تحلیلی
از شین میم شین
از
هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد
کز آن میانه یکی کارگر شود
·
معنی تحت اللفظی:
·
از هر کنار و گوشه تیر دعائی انداخته ام.
·
به امید اینکه یکی از آنها به هدف
بخورد.
1
·
خواجه محتوای این
ایده و یا اندیشه را بسان همه ایده ها و اندیشه هایش از شیخ شیراز کپی کرده
است.
·
شیخ شیراز بطور راسیونالیستی و رئالیستی
این ایده را نمایندگی می کند:
·
او بر آن است که باید ـ بسان بی
خبر از خردی ـ دور خود چرخید و به هر طرف تیر
انداخت.
·
به امید اینکه یکی از آنها تصادفا
به هدف بخورد.
·
خواجه بطور ایراسیونالیستی و ایررئالیستی
به جای تیر واقعی، تیر دعا به هر سو می افکند.
·
این ایده در هر حال و در هر فرم اما
به چه معنی است؟
2
از
هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد
کز آن میانه یکی کارگر شود
·
این ایده ـ قبل از همه ـ به معنی تخریب دیالک تیک ضرورت
و تصادف است.
·
دیالک تیک ضرورت و تصادف یکی از دیالک تیک های مهم عینی
است که بوسیله کلاسیک های مارکسیسم کشف و فرمولندی شده و توضیح داده شده است.
·
بنا بر این دیالک تیک، رخدادهای هستی در چارچوب دیالک
تیکی از ضرورت و تصادف صورت می گیرند و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن
ضرورت (جبر) است.
3
مثال
·
بزی و یا جانور دیگری در گذر برای خوردن گلی و یا خاری
پا روی صخره ای می نهد و با سقوط آن صخره بهمنی فرو می ریزد و روستائی را با دار و
ندارش مدفون می سازد.
·
اگر از شاهد عینی علت آن را بپرسند، خواهد گفت که همه تقصیرات زیر سر بزکوهی است.
·
بظاهر حق با شاهد عینی است.
·
چون «واقعا» هم اگر بز کوهی پا روی
صخره ننهاده بود،
بهمنی روستائی را به گوری بدل نکرده بود.
·
حقیقت قضیه اما از قراری دیگر است.
·
چرا؟
4
·
برای اینکه تصادف علیرغم نقش مهمش، تعیین کننده نیست.
·
حتی اگر بز کوهی بیچاره نبود، بهمن واقعا موجود به تصادف دیگری، مثلا با وزش
بادی، سقوط سنگی و یا چیز دیگری فرو می افتاد.
·
تصادف فقط فرم وقوع ضرورت است و
تعیین کننده ضرورت و یا جبر عینی است.
·
گاهی شواهد عینی نه به تبیین حقیقت
عینی، بلکه به تبیین دروغ بظاهر حقیقی می پردازند.
5
مثال دیگر
·
شاهزاده ای در جائی ترور می شود و شاهی در جای دیگر به
رهگذری خشم می گیرد و به تازیانه اش می بندد، پاسبانی در دیگر جای، بساط سبزی فروش
دوره گردی را به هم می زند و جنگی در می گیرد، انقلاب کبیری شروع می شود، بهار
عربی آغاز می گردد.
·
ساده لوحان با تکرار پر آب و تاب
جزئیات ترور و خشم و تازیانه و بر هم خوردن بساط سبزی فروش به «توضیح» پدیده های
تاریخی می پردازند و در نهایت وفاداری به توصیف عینی، به تحریف تاریخ می پردازند.
·
چون تاریخ را نه در چارچوب دیالک
تیکی ضرورت و تصادف، بلکه در نسیان مطلق ضرورت و با مطلق کردن تصادف «توضیح» می
دهند.
6
·
تفاوت و تضاد ایندو اما از زمین تا
آسمان است.
·
تفاوت و تضاد آندو به اندازه تفاوت
و تضاد درک ماتریالیستی تاریخ با درک ایدئالیستی تاریخ است.
·
اگر شاهزاده ترور نمی شد و پادشاه
خشم نمی گرفت و پاسبان بسط سبزی فروشی را بهم نمی زد، باز هم جنگ و انقلاب و بهار
عربی شروع می شد.
·
این بار به تصادفی دیگر.
·
تعیین کننده به همین دلیل، نه
تصادف، بلکه ضرورت و جبر عینی است که نامرئی است و از دید ساده لوحان مستور است.
·
تعیین کننده نه فرم وقوع حادثه ای،
بلکه محتوای آن است.
7
از
هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد
کز آن میانه یکی کارگر شود
·
خواجه تصمیم خود را پیشاپیش گرفته است.
·
نظری به ابیات قبلی می اندازیم:
ترسم
که اشک در غم ما پرده در شود
و
این راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند:
«سنگ
لعل شود در مقام صبر»
آری
شود ولیک به خون جگر شود
خواهم
شدن به میکده گریان و دادخواه
کز
دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
·
خواجه پس از خواندن خطبه یأس و تجویز نسخه ی مستی، به مثابه «تنها ره رهائی»، ادعا می کند که به هر
طرف تیر دعائی افکنده به امید اینکه یکی از آنها تصادفا به هدف بخورد.
8
از
هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد
کز آن میانه یکی کارگر شود
·
کسی که راه رهائی از غم کذائی را در مستی و میخواری نشان
خلایق می دهد، باید هم به تصادفات زندگی دل ببندد.
·
چون پیش شرط وقوف به ضرورت و یا جبر
عینی، هشیاری است.
·
فرق آدمی با ددو دام هم در همین آگاهی
به ضرورت و یا جبر عینی است که به معنی آزادی است:
·
اختیار درک جبر است.
·
آزادی شناخت ضرورت عینی است.
·
به همین دلیل خر نمی تواند مختار و
یا آزاد باشد.
·
خر اگر احیانا خرافی باشد، بسان
خواجه خردستیز بی خبر از خرد به هر طرف تیری از دعا می افکند.
9
از
هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد
کز آن میانه یکی کارگر شود
·
در همین بیت خواجه تئوری شناخت او نیز تبیین می یابد:
·
خواجه ندانمگرا ست.
·
خواجه منکر لیاقت معرفتی انسان
است.
·
در قاموس خواجه جبر عینی و یا
ضرورت کشک است و چون کشک است، پس شناخت جبر عینی و شلیک آگاهانه به هدف عینی معین، یعنی تعیین آماج برای
خویش و تلاش عملی برای نیل بدان، بیهوده است.
·
بنظر خواجه همه چیز در مه غلیظی از
ابهام فرو رفته است.
·
همه چیز اسرار آمیز و وقوف به
اسرار در انحصار باری تعالی است.
·
و نتیجتا همه چیز به اراده خدا، یعنی بنا بر مشیت فاقد قانونمندی الهی صورت می
گیرد.
·
به همین دلیل چاره ای جز تیر دعا
از هر کرانه روان کردن نمی ماند.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفدیالک تیک ضرورت و تصادف یکی از دیالک تیک های مهم عینی است که بوسیله کلاسیک های مارکسیسم کشف و فرمولبندی شده و توضیح داده شده است.
با پوزش