۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (53) (بخش اخر)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین

تو چه هستی، ای همه هستی ما از تو
تو چه هستی، جز دو دست گرم در بازی

دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو دو دست گرم در بازی هستی:
·        عمالت تندیس می سازند و تو در در تندیس بی جان، روح می دمی تا بنده سرگردانی پدید آوری.

·        فروغ در این دو بیت، احتمالا افسانه آفرینش حوا و آدم و اخراج آندو از باغ بهشت و آواره سازی نیای بشری در زمین را در مد نظر داشته است.
·        فروغ ضمنا از ماهیت و نیت ضد انسانی (آنتی هومانیسم) خدا پرده برمی دارد که انعکاس آسمانی ـ انتزاعی اشرافیت بنده دار و فئودال است.   

تو چه هستی، ای همه هستی ما از تو
جز یکی سدی به راه جستجوی ما

گاه در چنگال خشمت می فشاری مان
گاه می آیی و می خندی به روی ما

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو سدی در راه جست و جوی ما هستی.
·        گاه سرکوب مان می کنی و گه به روی مان می خندی.

·        فروغ در نهایت سادگی از رفتار تناقض مند و بی حساب و کتاب خدا پرده برمی دارد:
·        این همان رفتار نمونه وار اشرافیت بنده دار و فئودال است.
·        این نشانه بی خبری از خرد و خردستیزی است.

تو چه هستی؟
بنده نام و جلال خویش
دیده در آینه ی دنیا جمال خویش

هر دم این آینه را گردانده تا بهتر
بنگرد در جلوه های بی زوال خویش

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو در آئینه دنیا جمال خود را دیده ای و شیفته نام و جلال خود گشته ای.
·        کسب و کار تو در تماشای جلوه های جاودانه ات خلاصه می شود.

·        فروغ خدا را هیولائی خودپرست، از خود راضی و خود شیفته تصور و تصویر می کند.

·        خدای محمد واقعا هم هیولائی خودپرست و خردستیز است.
·        این همان خدای بی رحمی است که برای امتحان خلوص ایمان پیامبرش (ابراهیم) بریدن سر فرزندش را فرمان می دهد.
·        چنین هیولائی باید از عقده اگوئیسم لبریز باشد.

برق چشمان سرابی، رنگ نیرنگی
شیره شب های شومی، ظلمت گوری

شاید آن خفاش پیر خفته ای، کز خشم
تشنه ی سرخی خونی، دشمن نوری

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو برق سرابی، رنگ نیرنگی، شیره شب های شومی، ظلمت گوری.
·        شاید آن خفاش پیر خفته ای هستی که تشنه سرخی خون و دشمن نور است.

·        خدا در قاموس فروغ نه خدا، بلکه هیولائی بدتر از ابلیس است.
·        به همین دلیل در شعر عصیانی بلند دیگری خدا را از اریکه الهی به زیر می کشد و ابلیس را به جای او می نشاند تا در شعر عصیانی بعدی خود، خدا شود و طرح نوینی برای همزیستی بشریت در افکند.
·        هر دو شعر عصیانی تحلیل و منتشر شده اند.

·        مراجعه کنید به عصیان خدائی، عصیان خدا در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

خود پرستی تو خدایا، خود پرستی تو
کفر می گویم، تو خارم کن تو خاکم کن

با هزاران ننگ، آلودی مرا اما
گر خدایی در دلم بنشین و پاکم کن

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو اگوئیستی.
·        تکرار می کنم تو اگوئیستی.
·        این کفرگوئی است.
·        می توانی به خاک و خارم بدل کنی.
·        مرا بدنام کرده ای.
·        ولی اگر خدا هستی در دلم نفوذ کن و آدم پارسائی از من بساز.

·        فروغ خدای ابلیس واره را به راه راست هومانیسم هدایت می کند تا جهان بهتری پدید آورد.

لحظه ای بگذر ز ما، بگذار خود باشیم
بعد از آن، ما را بسوزان تا ز خود سوزیم

بعد از آن یا اشک یا لبخند یا فریاد
فرصتی تا توشه ره را بیندوزیم

·        معنی تحت اللفظی:
·        به جای برده سازی از ما، بگذار ما مختار و خودمختار (آزاد و مستقل) باشیم.
·        بعد از اعطای آزادی و استقلال، می توانی ما را مورد بازخواست قرار دهی و بسوزانی.
·        چون در آن صورت ما می توانیم فرصت تهیه توشه ی راه خود را چه با اشک، چه با لبخند و چه با فریاد داشته باشیم.

·        فروغ جوان بدین طریق در بینش ضد منطقی و ایراسیونالیستی (خردستیز) تئولوژی، گشتاورهای منطقی و راسیونالیستی (خردگرای)  جدی وارد می سازد.

·        فروغ جوان در این دو بیت واپسین شعر عصیانی بلند خویش، پرچم سرخ آزادی و استقلال فکری و عملی بشریت را برمی افرازد و بر سینه مناسبات مبتنی بر بندگی و وابستگی دست رد می کوبد.

·        یاد خروشان خردگرای انقلابی به یاد باد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر