم بنات طهور

·        نه مفتون شَبدَر و نه لاله دور
·        عجم ملتی، عاشق ناله دور
·        مگر بو جماعت تکذ خاله دور
·        که آلسین غازیت، سندن ای بیشعور؟

·        اگر طالب جنت خرمی
·        به کوی شتربان، گذر کن همی
·        بکن توبه در پیش ملا عمی
·        ز عصیان و نسیان، ز فسق و فجور

·        دییرسن که یوخسولار ایلر خنو
·        چکر بگلر آتینا شال و قشو
·        یازیرسان که خانلار ییه رلر چلو
·        گیه ر اگنینه پوستین سمور

·        ستیزه مکن با خدا دادگان
·        خدا داده دولت به شهزادگان

·        به بالا رود کار افتادگان،
·        لنینی کند چون در ایران ظهور

برگردان به فارسی

شکور
پاداش دهنده
از صفات خدا

تارتن
یعنی عنکبوت

حاجی عنکبوت، به من خرده می گیرد
 که چرا به خاطر خدا به زیارت کعبه نرفته ام.

خان
یعنی خانه

معجز
نه باغی دارد، نه خانه ای، نه مغازه ای
نه کارخانه ای دارد، نه دهکده ای، نه آسیابی
تنها دارائی معجز
جسم خشک و خالی او ست
که آن هم
ـ بسان مور ـ
ضعیف و نحیف است.

بی پولم من، ای عنکبوت 
نه ریالی دارم و نه تومانی
اگر پای من بر فلک بر نهی
و تا نفخ صور چوب و شلاق زنی

قسم بر غریب خراسان و طوس
نگیری ز بنده تو حتی فلوس
«نترسند دلیران ز آواز کوس»
چرا، بهر آنکه نی ام، پور تور

هراسی ندارم ز ریش و سبیل 
نلرزد تن از رعد و برق و ز سیل
سخن های من  تیغ وش بی بدیل
بیا تو به میدان مکن قار و قور

کشی شکل هایی تو بر دفتری
بتازی بر آخوند دین پروری
اگر حرف داری، برو منبری
بگو بر جماعت لیال و سحور

چو رفتی به بالای منبر چو برق
به صلوات شادت کنند، اهل شرق
بگیرند دستت، ببوسند خلق
اگر گفته باشی ز حور و قصور

اهل قبور
مردگان

الا ای برازندۀ چاه ویل
اگر در تو باشد به اسلام، میل
قلم زن برای دعای کمیل
که لازم بود بهر اهل قبور

تو غیبت کنی، صبح و عصر و مسا
تو صحبت کنی از تیاتورها
و گویی:
«بخندید به نادرشه ها
کند خلق دوران، عبور و مرور»

دف و تار در آن دم کند آه و زار
دل عاشقان می شود، بی قرار

و ارکان دین را کند، تار و مار
نگاه دو چشم بنات طهور

نه، مفتون شبدر و نه، لاله است
اعاجم (ملل عجم)  همه عاشق ناله است

مگر این جماعت، تکذ خاله است
خرد روزنامه ز تو، بی شعور؟

اگر طالب جنت خرمی
به کوی شتربان، گذر کن همی

بکن توبه در پیش ملا عمی
ز عصیان و نسیان، ز فسق و فجور

 قشو
آلت فلزی ‌دندانه ‌دار که‌ به بدن ‌چهار پایان ‌می ‌کشند
تا کثافات پوست آنها پاک گردد.

تو گویی:
«فقیران به انده در اند
خوانین بر اسبان قشو می کشند

نویسی که خانان چلو می خورند
به بر می کنند پوستین سمور.»

ستیزه مکن با خدا دادگان
خدا داده دولت به شهزادگان

به بالا رود کار افتادگان،
لنینی کند چون در ایران ظهور

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

مُلَمَّع یا تَلْمیع یا دوزبانگی
یکی از فرم های ادبی در علم بدیع است.
ملمع در اصل به معنای اسب و امثالهم است که که پوست بدنش حاوی لکه ‌ها و خال‌ هایی غیر از رنگ اصلی اش باشد.
تلمیع آن است که یک شعر یا سروده در دو زبان یا گاه بیشتر سروده شده ‌باشد. به شعری که به این روش سروده شده باشد،
 شعر مُلَمَّع گفته می ‌شود.
در هند و پاکستان ریخته گویند.
 روش سخنوران در بهره‌ گیری از این فرم ادبی این است که
پاره ‌ای یا بیتی از شعر را به زبانی دیگر می ‌سرایند.
در ادبیات فارسی این زبان دیگر، بیشتر عربی بوده است 


نمونه از تلمیع دوزبانه از حافظ

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها

نمونه ‌ای از این فرم با بیش‌ از دو زبان،
«سه ‌گانه‌ های» سعدی است 
که در آنها
بیتی به عربی، بیتی به فارسی و بیتی دیگر به گویش بومی شیرازی
 سروده شده است 
.
امروزه در متون شعرگونهٔ آوازهای موسیقی پاپ ایرانی که
در غرب خوانده می ‌شوند
به نمونه‌ های زیادی از 
تلمیع دوزبانه فارسی و انگلیسی 
برمی ‌خوریم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر