۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

سیری در گلستان سعدی (155)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان با ب اول، ص  34 ـ 38) 
تحلیلی از شین میم شین

گفتم:
«عمل پادشاه، ای برادر، دو طرف دارد:
امید و بیم.
یعنی امید نان و بیم جان.
و خلاف رأی خردمندان است بدین امید، متعرض این بیم شدن.»
متعرض کاری شدن یعنی کاری را تقبل کردن.

·        سعدی برای توصیف چند و چون اشتغال در دستگاه دربار فئودالی دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک  بیم جان و امید نان بسط و تعمیم می دهد و پرهیز از اشتغال دولتی را توصیه می کند.
·        اگر پادشاهزاده ای به جای رفیق فقیر سعدی می بود و قصد کناره گیری از خدمت و روی آوردن به عبادت در سر می داشت و می گفت:

بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست

چو می بگذرد جاه و ملک و سریر
نبرد از جهان، دولت الا فقیر
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 25)  

·        سعدی از زبان دانای روشن ضمیری فتوای دیگری می داد و او را از این تصمیم منصرف می کرد و به سر کار دولتی کثیف برمی گرداند:

طریقت، بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده ودلق نیست

تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق، پاکیزه درویش باش

به صدق و ارادت میان بسته دار
ز طامات و دعوی زبان بسته دار

قدم باید اندر طریقت، نه دم
که اصلی ندارد، دم بی قدم

بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 25)  

·        معنی تحت اللفظی:
·        طریقت یعنی خدمت به خلق و نه تسبیح و سجاده و دلق
·        تو بر تخت سلطنتت بنشین و بلحاظ اخلاقی، درویش باش.
·        کمر بر صداقت و ارادت ببند و بی اعتنا به ورد و دعا باش.
·        تعیین کننده عمل است و نه حرف.
·        حرف بی عمل فاقد اصالت است.
·        بزرگان که تجسم صفا بوده اند، خرقه ای از این گونه در زیر قبا داشته اند.

1
·        اشتغال در اداره امور دولتی برای اعضای طبقه حاکمه خدمت محسوب می شود و برای افراد متعلق به طبقات اجتماعی دیگر «خلاف رأی خردمندان» و بی خردانه تلقی می شود.

2
·        نتیجه این رهنمود انحصار امور دولتی به اقلیت کوچکی از طبقه حاکمه خواهد بود و توده مولد و نمایندگانش را امکان دخالت در سیاست جاری مملکت و تعیین مستقل سرنوشت خود نخواهد بود و همه چیز همان خواهد بود که هست.

3
·        در این نطر سعدی، حقیقتی بی تردید و غیرقابل انکار نهفته است، ولی کدام کاری در جامعه طبقاتی خالی از خطر مرگ است؟
·        سعدی خواهد گفت:
·        گدائی.

·        گدائی اما اولا کار نیست، ثانیا خالی از خطر مرگ از گرسنگی، سرما و بیماری نیست.

4
کس نیاید به خانه درویش
که خراج زمین و باغ  بده

·        تنها راهی که سعدی برای رفیق فقیر و روشنفکرش نشان می دهد، گدائی است.
·        روشنفکر برخاسته از طبقات زحمتکش باید درویشی پیشه کند، نه سیاست و کار دولتی.
·        به نظر سعدی، هدف از زندگی عبارت است از بی دردسر و بی مخاطره زیستن.

5
·        او رفیق خود را حتی از کار کشاورزی و دادن خراج زمین و باغ به اشراف بنده دار، فئودال و دربار منع می کند.

·        چرا؟

6
·        چون کار کشاورزی، اولا با زحمت کشت و کار و ثانیا با ضرب و شتم غلامان و عوامل مسلح اشراف بنده دار، فئودال و دربار همراه است.

7
یا به تشویش و غصه راضی باش
یا جگربند، پیش زاغ  بنه
(در انتظار حبس و شکنجه و اعدام باش)

·        سعدی علیرغم اینکه خود یکی از زحمتکش ترین مولدین فراورده های فکری است و بشریت هرگز اندیشنده ای به پیگیری و زحمتکشی او ندیده، با این حال هنوز به اهمیت کار و تولید مادی پی نبرده است.
·        او نمی داند که بدون کار، چه کار جسمی و چه کار فکری، انسان از انسانیت تهی می شود.

8
·        رفیق سعدی، تحصیلکرده ای است که قصد عملی کردن آموخته های خود را دارد و تنها از این طریق است که او می تواند به زندگی خود معنی دهد و در ضمن حوایج خانواده خود را برآورده سازد.
·        از این رو ست که او دلیل واره های سعدی را رد می کند:

گفت:
« هر که خیانت ورزد، پشتش از حساب بلرزد.»
  
·        منطق رفیق سعدی، منطقی روشن و خالی از ابهام است.
·        انسان زحمتکشی که نیروی کارش را می فروشد، باکی از کسی ندارد.
·        انسان مولد دلیلی برای هراس از حساب و کتاب ندارد.

·        او در ادامه استدلال و اثبات نظر خویش می گوید:

و حکما گویند:
«چار کس، از چار کس به جان به رنج اند:
حرامی از سلطان و
دزد از پاسبان و
فاسق از غماز (خبرچین)  و
روسبی از محتسب.
و آن را که حساب، پاک است، از محاسبه، چه باک.»

·        رفیق سعدی در این حکم، میان انسان مولد و زحمتکش و جماعت لومپن و «ضد اجتماعی» مرزبندی می کند:
·        حرامی، دزد، فاسق و روسبی.

9
·        انسان مولد، سازنده ی هستی مادی و معنوی جامعه و جهان است.
·        انسان مولد، انسان آفریننده و دهنده است، نه انگل و گیرنده.
·        انسان مولد، سربلندترین، شایسته ترین و شریفترین عضو بشریت بوده، است و خواهد بود و جز تولید نیازمندی های مادی و معنوی بشریت سودائی در سر ندارد و لذا دلیلی برای هراس از سلطان و پاسبان و غماز و محتسب نمی بیند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر