۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

طرز و طراز تربیت مادران بالفعل و بالقوه در کشور عه «هورا» و عا «شورا» (5) (بخش آخر)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

پیشکش به
 مریم فیروز
که چشم ما بود.

1
از زیبایی تعریفی مجزا و زنانه دارم
که بعدها در ترکیب با گرافیک، نقاشی، فلسفه، سیاست و ...
دارای چنان عمقی از شناخت شد
 که تا به خود آمدم، دیدم از نور خبری نیست
و من مانده ام و تاریکی محضی که در ته همة ته های دنیا
به طیف هایی اشاره می کند که دیگر بازتابی ندارند.

·        اگر کسی تمامی بضاعت تخیلی خود و دور و بری هایش را بسیج کند، باز هم نخواهد توانست از این جمله مؤلف سر در بیاورد:
·        مؤلف از زیبائی تعریف جدا از این و آن دارد که تعریف زنانه ای است.
·        خواننده ای که ذره ای مغز در کاسه سر داشته باشد، بیشک انتظار دارد که مؤلف از تعریف مجزا و زنانه اش پرده بردارد و با او هم در میان نهد.
·        مؤلف اهل «حل معما» نیست.
·        اما تا دل خواننده بخواهد، اهل ویراژ و گرد و خاک و پرت و پلا و هارت و پورت است:

2
از زیبایی تعریفی مجزا و زنانه دارم
که بعدها در ترکیب با گرافیک، نقاشی، فلسفه، سیاست و ...
دارای چنان عمقی از شناخت شد
 که تا به خود آمدم، دیدم از نور خبری نیست
و من مانده ام و تاریکی محضی که در ته همة ته های دنیا
به طیف هایی اشاره می کند که دیگر بازتابی ندارند.

·        تعریف مؤلف از زیبائی بعدها «با گرافیک، نقاشی، فلسفه، سیاست و ... ترکیب شده» است.
·        منظور مؤلف را، حتی کسی سر به در و دیوار بکوبد، نخواهد فهمید.
·        چون چگونه می تواند تعریفی از چیزی با گرافیک و نقاشی و فلسفه و سیاست و خیلی چیزهای دیگر ترکیب شود.
·        محض امتحان هم اگر باشد، تعریفی از کسی و یا چیزی را در نظر بگیریم و سعی کنیم آن تعریف را با گرافیک و نقاشی و فلسفه و سیاست و غیره ترکیب کنیم.

3
از زیبایی تعریفی مجزا و زنانه دارم
که بعدها در ترکیب با گرافیک، نقاشی، فلسفه، سیاست و ...
دارای چنان عمقی از شناخت شد
 که تا به خود آمدم، دیدم از نور خبری نیست
و من مانده ام و تاریکی محضی که در ته همة ته های دنیا
به طیف هایی اشاره می کند که دیگر بازتابی ندارند.

·        نتیجه ترکیب تعریف زنانه و مجزای زیبائی با گرافیک و نقاشی و فلسفه و سیاست و غیره کسب شناختی بغایت عمیق شده است.
·        بر منکرش لعنت.
·        حتما همین طور هم بوده و باید هم می شد.
·        چون اینهمه زحمت قاعدتا باید ثمره ی عظیمی هم در پی داشته باشد.
·        مسئله اما این است که در نتیجه این شناخت عمیق از زیبائی، نور محو و نیست و نابود شده است.
·        کاش شناخت فوق العاده عمیق فقط همین بلا را در پی می داشت.
·        فاجعه اما عمیق تر از این است:

4
که تا به خود آمدم، دیدم از نور خبری نیست
و من مانده ام و تاریکی محضی که در ته همة ته های دنیا
به طیف هایی اشاره می کند که دیگر بازتابی ندارند.

·        پس از محو نور، مؤلف در تاریکی محض مانده است.
·        این وضع و حال هم منطقی است و هم تصور پذیر.
·        چون پس از محو نور، مؤلف باید هم در ظلمتی قیرگون بماند.
·        به قول خوش در تاریکی محض بماند.
·        حیرت انگیز اما این است که تاریکی محض چیزی روح مند و سوبژکتیو است.
·        آن سان که به ته همه ته های دنیا نفوذ می کند و مؤلف را هم به دنبال می کشد و می برد.

·        ته همه ته ها یعنی چه؟
·        ته دنیا یعنی چی؟

5
و من مانده ام و تاریکی محضی که در ته همة ته های دنیا
به طیف هایی اشاره می کند که دیگر بازتابی ندارند.

·        فرض کنیم دنیا کوزه ای است و کوزه دنیا ته دارد.
·        ته های ته کوزه دنیا یعنی چی؟

·        شاید منظور مؤلف این باشد که ته دنیا از لایه های تحتانی سلسه مراتبی تشکیل شده است و تاریکی محض در این ته همه ته های دنیا رخنه کرده و مؤلف را هم با خود برده است.

·        تصورش آسان نیست.
·        ولی در فرض محال ترین چیزها مناقشه نیست.

·        با اینکه مؤلف سوار بر تاریکی محض به ته همه ته ها نفوذ کند، آسمان که به زمین نمی آید.

·        معجزه اما چیز دیگری است:
·        تاریکی محض در ته همه ته های دنیا به طیف هایی اشاره می کند که فاقد بازتاب اند.
·        مگر قرار بود در ته همه ته ها آنهم در تاریکی محض، طیفی اگر احیانا دیده شود، بازتاب هم بیابد؟

·        زنده باد تاریکی محضی از این عظمت و هیبت و قدرت.

·        این جفنگیات اما نتیجه چیستند و حاکی از چیستند؟

6
به خودی خود زن و زنانگی
 ـ این "یین" مقدس در تاریکی رها شده ـ
 در فضای میانة دریدایی جای گرفته و با حالت اسکیزوئیدی لکانی
عجیب در تاریخ یافت می نشود، گشته ایم ما
اما چیزی که این نامرئی بودن را
به طیف مرئی بدل می کند، تنها رنگ است و رنگ،
بعد از بلند شدن و روی تنهایی خود نقشة مرغی کشیدن.
باید بلند شد و سراپا را با لباس و رنگ پوشاند

·        این جملات فاقد معنا هستند.
·        هذیان اند.
·        پرت و پلا و هارت و پورت اند.
·        جفنگ به تمام معنی اند.
·         
·        این همان ایرراسیونالیسم (خردستیزی) است که دست در دست با ایررئالیسم (واقعگرائی ستیزی)  می رود.
·        این ایده ئولوژی فاشیسم است.

·        این جفنگ ها اصلا و ابدا ارزش خواندن حتی ندارند.
·        چه رسد به تأمل بر روی آنها و تحلیل آنها.

پایان

۲ نظر: