۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

حسی و عقلی (5) (بخش آخر)


پروفسور هوبرت هورست من
برگردان شین میم شین

7
نئوپوزیتیویسم

·        نئوپوزیتیویسم که رابطه بی واسطه با سنن امپیریسم ایدئالیستی و فنومنالیسم دارد، حسی را با تجربی و یا امپیریکی یکی و یکسان می انگارد و به مثابه عرصه خاصی در مقابل نظری (تئوریکی) قرار می دهد.

 1
·        تجربی (در قاموس نئوپوزیتیویسم، حسی) به واقعیت امر قابل مشاهده نسبت داده می شود، یعنی به آنچه که برای حواس «وجود بیواسطه دارد» و در زبان خاص مشاهده تثبیت شده که هنوز فاقد مفهوم سازی نظری، تعمیم و غیره است.

·        مراجعه کنید به زبان پروتوکلی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
·        نظری از دیدگاه نئوپوزیتیویسم، عبارت است از دانش منتج از تجربه و یا امپیری، بطور منطقی حلاجی شده و به زبان رشته های مختلف علوم منفرد فرمولبندی شده. 

3
·        وظیفه تئوری شناخت و منطق علمی عبارت می شود از تدوین متد لازم برای تحلیل منطقی مفهوم سازی های نظری، بررسی پیوند منطقی میان خاص، زبان رشته ای علوم منفرد و زبان مشاهده، کشف منشاء نظری در تجربی، کنترل نظری در آنچه که بطور بیواسطه موجود است و بدین طریق، استوار ساختن نظری بر شالوده مطمئن.

·        مراجعه کنید به تصدیق در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4
·        وظیفه «علم واحد» عبارت می شود از همپیوندی نظری تصدیق شده و مبرا از مفهوم سازی های مبتنی بر حدس و گمان با سیستمی که بر «زبان واحد» مبتنی است.

·        مراجعه کنید به زبان واحد در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5
·        اگرچه نئوپوزیتیویسم معارف منفرد ثمربخشی در رابطه با پیوند منطقی میان تجربی و نظری ارائه داده، تقاضای آن مبنی بر خلاصه کردن نظری در تجربی و  یکی انگاشتن تجربی و حسی نمی تواند قابل قبول باشد و باید از سوی نمایندگان کنونی نئوپوزیتیویسم نقد و یا بطور کلی کنار گذاشته شود.  

8
 درک مارکسیستی از حسی و عقلی

·        درک مارکسیستی راجع به رابطه میان حسی وعقلی بلحاظ تاریخی ـ فلسفی به حسگرائی (سنسوئالیسم) و تجربه گرائی (امپیریسم) ماتریالیستی می پیوندد و ضمنا هم بر درک آندو از تصویر معنوی بمثابه کپیه کردن ساده واقعیت عینی غلبه می کند و هم بر درک آندو از خصلت منفعل عمل انعکاس و قایل شدن نقش تماشاگر به سوبژکت شناسنده در رابطه با جهان خارجی واقعی.

1
·        شناخت، ماهیتا به معنی از آن خود کردن روحی فعال جهان است که در ضمن حسی بمثابه فرم انعکاس معنوی با تأثیرگذاری مستقیم عملی انسان بر محیط زیست خود پیوند دارد.

2
·        «عیب و نقص اصلی ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی در این است که در آن شیئ، واقعیت و حسیت فقط در فرم اوبژکت و یا در فرم مشاهده در نظر گرفته می شود و نه بمثابه کردوکار حسی انسانی:
·        یعنی نه به مثابه پراتیک و نه بطور سوبژکتیف»
·        (مارکس و انگلس، جلد 3، ص 5) 

3
·        پراتیک که بواسطه حسی تشکیل می شود، برای شناخت عقلی منبع، نیروی محرکه و محک و معیار حقیقت است.

4
·        رشته های علمی منفرد (رشته های علوم منفرد) اگرچه هر از گاهی مستقل از پراتیک بی واسطه توسعه می یابند، اما قاعدتا از نیازمندی های عملی ناشی می شوند:

الف
·        با سطح توسعه معین کردوکار عملی انسانی (فن و تکنیک، آزمایش، سطح رشد لوازم آزمایش و غیره) در پیوندند. 

ب
·        بطور کلی تنها بکمک پراتیک می توانند به صحت و سقم فرضیه ها، تئوری ها، پیشگوئی ها و غیره پی ببرند.

4
·        فلسفه مارکسیستی در پژوهش رابطه متقابل میان حسی وعقلی بر معارف علوم زیر متکی است:

الف
·        بر فیزیولوژی عصبی (نویرو فیزیولوژی)

ب
·        بر سیبرنتیک

ت
·        بر فیزیولوژی

پ
·        بر علم زبان (زبانشناسی)

ث
·        بر سمیوتیک

ج
·        بر علوم منفرد

5
·        حسی وعقلی اگر چه بر شالوده های نویرودینامیکی (عصبی ـ پویای) مختلف پدید می آیند و از فرم های کیفی متفاوت انعکاس معنوی حکایت می کنند، اما ببرکت پیوندهای متنوع، با یکدیگر گره می خورند و برخلاف تصور نئوپوزیتیویسم نمی توان آنها را در پیوندهای منطقی خلاصه کرد.

6
·        حسی نشاندهنده پیوند مستقیم ضمیر با جهان خارج است.

7
·        اما هیچ مرحله حسی معرفتی (شناختین)  خالص وجود ندارد.
·        عناصر عقلی حتی با ادراک تحریکات بوسیله گیرنده های عصبی وارد عمل می شوند.
·        چون هر گیرنده عصبی تنها به تحریکاتی واکنش نشان می دهد که متناسب با فیزیولوژی آن باشند. (تحریکات منطبق)

·        (فیزیولوژی به علمی اطلاق می شود که با روندهای حیاتی و فونکسیونال (عملکردی) در ارگانیسم سر و کار دارد. مترجم )

8
·        فیزیولوژی خودویژه ی گیرنده های عصبی انسانی اما نتیجه کشمکش عملی و نظری هزاران ساله انسان با محیط زیست خود بوده است:
·        به قول مارکس، «تشکیل حواس پنجگانه، کار تمامی تاریخ جهان بوده است.»

9
·        در تشکیل احساس ها و ادراک ها بمثابه فرم های حسی انعکاس سوبژکتیف معنوی، همواره عناصر عقلی شرکت دارند.

10
·        به این دلیل است که انسان منفرد ـ برای مثال ـ در جریان زندگی خویش و انسان نوعی در جریان تاریخ نوعی خویش، عادات ادراکی معینی را کسب می کند که خصلت اپریوریکی (ماورای تجربی) نسبی دارند و در تشکیل حسی نقش بازی می کنند.

11
·        در اکت (عملیات) ادراک، تجارب و دانش های ذخیره شده به خدمت گرفته می شوند.

12
·        بویژه ادراک ـ بمثابه تصویربرداری ـ با تفکر مفهومی و زبان پیوند دارد.

13
·        بلحاظ توسعه تاریخی، توانائی انسان به تفکر عقلی بر بنیان اشتغال به کار اجتماعی در تأثیر متقابل تنگاتنگ با زبان (که بتدریج پدید آمده) تشکیل شده است.

14
·        اگرچه تفکر عقلی در روند شناخت به پیش شرط حسی نیاز دارد، اما دارای استقلال نسبی از حسی است.

15
·        بدین طریق تفکر عقلی می تواند بکمک عملیات خالص روی علائم، مفاهیم و سمبل ها با رعایت قواعد اسلوبی و یا متدیکی معین و قوانین منطقی به معارف جدیدی دست یابد که شناخت حسی بی واسطه را به خطه آنها راه نیست.

·        مراجعه کنید به به تفکر، شناخت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر