تحلیلی از
میمحا نجار
گلشن راز
بخش اول
میمحا نجار
گلشن راز
بخش اول
دیباچه
ادامه
ادامه
1
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت.
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت.
·
معنی تحت اللفظی:
·
به نام آن که به جان فوت و فن
اندیشیدن آموخت و چراغ دل را به نور جان روشن کرد.
·
·
از این بیت شیخ شبستر معلوم می شود
که او متفکر بزرگی است و مسلط به تفکر مفهومی است:
·
او در این بیت، مفاهیم زیر را برای تبیین نظر به خدمت می گیرد:
الف
·
جان را
ب
·
دل را
2
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
·
اما منظور شیخ از جان و دل چیست؟
·
·
برای کشف منظور او باید اشعار او
مورد تحلیل دقت مند قرار گیرند:
3
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
·
در فلسفه شیخ شبستر، خدا فونکسیون آموزگار
دارد.
·
خدا اما آموزگار بشریت نیست.
·
آموزگار جان آدمیان است.
·
خدا به جان آدمیان فوت و فن تفکر
را می آموزد.
·
این ـ قبل از همه ـ بدان معنی است
که ارگان تفکر، جان آدمیان است.
·
اما منظور شیخ از جان چیست که در
مکتب خدا، تفکر می آموزد؟
4
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
·
خدا ظاهرا در اثر آموزش تفکر به
جان، جان را منور می سازد و چراغ دل تحت تأثیر نور جان، روشن می شود.
·
می توان گفت که شیخ شبستر زنجیره
علی (علتی ـ معلولی) زیر را تصور می کند:
·
خدا ـ جان ـ دل را.
·
·
جان در این زنجیره علی به مثابه
حلقه واسط تصور می شود:
·
حلقه واسط میان خدا و دل.
·
دلی که به چراغ تشبیه می شود.
·
·
این رابطه سه عضوی اما به چه معنی
است؟
5
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
·
اگر دقت شود، معلوم می شود که جان
به آئینه تشبیه می شود.
·
آئینه ای که نور دانش را از خدا کسب
می کند و به دل منعکس می سازد.
·
این همان رابطه خورشید و ماه و
زمین است.
·
ماه درست همین نقش جان را به عهده
دارد:
·
خود ماه فاقد نور است.
·
ماه نور خورشید را بسان آیینه می
گیرد و منعکس می کند.
·
در اینکه 700 سال قبل از این کسی
به این مسئله وقوف نداشته، شکی نیست.
·
ولی باید در روند تحلیل همین شعر
شیخ در این زمینه کسب یقین کنیم.
6
·
این منظومه شیخ شبستر در سال 717
هجری نوشته شده است.
گذشته
هفت و ده از هفتصد سال
ز هجرت، ناگهان در ماه شوال
ز هجرت، ناگهان در ماه شوال
·
معنی تحت اللفظی:
·
در سال 717 هجری، در ماه شوال بطور
غیر مترقبه کسی با سؤالاتی نزد من آمد.
·
ما این طرز تلقی شیخ را با طرز
تلقی سعدی که 62 سال قبل از این ابراز شده، مورد مقایسه قرار می دهیم:
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 1)
به نام خدائی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
به نام خدائی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
·
معنی تحت اللفظی:
·
به نام خدایی که افریننده جان و
افریننده تکلم است.
7
·
پیش شرط سخن گفتن، عمل منطقی
انتزاع و تعمیم و آشنائی با مفاهیم است.
·
پیش شرط تکلم، تفکر است.
8
·
اختلاف فاحش میان این دو طرز تلقی
را می توان در دو مفهوم «آموخت» و «آفرید» ملاحظه کرد.
·
تئوری شناخت شیخ شبستر به مراتب
پیشرفته تر از تئوری شناخت شیخ شیراز است.
9
·
تفکر در فلسفه سعدی، بنا بر جزم «مشیت الهی» خلق می شود و حاضر و آماده روی زبان این و آن
گذاشته می شود.
·
انسان، در جهان بینی سعدی انگل
است، نه مولد.
·
کلمات را حاضر و آماده مثل گدا از
خدا دریافت می کند.
10
·
در فلسفه شیخ شبستر، تفکر به انسان
یاد داده می شود.
·
جان آدمیان تفکر را در مکتب خدا می
آموزد.
·
انسان برای فراگرفتن تفکر باید
زحمت بکشد و آموخته را بازتولید کند و توسعه دهد.
11
·
انسان در جهان بینی شیخ شبستر نه
انگل، بلکه مولد و زحمتکش است.
·
انسان به معنی واقعی کلمه، انسان است.
12
·
ما متد و روش برخورد هر دو حکیم
نابغه به قضایا را خارجی سازی می نامیم.
·
خارجی سازی یکی از گشتاورهای متد
متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است.
13
·
شیخ شیراز و شیخ شبستر عملا دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز مسخ و مثله و مخدوش می سازند.
·
آن سان که قطب داخلی به شکل
اوبژکتی مرده و هیچکاره در اختیار قطب خارجی دیالک تیک یاد شده قرار می گیرد، تا
او آن را به دلخواه مانی پولیزه و دستکاری کند:
·
در او جان بدمد، جانش را تفکر
بیاموزد و به نور جان، چراغ ضمیرش را روشن سازد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر