۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

سیری در جهان بینی مهدی اخوان ثالث (12)


سگ ‌ها و گرگ‌ ها
مهدی اخوان ثالث 
تحت تأثیر شعری از شاندور پتوفی
شاعر انقلابی مجار
ترجمه محمود تفضلی
اهدا به محمود تفضلی
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

دو دشمن در کمین ما ست، دایم
دو دشمن می ‌دهد ما را شکنجه:
برون، سرما، 
درون، این آتش جوع،
که بر ارکان ما افکنده پنجه

·        معنی تحت اللفظی:
·        همیشه دو دشمن در کمین ما ست و ما را آزار می دهد:
·        دشمن اول سرما در محیط پیرامون ما ست
·        دشمن دوم گرسنگی است که چنگ بر ارکان وجود ما افکنده است.

1
·        شاندور و اخوان از قول گرگ ها در این بند شعر، برای فقدان آسایش بی تشویش خویش دلیل می آورند:

نه ما را گوشه ی گرمِ کنامی 
شکافِ کوهساری، سرپناهی

نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
در آن آسود ـ بی ‌تشویش ـ گاهی
.

·        اخوان ضمنا برای توضیح دیالک تیکی ادعای خویش، دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک درون و برون و بعد به شکل دیالک تیک آتش گرسنگی و سور سرما بسط و تعمیم می دهد که خود از قضا فرم دیالک تیک گرما و سرما (سوز درون و سوز برون) به خود می گیرد که فی نفسه خیلی زیبا ست.

2
دو دشمن در کمین ما ست، دایم
دو دشمن می ‌دهد ما را شکنجه:
برون، سرما، 
درون، این آتش جوع،
که بر ارکان ما افکنده پنجه

·        سگ ها و حتی انسان ها هم در داربست همین دیالک تیک عینی ـ طبیعی ـ غریزی گرفتارند.
·        آنها هم از سرمای برون و آتش جوع درون در رنجند.
·        حتی نباتات از این دیالک تیک رهایی ندارند.

·        تفاوت انسان ها و تا حدودی سگ ها در همزیستی با انسان ها در این است که انسان به ساز و برگ خرد مجهز شده اند و حوایج مادی خود را تولید می کنند.
·        تولید مادی ـ اجتماعی ـ انسانی پله دیگری در تهیه و شکار است که گرگ ها برای رفع گرسنگی پیشه کرده اند.

3
·        سگ ها و انسان ها نیز در عرصه شکار همچنان و هنوز فعالند.
·        همکاری سگ ها با انسان ها در شکار بیواسطه و باواسطه (دامپروری و دامداری) حتی به اوج خود می رسد:
·        سگ ها هم شکار را تدارک می بینند و هم پس از اصابت گلوله پیدا می کنند و در اختیار شکارچی قرار می دهند.

4
·        رابطه دیالک تیکی سگ ها با شکارچیان بلحاظ سهمی که از تولید (شکار) به نصیب می برند، در سیر تکاملی جامعه بشری به رابطه دیالک تیکی برده ها با اشرافیت بنده دار، رعایا با اشرافیت فئودال و روحانی و پرولتاریا با بورژوازی شباهت غریبی دارد.
·        بهترین نتیجه این روال و روند تولید، نصیب شکارچی می گردد و آشغالگوشتی و یا خرده ریزه هایی نصیب سگ ها، برده ها، رعایا و پرولتاریا.
·        این نحوه برخورداری از فراورده های تولیدی در ابیات قبلی این شعر تبیین یافته است:
·        خرده ریز های سفره ارباب و تکه استخوان هایی.

5
·        تحقیر سگ ها از هر نوع، چه سگ گله، چه سگ پاسبان، چه سگ پلیس، چه سگ ولگرد، به تحقیر برده ها، کلفت ها، کنیز ها، نوکرها، دهاتی ها، رعایا، پرولتاریا، لومپن پرولتاریا (فواحش، جاکش ها، دیوث ها، جیب برها، راهزن ها، جاسوس ها، خبرچین ها، لات ها، گداها و غیره) شباهت دارد.
·        فحش واژه ها نیز در این زمینه از همین وجه مشترک میان سگ ها و توده ها حکایت دارد.

6
·        این بدان معنی است که انسان جامعه طبقاتی اعضای حیوانی و انسانی مولد و زحمتکش جامعه را تحقیر، تهدید و تخریب می کند.

·        سؤال اما این است که دلیل این طرز تفکر و طرز رفتار وارونه چیست؟

7
·        ریشه این تحقیر خصومت آمیز در تشکیل جامعه طبقاتی، یعنی در گذار از جامعه کمونیستی آغازین به جامعه برده داری، فئودالی و سرمایه داری است.
·        در این جوامع طبقاتی، وحدت طبیعی بشریت شکاف برداشته است و اقلیت انگل انگشت شماری بر گرده اکثریت مولد و زحمتکش نشسته است و از قبل دسترنج اکثریت روزگار می گذراند.
·        فرم این ستم و استثمار رفته رفته بهتر می شود، محتوای آن اما تداوم می یابد.
·        توده ستمکش و زحمتکش هر چه بیشتر کار می کند، اقلیت ستمگر و انگل، بلحاظ قدرت مادی و معنوی قوی تر و سلطه گرتر می گردد.

8
·        دلیل دیگر تحقیر اکثریت حیوانی و انسانی زحمتکش در جدایی کار عمدتا جسمی از کار عمدتا فکری است که در انحصار اقلیت ستمگر و استثمارگر است.
·        هر زحمتکشی که از طریق انجام کار فیزیکی امرار معاش می کند از سوی اعضای طبقه حاکمه و چه بسا حتی از سوی اعضای طبقات اجتماعی زحمتکش، مورد تحقیر قرار می گیرد.
·        این ولی تمامی این دیالک تیک کار فیزیکی و کار فکری نیست.

9
·        توده های مولد و زحمتکش هم به نوبه خود شمشیر تحقیر آخته ی طبقه حاکمه اقلیت و انگل را بر می گردانند و بر سینه اش می نشانند:
·        آنها هم کار فکری را به عنوان مفتخواری قلمداد می کنند و اعضای طبقه حاکمه را که به کارهای فکری در نهادهای سیاسی و حقوقی و قضایی و نظامی و غیره  اشتغال دارند، مشتی مفتخور محسوب می دارند و گاهی حتی به جنون شان می کشند.
·        این ضربه وارونه در برخی از آثار غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) منعکس شده است:
·        کارمند ثبت احوال که در لابه لای پروندهای بویناک، عمری لولیده، روانی شده است و واژه جنون انگیز «مفتخور» بی وقفه در گوش هوشش طنین می اندازد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر