جمعبندی
از
مسعود
بهبودی
1
آره.
ولی
اختلالات روانی
ـ بسان جراحات جسمی و روحی ـ
بدون
دلیل و علت نیستند.
اختلالات
روانی اگر ژنه تیک و موروثی نباشند،
ثانوی
اند.
این
مناسبات روان ستیز و انسان ستیز و انسانیت ستیز اجتماعی اند که
به
نابسامانی های روانی (پسیکولوژیکی) منجر می شوند.
این
جهنم مناسبات تولیدی سرمایه داری است که
بشریت
را به به انزوا، تنهائی، نومیدی، بی دورنمائی و بی فردائی
محکوم
می کند و به جنون می کشد.
کسی
که به زباله مبدل شده و عالم درونی اش از معنا و محتوا تخلیه شده،
تنها می ماند.
تنها
با خویشتن پریشان خویش.
حیوان
واره می شود
و به دامن غرایز دیر آشنای خویش
پناه
می برد.
تکثیر
و تعمیرو مانی پولاسیون عکس خویش
راه
واره ای برای گریز از این تنهائی
و تخلیه درونی است.
2
نه،
کتاب انتزاعی وجود دارد و نه، کتاب خوان انتزاعی.
می
توان در کشوری با تیراژی چندین میلیونی
و
با کاغذی کیفیتا خیلی بالا
کتاب
تحریر و ویرایش و چاپ و منتشر کرد
و
در عین حال سطح فکری و فرهنگی سکنه آن کشور را
به قهقرای عهد عتیق سرنگون ساخت.
ای
بس کتاب ها که
به
درد سطل زباله می خورند
تا به درد خواندن و خواندن شان را توصیه کردن.
احمد
کسروی
به همین دلیل بود که زباله می سوزاند
و
خیلی از ساده لوحان
فکر
می کردند که کتاب می سوزاند.
خیلی
از کتاب ها به نقد ریشه ای نیاز دارند.
نقد
مشقت بار کتاب ها (اندیشه ها)
بمراتب
مؤثر تر و بهتر از سوزاندن آنها ست.
کتاب
خوانی بد نیست
ولی
با کتاب خوانی مکانیکی صرف
کسی
توسعه و تکامل نمی یابد.
بی
کمترین شک
می
توان کرم کتاب بود
و
بدتر از کسانی بود که حتی سواد خواندن ندارند.
در
دیالک تیک کمیت و کیفیت،
نقش
تعیین کننده از آن کیفیت است.
3.
از مواضع کاملا متضاد می توان چیزی را نقد کرد.
مثال
فوندامنتالیسم را
هم می توان از موضع سلطنت طلبیسم و یا سوسیال
ـ دموکراتیسم نقد کرد
و هم از موضع سوسیالیسم.
یکی ارتجاعی و عوامفریبانه است و دیگری انقلابی است
یکی نظر به ماضی دارد و دیگری نظر به آینده.
صادق هدایت می کوشد خرافه ای را
با خرافه ای بمراتب بدتر جایگزین سازد.
شما بیشک همین تحلیل را هم نخوانده اید.
ضمنا ما کسروی را روشنگر برجسته ای می دانیم و گرامی می داریم.
ولی متد بررسی ما ماتریالیستی ـ دیالک تیکی است.
کسروی از این متد خبر نداشت.
اگرچه اینجا و آنجا عناصری از آن را
بطرز ستایش انگیزی به
خدمت می گرفت.
یاد خروشانش به یاد باد.
4
بحث راجع به نویرولوژی که عرصه علمی جدیدی است،
خود بحث شورانگیزی است.
بحث اینجا بر سر حکمی است که حریف در بالا نوشته است.
این از واعظ آخوندیسم یهودی، مسیحی، اسلامی و غیره است:
ولی ضمنا ستون فقرات ایدئولوژی طبقات حاکمه است.
طبقات حاکمه
اشرافیت بنده دار (خواجه)
و فئودال
(سلاطین و خوانین و روحانیت)
و بورژوازی
(طبقه متوسط و بالا)
برای حفظ و تحکیم موقعیت خود
این موعظه را همیشه کرده اند که
اول باید خوش اندیشی
پیشه کرد و بعد خوش نشینی.
انگار خودشان خیلی خیلی خوش اندیش اند.
انگار خودشان تجسم پندار و رفتار و گفتار نیک اند.
این جور کرد و کار ها به نیت عوامفریبی است.
این شعار کسانی است که نان شان در روغن است.
کسانی که بسان ما حسرت نان دارند،
می دانند که برای رهائی از این ذلت زیست
باید مناسبات تولیدی عوض شوند.
به قول نیمایوشیج
جامعه باید زیر و زبر شود.
همه باید کار کنند و همه باید از حاصل دسترنج خود برخوردار
باشند.
در اتم و یا در یاخته و سلول فی نفسه همه چیز هست،
ولی احساس نیست.
مرکز احساس و عاطفه و عشق و اندیشه
مغز
(دستگاه عصبی بغرنج)
است.
5
مبارزه برای وطنی آزاد؟
از کی سلطنت طلبیسم (مونارشیسم)
منادی آزادی شده است؟
سلطنت موهبتی الهی است.
مگر نه؟
اگر آره،
این بدان معنی است که
سلطنت آش کشک خالته،
بخوری پاته، نخوری پاته
آزادی و دموکراسی
دیگر چه محلی از اعراب دارند؟
6
محمدرضا شفیعی کدکنی
اي کاش
اي کاش آدمي وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه هاي خاک
يک روز مي توانست
اي کاش آدمي وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه هاي خاک
يک روز مي توانست
همراه خويشتن ببرد
هرکجا که خواست
در روشناي باران
در آفتاب پاک
هرکجا که خواست
در روشناي باران
در آفتاب پاک
میم
اعضای طبقه حاکمه همین کار را هم می کنند.
وطن خود را هرجا که می روند با خود می برند:
مثل بنفشه هم اگر با خود نبرند، در فرم دیگری می برند
یا برای شان سکه واره می شود و ارسال می گردد.
توده ی سازنده ی وطن
اما در وطن خویش حتی غریب و بی وطن است.
چه بسا حتی وجبی از خاک وطن ندارد،
اگرچه از وجب به وجب آن با خون خود دفاع کرده است.
7
این برخورد شاعر
احتمالا علت پسیکولوژیکی (روانشناسی) دارد.
بنی بشر بلحاظ
پسیکولوژیکی
به چیزی علاقه مفرط
پیدا می کنند که نمی توانند داشته باشند.
به همین دلیل معیاری
از این دست تشکیل می شود.
مثلا برای انسان ها
چیزی که فراوان باشد
جذابیت خود را از
دست می دهد
(عرضه زیاده از حد
به کاهش تقاضا منجر
می شود.)
به همین دلیل سالانه
چه بسا میلیون ها تن کالا از بین برده می شود
تا قیمت شان تنزل پیدا نکند.
خیلی از جنگ ها
برای از بین بردن
کالاهای جنگی و غیره صورت می گیرند.
مثال
دو و یا سه سرباز
اسرائیل را حزب اللهی های لبنان اسیر گرفته بودند.
اسرائیل جنگی سی
روزه و یا کمتر شروع کرد
و بخش اعظم لبنان را
با خاک یکسان ساخت.
یعنی کل نیروی کار
مصرف شده انسانی را از بین برد.
اسرائیل به خاطر سه سرباز
بیش از یک میلیون نفر را در کشور لبنان بی خانه، آواره و بی خانمان کرد.
قیمت هر کدام از بمب
های یک تنی مخرب و مهیب
بروایتی نزدیک به یک میلیون دلار بود.
8
این جور آرزوها را نمی توان تعمیم
داد.
روایت می کنند که
روایت می کنند که
رضا شاه خیلی خیلی کبیر
کلی خاک با خود برده است.
ساده لوحان فکر می کنند که «من ـ
زورش» از خاک،
وطن بوده است.
حریفی فئودال شناس بر آن بود که
اشرافیت فئودال عزت انسانی را
بسته به میزان اراضی (خاک) و تعداد رعایایش می سنجند.
خاک را رضا شاه خیلی خیلی کبیر
خاک را رضا شاه خیلی خیلی کبیر
به این معنی می پرستید
و در چمدانش پر می کرد و با خود می برد.
پسرش که بورژوا شده بود، دیگر از این
کارها نکرد.
به قول فرح دیبا
سی میلیون دلار ناقابل در کیسه کرد و
با خود برد.
تصور وطن
تصور وطن
به مثابه چیزی از جنس جان و یا
به مثابه چیزی از جنس جانان
از تصورات
اعضای طبقات حاکمه است
و نه از تصورات توده «بی همه چیز»
مولد همه چیز.
مثلا چپرنشینی هرگز دلش از این آرزوها ندارد.
برای چی باید چپرش را به مثابه وطنش
در چمدانی بچپاند و از کوه و دره به ناکجا آباد
غربت ببرد؟
9
پهلوان حریف از روند و روال عینی جاری بکلی بی خبر است.
چون به هیچ ترفندی نمی توان
میان آرزو و آماج دیوار کشید و حساب آندو را از هم جدا کرد.
برای درک رابطه آرزو و آماج باید به دیالک تیک ایدئال و رئال
اندیشید:
دیالک تیک آرزو و آماج بسط و تعمیم دیالک تیک ایدئال و رئال
است.
رئال (آماج) ایدئالی است که باید جامه عمل بپوشد،
به قول هگل، «باید مادیت یابد»، واقعیت یابد.
دیالک تیک ایدئالیته و رئالیته (دیالک تیک اوتوپی و واقعیت)
10
دوستانی که شعر «زمینی» را تحلیل کرده اند.
ادعا نکرده اند که شاعر حتما تحت تأثیر سیاوش بوده است:
«شاعر به احتمال قوی در سراسر شعر تحت تأثیر سیاوش کسرائی
بوده است.
مفاهیم صداها و
رویش و غیره میراث ایدئولوژیکی ارجمند سیاوش کسرائی اند.»
آنها احتمال داده اند.
حالا با توضیح شاعر احتمال شان تصحیح می
شود.
ضمنا تحت تأثیر همنوعان دیگر قرار داشتن که عیب نیست.
انسان ها همیشه با «گردش دایره وار دانش» مواجه اند.
هیچکس از تأثیر همنوعان دور و
نزدیک خویش بری نیست.
نمی تواند هم بری باشد.
منظورتان از «گشتن» شاید در رابطه با جمله زیر باشد:
«شاید منظور شاعر از زمینی شدن،
واقع بین گشتن و فروتنی رئالیستی پیشه کردن
باشد.»
گشتن هم به معنی گردیدن بکار می رود و هم به معنی شدن
به زبان هگل، تغییر یافتن:
گذار از برج عاج نشینی به فروتنی
رئالیستی
دیالک تیک در تحلیل دوستان ما
اسلوب و متد فکری است.
ساز و برگ شناخت است و نه واژه بازی
که بکار ببرند و یا نبرند.
دوستان دیالک تیک را برای فضل فروشی بکار نمی برند.
بدون بسط و تعمیم دیالک تیک های مختلف
هم تفکر و هم استدلال و اثبات و رد نظر
امکان ناپذیر است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر