اثری از حسین رزاقی
نیمایوشیج
(1274 ـ 1338)
تحلیل
واره ای از
گاف
سنگزاد
تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه
سیاوش
طرح تندی از منظره که در مصراع اول وجود دارد، با گسترش و
با جزئیات بیشتر و با تصاویر دیگری از درون و برون تکمیل و ارائه می شود که یادآور
همان فضای تاریک و همان روشنائی های پراکنده است.
·
سیاوش در این حکم، بسان دیالک
تیسینی ماهر و تردست به توضیح محتوا می نشیند.
·
فرم شعر نیما با همه گشتاورها و
عناصرش از محتوای شعر او مایه می گیرد و بهترین وسیله برای درک محتوای شعر را در
اختیار خواننده می گذارد:
·
گذار از خطه ملموس و مرئی فرم و
نمود به خطه ناملموس و نامرئی محتوا و بود (ماهیت)
·
سیاوش ضمنا از مفهوم جدیدی سخن به
میان می آورد:
·
مفهوم «تصویر»
·
ما برای تمرین تفکر، نظری دیگر به
شعر شبتاب می افکنیم و به دنبال تصاویر مورد نظر سیاوش می گردیم:
شبتاب
«هنوز از شب، دمی باقی است!»
می خواند در او، شبگیر
و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو.
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز
صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.
·
تصاویر این شعر شاید به شرح زیر
باشند:
1
هنوز از شب دمی باقی است.
·
دم را نیما احتمالا به معنی نفس،
لحظه و امثالهم بکار می برد:
·
شب بدین طریق انسان واره تصور و
تصویر می شود که هنوز برایش نفسی برای کشیدن باقی است.
·
شب بسان موجودی زنده، آخرین نفس
هایش را می کشد، تا بعد بمیرد.
2
می خواند در او، شبگیر
·
شبگیر در شب می خواند.
·
شبگیر هم به معنی صبح است و هم به
معنی جانوری که شب به آوازی پیام می فرستد.
·
می توان گفت که نیما صبح را به
مثابه پرنده، جانور و یا انسان خواننده ای تصور و تصویر می کند، صبح را پرسونالیزه
(شخص واره) می کند.
·
صبح در شب در حال نزع می خواند:
·
انگار دیالک تیک مرگ و زندگی در
این حکم نیما تبیین می یابد:
·
شب جان می کند و صبح خروج انقلابی
خود از بطن تیره شب را نوید می دهد.
3
و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو
·
شبتاب فروزنده نیز در این حکم شخص
واره تصور و تصویر می شود:
·
شبتاب بسان رزمنده ظلمت ستیزی در
نهانجائی، کمین کرده است و از کمینگاهش شب در حال مرگ را به رگبار نور بسته است.
·
چه تصویر زیبائی!
·
صمد بهرنگی به احتمال قوی ایده
عوامفریبانه خود را از همین شعر نیما به عاریه گرفته است:
·
شبتاب گفت:
·
نور هر چقدر هم ناچیز باشد،
بالاخره روشنائی است.
·
صمد در این شعار خود، دیالک تیک
جزء و کل (دیالک تیک فرد و تشکیلات) را تخریب می کند، کل تعیین کننده را که لنین
هزاران بار مورد تأکید قرار داده، دور می اندازد و جزء را بر تخت می نشاند، تا
زمینه سوبژکتیف لازم برای تبلیغ تکروی و ماجراجوئی محکوم به شکست هموار شود.
4
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
·
نیما در این حکم، شبتاب زنده
فروزنده را چیزواره می کند، شیئیت می بخشد و بسان چراغ سوسوزن خویش بر لب پنجره اش
تصور و تصویر می کند.
·
تصویر پشت تصویر!
·
یکی زیباتر، ژرفتر و پرمعناتر از
دیگری!
·
و سیاوش اینهمه را بیشک هزار بار
غنی تر و عمیق تر از ما درمی یابد.
5
به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز
صبر من باقی است در او
·
شبتاب در این حکم به مثابه دل بی
تاب و بی قرار و بی شکیب انسانی تصور و تصویر می شود.
·
نیما با این تصویر عاطفی، شبتاب را
به عزیزترین جزء وجودش تشبیه می کند و چشمه زلالی از ناتورالیسم سرشته به هومانیسم
را در شعر خویش جاری می سازد:
·
عشق به شبتاب!
·
عشق به طبیعت که انسان جزئی از آن
است، جزئی به قول مارکس، لایتجزا از آن.
6
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند.
·
شبتاب اکنون به عنوان خیال عشقی
تلخ تصور و تصویر می شود، عشقی تلخ به آزادی، به احتمال قوی!
·
غول آسائی نیما را باش!
7
نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.
·
نیما اکنون شبتاب را هومانیزه می
کند:
·
بسان انسانی با چشم شعله ورش تصور
و تصویر می کند:
·
شبتاب با شعله چشمانش، منزل تاریک
نیما را روشن می دارد و به خود نیما امید می دهد.
·
شاید نیما فکر می کند که چراغ
شبتاب بسان برخی از حیوانات در چشمان آن است.
·
نیما در هر صورت، در این حکم، میان
خود و شبتاب رابطه ای رفیقانه برقرار می کند و از شبتاب امید و اوپتیمیسم (خوش
بینی تاریخی) می گیرد.
·
بدین طریق رفاقت انسان با طبیعت
مجددا بر قرار می شود و هومانیسم دست در دست با ناتورالیسم به راه می افتد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر