۱۳۹۳ آذر ۲۷, پنجشنبه

سیری در گلستان سعدی (158)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان با ب اول، ص  34 ـ 38) 
تحلیلی از شین میم شین

پس مصلحت، آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی
 و ترک ریاست گوئی

·        سعدی در این اندرز، دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک قناعت و ریاست بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن ریاضت (قناعت) می داند.

1
·        مقوله «قناعت» در فلسفه اجتماعی سعدی و بعدها در فلسفه اجتماعی حافظ، یکی از مقولات مرکزی است.
·        سعدی باب سوم گلستان و باب ششم بوستان را به مفهوم «قناعت» اختصاص داده است، که مستقلا و مفصلا مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
·        بنظر سعدی، طبقات زحمتکش و تحت استثمار و ستم باید قانع باشند.

2
·        سعدی ستاینده قناعت و ریاضت است (البته در حق زحمتکشان) و تهیدستی را نشانه آزادگی جا می زند:

(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی مقدمه ص 39.)  

ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی که چه سودا و سر است، ایشان را

گنج آزادگی و کنج قناعت، ملکی است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو که منکر عالم دراویشی، از سر و سودای آنها بی خبری.
·        دراویش صاحب گنج آزادگی و کنج قناعت اند.
·        چیزی که شاهان قادر به کسب آن به ضرب شمشیر حتی نیستند.

3
ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی که چه سودا و سر است، ایشان را

گنج آزادگی و کنج قناعت، ملکی است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را

·        سعدی در این دو بیت غزل خویش، چندین دیالک تیک عینی جامعه فئودالی را بسط و تعمیم می دهد:

4
·        او اولا دیالک تیک طبقه حاکمه و توده های مولد و زحمتکش را به شکل سلطان و درویش بسط و تعمیم می دهد و در هر دو اثر اصلی اش بابی را به هر کدام از آندو اختصاص می دهد.
·        بدین طریق و با این ترفند، توده های مولد و زحمتکش تا حد  دراویش و گدایان تنزل می یابند و اعضای طبقه حاکمه انگل و مفتخور تا درجه حاتم طائی ارتقا می یابند.
·        ایده ئولوژی طبقاتی ـ ارتجاعی آدمی را به زیر می کشد و کور و کودن می سازد و ایده ئولوژی طبقاتی ـ انقلابی آدمی را بصارت و درایت خارق العاده ای اعطا می کند و به اوج می برد.
·        تفاوت و تضاد بینشی فردوسی با سعدی و حافظ به همین دلیل است.

5
ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی که چه سودا و سر است، ایشان را

گنج آزادگی و کنج قناعت، ملکی است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را

·        سعدی ضمنا دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک کنج قناعت و عیش و عشرت از سوئی و دیالک تیک گنج آزادگی و گنج مادی از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله وارونه می سازد:
·        یعنی نقش تعیین کننده را از آن ریاضت (کنج قناعت، گنج آزادگی) جا می زند.
·        دراویش «بی همه چیز» بی پناه و بی سرپناه و عملا توده های مولد و زحمتکش در حرف ایدئالیزه و طبقه حاکمه در حرف تحقیر می شوند تا در به لولای همیشگی اش بچرخد.

6

·        بی دلیل نیست که حافظ محتوای ایده ئولوژیکی همین غزل سعدی را مو به مو بازتولید می کند، بی آنکه نامی از او ببرد:

ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی، که چه سودا و سر است ایشان را

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو، دولت درویشان است

خسروان، قبله حاجات جهانند، ولی
سببش، بندگی حضرت درویشان است

ای توانگر، نفروش این همه نخوت، که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است

روی مقصود که شاهان به دعا می ‌طلبند
مظهرش آینه ی طلعت درویشان است

من غلام نظر آصف عهدم، کاو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر