۱۳۹۴ دی ۳, پنجشنبه

سیری در شعری از شیخ شبستر (16)


تحلیلی از
میمحا نجار

چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من

·        تمییز (متمایز ساختن)  خویشتن خویش از محیط زیست خویش، نشانه بارز گذار از عالم حیوانی به عالم انسانی است.
·        حیوان در قاموس شیخ، قادر به تمییز خویش از محیط زیست خویش نیست.
·        حیوان نمی تواند خود را به مثابه «شخص معین» ببیند.

1
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من

·        خودشناسی مشخصه انسان است.
·        خودشناسی و محیط زیست خود شناسی، یعنی کشف تفاوت خود با چیزهای دیگر، یعنی وقوف به هویت خویش،  در روند کار و به برکت کار پدید آمده است.
·        گذار از عالم حیوانی به عالم انسانی، بدون کار مادی محال بوده است.

2
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من

·        برای درک این مسئله دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را باید به خدمت گرفت:
·        اولین تبری که انسان برای براندازی درخت در دست گرفته، پس از فرود آوردن بر تنه درخت، واکنش های چندگانه ای در خود تبر، در تنه درخت و در ذهن انسان تبر به دست ایجاد کرده است.
·        انسان با فرود آوردن تبر بر تنه درخت، نه فقط سفتی و سختی و نرمی تنه درخت را، نه فقط درجه مؤثر و مناسب بودن تبر به عنوان وسیله بر اندازی درخت را، نه فقط شیوه فرود آوردن تبر بر تنه درخت را، بلکه علاوه بر همه اینها تصور پیشین خود را، لیاقت و استعداد و توانائی معرفتی خود را به محک می زند.
·        توسعه و تکامل تبر در چنین دیالک تیکی تحقق می یابد، در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت.
·        توسعه و تکامل تبر، همزمان به معنی توسعه و تکامل تجربه و دانش و رشد درجه خودشناسی و محیط زیست شناسی انسانی است.

3
ز جزئی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد

·        شیخ در این بیت، دیالک تیک جزء و کل را از سوئی به شکل دیالک تیک خودشناسی و خدا شناسی و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک خودشناسی و جامعه شناسی (جهان شناسی)  بسط و تعمیم می دهد.

·        انسان پس از وقوف به هویت خویش، پس از تمییز خود از محیط زیست، باید به پرسش مربوط به «چه بودن»  خود و چگونگی پیدایش خود پاسخ بیابد.

·        از این رو باید به به مطالعه همنوعان خود و موجودات دیگر بپردازد.
·        بدین طریق است که دیالک تیک خودشناسی و جامعه شناسی برقرار می شود.

4

ز جزئی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد

·        بدین طریق، انسان منفرد خودجو به انسان جامعه جو و جهان جو فرامی بالد.

·        روند شگفت انگیزی آغاز می شود.


·        ارنست بلوخ، در کتاب بزرگش تحت عنوان «اصل امید» روند آزمایش هر چیز دور و بر از سوی کودک را با مهارت تمام تشریح می کند.
·        کودک از کنجاوری سرشار است.
·        هر چیزی که دم دست می یابد، به دهن می برد.
·        به هر سوراخی سرک می کشد.
·        از هر سکوئی بالا می رود.
·        نمی داند چه باید بجوید، ولی همه چیز را می جوید.

·        محمود اعتماد زاده (به آذین) در نشستی برای دوستان، گفته های ارنست بلوخ را با تجربه شخصی خود تأیید می کند.

5
جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد

·        شیخ در این بیت، دیالک تیک ماده و روح را به شکل دیالک تیک خلق و امر بسط و تعمیم می دهد و منشاء هر دو قطب این دیالک تیک را دم الهی می داند.

·        این نظر شیخ را هگل تجسم (جسمیت یافتن) روح مطلق می نامد:
·        دم الهی (روح)  تجسم مادی می یابد.
·        از عالم سوبژکتیف به عالم اوبژکتیف (عینی) می گذرد.
·        مادی می شود.
·        خارجی می شود (هگل)
·        روح نامرئی و ناملموس و نامحسوس قالب مادی کسب می کند و  مرئی و ملموس و محسوس می شود.

6
جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد

·        دم الهی از سوی دیگر وارد جسم (روح مادیت یافته) می شود.
·        بدین طریق دیالک تیک ماده و روح، دیالک تیک جسم و جان در هیئت انسان بر قرار می شود.
·        انسان قد می افرازد.
·        انسان، به مثابه دیالک تیک تن و جان، دیالک تیک جسم و روح، دیالک تیک وجود و شعور اعلام وجود می کند.

7
جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد

·        منظور شیخ از حکم «که هم آن دم که آمد باز پس شد» را نمی توان دقیقا کشف کرد:

الف
·        شاید منظور شیخ از این حکم، دیالک تیک احیاء و امحاء (بذل روح و قبض روح) باشد.  

ب
·        شیخ اما دم الهی را به مثابه نفس تفسیر می کند و از تنفس، یعنی از دیالک تیک دم و بازدم سخن می راند.

·        این آخر و عاقبت هر ایدئالیسمی است:
·        از انکار ماده آغاز کردن و ناگزیر به اثبات ماده ی لایزال رسیدن.

8
·        اکنون دم الهی به مثابه  هوا قلمداد می شود.
·        هوا، یعنی ترکیبی از گاز بی خاصیت و خفه کننده نیتروژن و یا ازت (75 در صد) و گاز حیاتبخش اکسیژن (25 درصد) و اگر دقیقتر بگوییم، دم الهی، یعنی گاز اکسیژن، که در واکنش های شیمیائی ـ بیوشیمیائی بدن، نقش تعیین کننده و بی جانشین بازی می کند و در گذر از دیالک تیک اکسیداسیون ـ احیا، احیا می شود و به شکل گازکربنیک کشنده، خفه کننده، خنثی و بی خاصیت بیرون می آید.

9

·        برخلاف تصور شیخ، ماهیت دم و بازدم، یکی نیست.
·        دم حیاتبخش است و بازدم مهلک و اختناق آور.

·        بسیاری از انسان ها که به هنگام آتش سوزی خفه می شوند، در اثر نشست همین گاز کربینک سنگین است، نه آنطور که تصور می شود، براثر گاز سمی مونوکربنیک.

·        آتش نشان ها از همین گاز کربنیک برای کشتن آتش استفاده می کنند.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر