۱۳۹۴ آذر ۲۶, پنجشنبه

سیری در شعری از شیخ شبستر (10)


تحلیلی از
میمحا نجار

ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

·        معنی تحت اللفظی:
·        از فضل خدا هر دو عالم روشن شد و از فیض او خاک آدم گلشن.

1
·        شیخ در این بیت، دیالک تیک فضل و فیض را توسعه می دهد.
·        دیالک تیک فضل و فیض احتمالا بسط و تعمیم دیالک تیک روحی و مادی است.
·        خدا ببرکت فضلش، ببرکت کمال مطلق بودنش، هر دو عالم را، یعنی دنیا و عقبا را روشن می سازد.
·        و ببرکت بخشنده مطلق بودشن خاک آدم را، یعنی دنیا را به گلشن مبدل می سازد.

2
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن

·        اگر از کسی برای دعاوی اش دلیل نخواهند، مشکلی نخواهد داشت.
·        روشنی دنیا را مدیون ماه و خورشیدیم و نه مدیون فضل کسی.
·        ضمنا از کجا شیخ فهمیده که دنیای واهی هم روشن است؟

3
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

·        خاک آدم و یا زمین هم گلشن نیست.
·        بخش اعظم آن آب است و بخش مهمی از آن هم بر و بیابان است.

4
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

·        طرز تفکر شیخ شبستر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است و بر خارجی سازی استوار شده است:
·        بنظر او نیروی نا شناخته خارجی با فضلش هر دو عالم را منور و با فیضش خاک را گلشن می سازد.

5
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

·        جهان بینی شیخ شبستر ایدئالیستی است.
·        چون او ماده را، واقعیت عینی را مخلوق روح و یا خدای کذایی قلمداد می کند.
·        این به معنی وارونه اندیشی است.
·        چون روح (شعور) ثانوی است و منشاء مادی دارد.
·        ماده بر روح، وجود بر شعور مقدم است.

6
·        دنیا را نه فضل کسی، بلکه خورشید و ماه و ستاره ها روشن می کنند.
·        این واقعیت امر را حتی گیاهان و جانوران می دانند.
·        رویش گل ها و گیاهان نیز نه به فیض کسی، بلکه بر طبق قانونمندی های مادی صورت می گیرد.
·        ماده لایزال به نیروی خارجی نیاز ندارد.
·        ماده برای خود کافی است.
·        ماده خودجنب و خودپو ست.

7
·        علت همه این چیزها و پدیده ها در دیالک تیک عینی هستی مادی است.
·        ماده تضادمند و وحدتمند همزمان است.
·        ماده خود سرتاپا، جولانگاه دیالک تیک است.
·        راز رویش و رشد گیاهان، توسعه و تکامل جامعه، گذار جمادات از ساده به بغرنج و از بغرنج به ساده در دیالک تیک عینی خود ماده است.
·        ماده به خالق و فاضل و فیاض خارجی نیاز ندارد.
·        ماده را نه، می شود خلق کرد و نه، می توان نابود ساخت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر