۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

سیری در شعری از شیخ شبستر (9)

تحلیلی از
میمحا نجار

گلشن راز
بخش اول

دیباچه 
ادامه



1
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت.

·        معنی تحت اللفظی:
·        به نام آن که به جان فوت و فن اندیشیدن آموخت و چراغ دل را به نور جان روشن کرد.
·         
·        از این بیت شیخ شبستر معلوم می شود که او متفکر بزرگی است و مسلط به تفکر مفهومی است:
·        او در این بیت،  مفاهیم زیر را برای تبیین نظر به خدمت می گیرد:


الف

·        جان را

ب

·        دل را



2 
به نام آن که جان را فکرت آموخت 
چراغ دل به نور جان برافروخت

·        اما منظور شیخ از جان و دل چیست؟
·         
·        برای کشف منظور او باید اشعار او مورد تحلیل دقت مند قرار گیرند:


3 
به نام آن که جان را فکرت آموخت 
چراغ دل به نور جان برافروخت

·        در فلسفه شیخ شبستر، خدا فونکسیون آموزگار دارد.
·        خدا اما آموزگار بشریت نیست.
·        آموزگار جان آدمیان است.
·        خدا به جان آدمیان فوت و فن تفکر را می آموزد.

·        این ـ قبل از همه ـ بدان معنی است که ارگان تفکر، جان آدمیان است.

·        اما منظور شیخ از جان چیست که در مکتب خدا، تفکر می آموزد؟


4 
به نام آن که جان را فکرت آموخت 
چراغ دل به نور جان برافروخت

·        خدا ظاهرا در اثر آموزش تفکر به جان، جان را منور می سازد و چراغ دل تحت تأثیر نور جان، روشن می شود.
·        می توان گفت که شیخ شبستر زنجیره علی (علتی ـ معلولی)  زیر را تصور می کند:
·        خدا ـ جان ـ دل را.
·         
·        جان در این زنجیره علی به مثابه حلقه واسط تصور می شود:
·        حلقه واسط میان خدا و دل.
·        دلی که به چراغ تشبیه می شود.
·         
·        این رابطه سه عضوی اما به چه معنی است؟


5


به نام آن که جان را فکرت آموخت

چراغ دل به نور جان برافروخت

·        اگر دقت شود، معلوم می شود که جان به آئینه تشبیه می شود.
·        آئینه ای که نور دانش را از خدا کسب می کند و به دل منعکس می سازد.
·        این همان رابطه خورشید و ماه و زمین است.

·        ماه درست همین نقش جان را به عهده دارد:
·        خود ماه فاقد نور است.
·        ماه نور خورشید را بسان آیینه می گیرد و منعکس می کند.

·        در اینکه 700 سال قبل از این کسی به این مسئله وقوف نداشته، شکی نیست.
·        ولی باید در روند تحلیل همین شعر شیخ در این زمینه کسب یقین کنیم.

6

·        این منظومه شیخ شبستر در سال 717 هجری نوشته شده است.

گذشته هفت و ده از هفتصد سال 
ز هجرت، ناگهان در ماه شوال

·        معنی تحت اللفظی:
·        در سال 717 هجری، در ماه شوال بطور غیر مترقبه کسی با سؤالاتی نزد من آمد.

·        ما این طرز تلقی شیخ را با طرز تلقی سعدی که 62 سال قبل از این ابراز شده، مورد مقایسه قرار می دهیم:


(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 1)   
به نام خدائی که جان آفرید 
سخن گفتن اندر زبان آفرید

·        معنی تحت اللفظی:
·        به نام خدایی که افریننده جان و افریننده تکلم است.

7
·        پیش شرط سخن گفتن، عمل منطقی انتزاع و تعمیم و آشنائی با مفاهیم است.
·        پیش شرط تکلم، تفکر است.

8
·        اختلاف فاحش میان این دو طرز تلقی را می توان در دو مفهوم «آموخت» و «آفرید» ملاحظه کرد.

·        تئوری شناخت شیخ شبستر به مراتب پیشرفته تر از تئوری شناخت شیخ شیراز است.

9
·        تفکر در فلسفه سعدی، بنا بر جزم «مشیت الهی» خلق می شود و حاضر و آماده روی زبان این و آن گذاشته می شود.
·        انسان، در جهان بینی سعدی انگل است، نه مولد.

·        کلمات را حاضر و آماده مثل گدا از خدا دریافت می کند.

10
·        در فلسفه شیخ شبستر، تفکر به انسان یاد داده می شود.

·        جان آدمیان تفکر را در مکتب خدا می آموزد.
·        انسان برای فراگرفتن تفکر باید زحمت بکشد و آموخته را بازتولید کند و توسعه دهد.

11
·        انسان در جهان بینی شیخ شبستر نه انگل، بلکه مولد و زحمتکش است.
·        انسان به معنی واقعی کلمه، انسان است.

12
·        ما متد و روش برخورد هر دو حکیم نابغه به قضایا را خارجی سازی می نامیم.
·        خارجی سازی یکی از گشتاورهای متد متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است.

13
·        شیخ شیراز و شیخ شبستر عملا دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز مسخ و مثله و مخدوش می سازند.
·        آن سان که قطب داخلی به شکل اوبژکتی مرده و هیچکاره در اختیار قطب خارجی دیالک تیک یاد شده قرار می گیرد، تا او آن را به دلخواه مانی پولیزه و دستکاری کند:
·        در او جان بدمد، جانش را تفکر بیاموزد و به نور جان، چراغ ضمیرش را روشن سازد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر