۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (40)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد

تز یازدهم
پنجره

حکم سوم
این پنجره همواره تصویر نیما را در چارچوب خود قاب گرفته است،
تصویری که اغلب یا در پرتو شدید نور و یا به سبب تاریکی بسیار، محو و ندیدنی است.

·        سیاوش در این حکم، شاعرانه ترین توصیف را از دیالک تیک نیما و پنجره ارائه می دهد:
·        پنجره به قاب عکس تشبیه می شود، قاب عکسی که نه عکس نیما را، بلکه خود نیما را در برگرفته و بسته به شدت و ضعف نور، چهره روشن و یا نیمه روشنی از نیما عرضه می کند.

·        این تصور و تصویر سیاوش، تصور و تصویر فوق العاده ای است.

حکم چهارم
ز مردی در درون پنجره مانده است، ناپیدا نشانه
(توکا)

·        سیاوش برای اثبات نظر خویش بی کمترین درنگ، فاکتی از دیوان نیما برمی گزیند و ارائه می دهد.
·        سیاوش از این نظر، شباهت غریبی به شیخ شیراز دارد.

·        نیما در این مصراع شعر، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک پنجره و مرد بسط و تعمیم می دهد.
·        سیاوش هم همین منظور را دارد.

حکم پنجم
و از همین دریچه روشن است که نیما با مخاطبان حریصش که
دیدارش را بال بر شیشه می کوبند، به گفتگو می نشیند
و یا دیدار می نماید و پرهیز می کند:
ز مردی در درون پنجره برمی شود آوا
دودوک دوکا، آقا توکا، چه کارت بود با من؟
(توکا)

·        هم تصور و تصویر بی همتای نیما زیبا و غول آسا ست و هم توضیح سیاوش:
·        نیما در این بیت دیالک تیک انسان و طبیعت را به شکل دیالک تیک مرد در درون پنجره و پرندگان بسط و تعمیم می دهد و هارمونی برباد رفته میان طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعه و انسان) را احیا و برقرار می کند:
·        پرندگان هومامنیزه و انسان واره می شوند و با  انسان در درون پنجره به گفت و گو می پردازند و یا انسان ناتورالیزه می شود، به اصل خویش برمی گردد و با خواهران و برادران خویش رابطه برقرار می کند.
·        رابطه ای سرشته به عشق و تفاهم و سرشتار از عشق و تفاهم.

حکم ششم
همه شب زن هرجائی
به سراغم می آمد
به سراغ من خسته چو می آمد او
بود بر سر پنجره ام
یاسمین کبود فقط
همچنان او که می آید به سراغم پیچان
(زن هر جائی)

·        در این بند شعر نیما نیز هومانیسم طراز نوین عیان می گردد:
·        نیما بر خلاف خیلی از مدعیان عفاف و پاکدامنی به جای تحقیر زن هرجائی ـ عینا بسان خود سیاوش ـ در او نه بیگانه ای را، بل همنوع مظلوم خویش را بازمی شناسد و به یاسمین کبود تشبیه می کند که بر پنجره اش قرار دارد و برای نیما مظهر زیبائی است.

·        نیما را باید از نو شناخت!

حکم هفتم
و بر پشت شیشه های همین پنجره است که
 سوسک سیا به هوای روشنائی پرواز می گیرد:
تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می زند
سیولیشه پشت شیشه
(سیولیشه)

آری نیما مرد کنار پنجره است و
پنجره حد فاصل اتاق شاعر و فضای بیرونی است.

·        حق با سیاوش است:
·        حشرات نور چراغ روشن در آن سوی پنجره را با گل عوضی می گیرند و «به هوای» گل پرواز می کنند و خود را «حریصانه»  به شیشه می کوبند و یا بسان سیولیشه به شیشه نک می زنند.
·        آری نیما مرد کنار پنجره است و پنجره پل پیوند نیما با محیط پیرامون او ست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر