۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه

سیری در افکار یغما گلروئی (2)

ایرج اسکندری
مترجم «سرمایه»
اثر کارل مارکس 
تحلیلی از شین میم شین   

سینه ‌زن‌ های مارکسیسم – لنینیسم، قاریانِ هنوزِ «سرمایه» 
تاواریش‌های منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»

·        شاعر در این بیت شعر خویش، مشخصات دیگر توده ای ها را بر می شمارد:


1 
سینه ‌زن‌ های مارکسیسم – لنینیسم

·        در تصور شاعر، مارکسیسم ـ لنینیسم به بیدق و علمی تشبیه می شود و توده ای ها به سینه زن های کودن و خرفت و خر در زیر علم مارکسیسم ـ لنینیسم.  
·        در این انعکاس مخدوش شاعر از مارکسیسم ـ لنینیسم و توده ای ها از بیگانگی هراس انگیز خود شاعر نسبت به جامعه خویش و دستاورد های علمی، نظری، فکری و فرهنگی جهان خویش پرده برداشته می شود:



2 
سینه ‌زن‌ های مارکسیسم – لنینیسم

·        از شاعر و از همه قلم بدستان ترحم انگیز و تهوع انگیز بیگانه با دستاوردهای علم و فکر و فرهنگ چه پنهان که مارکسیسم ـ لنینیسم نه علم عزاداری عاشورا، بلکه علمی از طراز ریاضیات و فیزیک و شیمی و بیولوژی است.
·        مارکس قبل از اینکه فیلسوف توده ها باشد، ریاضی دان بزرگی بوده است و انگلس قبل از اینکه فیلسوف پرولتاریا باشد، دانشمند علوم طبیعی بوده است، به دایرة المعارف سیار معروف بوده است.
·        ما شاعر و حواریون ایشان را نمی شناسیم، ولی بدبیاری اعضای طبقات اجتماعی انگل و مفتخور، عقب ماندگی وحشتناک فکری و فرهنگی آنها ست.


3
 سینه ‌زن‌ های مارکسیسم – لنینیسم

·        حزب توده را و توده ای ها را می توان مورد انتقاد عینی و علمی قرار داد.
·        حزب توده و توده ای ها و هر حزب و سازمان و شخصیت و غیره را باید هم مورد انتقاد عینی و علمی قرار داد، قرار هم داده می شوند.

·        ولی نمی توان لبی از سر چشمه مدنیت، عزت انسانی و شرافت بشری تر کرد و قدر دان فروتن خدمات حیاتی حزب توده و توده ای ها نبود.
·        اگر حزب توده و توده ای ها را از جامعه ایران حذف کنیم، چیز ارزشمندی برای کسی باقی نمی ماند.
·        به این حقیقت امر حتی بدترین دشمنان توده و حزب توده علنا اعتراف کرده اند و خواهند کرد.


4
 سینه ‌زن‌ های مارکسیسم – لنینیسم

·        شاعر بی کمترین تردید کمترین خبری از مارکسیسم ـ لنینیسم و حزب توده ندارد.
·        حیرت انگیز است، نه بی خبری شاعر از علم و فکر و فرهنگ، بلکه تشابه شگفت انگیز میان دشمنان رنگارنگ توده و فکر و فرهنگ.

·        گئورگ لوکاچ در اثر معروف خود تحت عنوان «تخریب خرد» راجع به فریدریش نیچه می نویسد:
·        «سطر سطر جفنگیات نیچه بر ضد مارکس است.

·        نیچه ولی حتی سطری از نوشته های مارکس را نخوانده است.»  (نقل به مضمون)


5 
سینه ‌زن‌ های مارکسیسم – لنینیسم

·        سرنوشت شاعر هم شباهت غریبی به سرنوشت نیچه و اراذل و اوباش دیگر دارد.
·        منبر برایگان در اختیار هر رهگذر تازه از ره رسیده ای است  و از بابت وفور پامنبری دلهره ای نیست.
·        شاعر در نهایت گستاخی به توده ای ها می تازد، ولی احتمالا حتی صفحه ای از ادبیات حزب توده نخوانده است و حتی با یک توده ای اصیل و راستین برخورد نکرده است.
·        ما در روند تحلیل همین شعر به کم و کیف توده ای شناسی شاعر هم پی خواهیم برد.


6 
قاریانِ هنوزِ «سرمایه»

·        این مشخصه دیگر توده ای ها ست.
·        شاعر ضمنا و قاعدتا یکی از روشنفکران جمهوری یأجوج و مأجوج است.
·        آنهم چه روشنفکر بکر و بدیع و نادر و بی نظیری که بزرگترین و ارجمند ترین پژوهش علمی را به قرآن کریم و یا سکینه و زینب تشبیه می کند و خوانندگان «سرمایه» ی اثباتگر و افشاگر ستم و استثمار سرمایه داری را به قاریان بی شعور قرآن در گورستان های کشورش تشبیه می کند.
·        ضمنا از بی خبری مطلق خویش از جهان و مافیها پرده برمی دارد.
·        چون دیری است که خیلی ها در اروپا بازخوانی «سرمایه» را وسیعا توصیه کرده اند.
·        شاعر بی تردید بسان پیشقراولان فاشیسم و فوندامنتالیسم و ایراسیونالیسم حتی سطری از «سرمایه» را نخوانده است و اگر هم احیانا خوانده باشد، چیزی از آن نفهمیده است.
·        «سرمایه» فقط کتاب علمی و تحقیقی ساده ای نیست.
·        برای درک و فهم «سرمایه» و هر جمله ای از کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم باید با  مفاهیم و مقولات و فوت و فن دیالک تیک ماتریالیستی آشنا بود.
·        و شاعر حتی لبی از چشمه دیالک تیک تر نکرده است.


7 
تاواریش‌های منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»

·        مشخصه بعدی توده ای ها در قاموس شاعر گرایشات عرفانی آنها ست.
·        اولا هوشنگ ابتهاج و لطفی به قول خودشان در مطبوعات کشور شاعر، عضو حزب توده نبوده اند.
·        ثانیا عرفان از همان آغاز تشکیل هم در ایران و هم در جهان گرایش دوگانه ای بوده است:

الف
·        عرفان از سوئی ایدئولوژی مقاومت و مبارزه ضد فئودالی بوده است.
·        یعنی انقلابی بوده است.
·        به عبارت دقیقتر عرفان در قرون وسطی بلحاظ فلسفی پیرو پانته ئیسم (همه خدائی، همه چیز خدائی) بوده است و در تحلیل نهائی نماینده نطفه های اولیه طبقه متوسط و یا بورژوازی آغازین ترقی خواه بوده است.

ب
·        عرفان اما از همان آغاز فرمی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) بوده است.
·        به همین دلیل طبقه حاکمه و شعرای فئودالی کلاسیک ایران نسبت به عرفان موضع دوگانه داشته اند:
·        جنبه های اجتماعی و انقلابی عرفان را کوبیده اند و جنبه های  ایراسیونالیستی عرفان را تأیید، تقویت و تبلیغ کرده اند.  

·        مراجعه کنید به تحلیل آثار سعدی، حافظ،، مولوی، شیخ شبستر و غیره، عرفان به مثابه فرمی از خردستیزی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر