صفای گمشده
تحلیلی
از شین میم شین
چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما
هميشه منتظريم و كسي نمي آيد
صفاي
گمشده، آيا
براين
زمين تهي مانده باز مي گردد؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
صفای گمشده، آیا بر این زمین خالی مانده برخواهد گشت؟
1
·
اگر بتوان به ترفندی میان این دو بیت شعر مصدق رابطه معنوی
و منطقی برقرار کرد، این تصور و یا این توهم پیش خواهد آمد که ملت منتظر چشم به
راه کسی است که صفای گمشده را در کوله بار خود دارد.
·
احتمال این رابطه معنوی میان ایندو بیت شعر اما اندک
است.
·
اما اگر به فرض چنین باشد، این قضیه به چه معنی خواهد بود؟
2
صفاي
گمشده، آيا
براين
زمين تهي مانده باز مي گردد؟
·
در این صورت باید به این نتیجه منطقی رسید که ملت منتظر
نظر به پشت سر دارد و نه به پیش رو.
·
به عبارت دیگر، ملتی ارتجاعی و یا واپسگرا ست و نه ملتی پیشرفت
طلب، ترقی خواه و احیانا انقلابی.
·
چون ملت منتظر در جست و جوی صفائی است
که گوئی در ایام ماضی برقرار بوده و بعد به هر دلیلی، گم شده و اکنون باید پیدا و دوبارهبرقرار
شود.
·
این بدان معنی است که ملت منتظر در تلاش برای برگرداندن چرخ تاریخ به عقب است.
3
·
این انعکاس جامعه در آئینه ضمیر مصدق، انعکاسی رئالیستی
است.
·
چون ملت منتظر متجسم در هر حزب و سازمان و گروه و دسته و
هسته واقعا هم چشم به پشت سر دارد و نه به پیش رو.
الف
·
راستگراها از شاهپرست تا لیبرال نما، صفای گمشده را در
ایام کوروش کبیر می جویند.
·
این را می توان فوندامنتالیسم ناسیونالیستی
نوکرمآب نامید که در ماهیت ارتجاعی اش
تردیدی نیست.
ب
·
سنتگراها از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی تا بورژوازی
واپسین و خرده بورژوازی سوار بر سمند باد، صفای گمشده را در صدر اسلام می جویند.
·
این را می توان فوندامنتالیسم اسلامی
و یا شیعی نامید که ماهیت ارتجاعی اش، اظهر من الشمس است.
ت
·
چپ استالینیستی صفای گمشده را در عصر استالین می جوید و
دود حسرت و آهش دمادم به سوی آسمان پر می کشد.
·
حسرتی تلخ به گذشته ای بر باد رفته
که در ارتجاعیتش نمی توان تردید داشت، گیرم که در نهایت خریت، خود را هوادار پیشرفت اجتماعی جا
می زند.
3
چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما
هميشه منتظريم و كسي نمي آيد
صفاي
گمشده، آيا
براين
زمين تهي مانده باز مي گردد؟
·
مصدق اما به احتمال قوی میان این دو بیت شعر، رابطه
معنوی از این قرار برقرار نمی کند.
·
او در بیت اول از پسیکولوژی ملی
پرده برمی دارد:
·
از سنت انتظار عبث و بی ثمر، ولی سمج و جانسخت.
·
چون اگر خری حتی دو هزار و پانصد
سال منتظر آمدن کسی باشد و او نیاید، بالاخره دست از انتظار عبث برمی دارد و پی کسب و کار
خود می رود.
·
ملت منتظر اما به هیچ طریق و
ترفندی حاضر به عبرت و تبعیت حتی از خر نیست.
4
صفاي
گمشده، آيا
براين
زمين تهي مانده باز مي گردد؟
·
نکته ابتکاری و نظری مهمتر در این بیت شعر مصدق این است
که با گم شدن صفای کذائی، نه فقط ایرانزمین، بلکه کره زمین توخالی و تهی مانده است.
·
این بدان معنی است که مصدق نه ملی، بلکه بین المللی «می
اندیشد.»
·
یعنی عامتر و کلی تر از آن «می اندیشد» که بتوان تصور
کرد.
·
صفای کذائی از کل کره ی زمین رخت بربسته و گم شده است و
شاعر می خواهد بداند که بالاخره برمی گردد و به قول حریفی، «کلبه احزان» ملت منتظر،
گلستان می شود و یا نه.
·
ایکاش مصدق منظور خود را از صفای گمشده می گفت تا
خواننده بالاخره دریابد که صفای گمشده چی بوده که تشکیل دهنده کل محتوای زمین بوده
است.
·
شاید شاعر در ادامه شعر بگوید.
اگر
زمانه به اين گونه،
پيشرفت
اين است
مرا
به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد
كنيد كه امدادتان گرامي باد
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر زمانه ای از این دست، نشانه پیشرفت است، کمکم کنید
که من به غار آبا و اجدادم برگردم.
1
·
انتقاد از در عقب به همین می گویند:
·
شاعر «انقلابی» از وضع موجود
ناراضی است و زمانه خویش را به چالش می کشد، ولی در عین حال، اولین گلوله را نثار ران رهروان و
پیروان می کند:
·
چون شوخی ـ شوخی و به طنز فئودالی، خواننده را به دنبال ماضی برباد رفته و از یاد
رفته می فرستد.
·
چون صرفنظر از نیت باطنی شاعر، روان
و روح و ضمیر خواننده در روند خوانش و هضم و جذب شعر حسرتی عظیم به ماضی کسب کرده
است.
·
حسرتی به رجعت به مغاره های اجداد خویش.
·
اینکه هنوز چیزی نیست.
2
اگر
زمانه به اين گونه،
پيشرفت
اين است
مرا
به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد
كنيد كه امدادتان گرامي باد
·
شاعر حتی برای برگشت به مغاره های اجدادش به مدد این و آن
نیاز دارد.
·
تئوری انفعال را بهتر از این نمی
توان اشاعه داد و از ذلت ایدئولوژیکی خود بهتر از این نمی توان پرده برداشت:
·
چون رجعت به مغاره های اجداد، به معنی سقوط به قهقرا ست و برای سقوط قاعدتا
نباید به مدد این و آن نیازی باشد.
·
انسان و حیوان که سهل است، هر صخره و سنگی می تواند به لنگری سقوط کند و
رفته رفته سرعت گیرد.
·
البته بعضی از فضلای شکم سیر بی
خیال به خرده خواهند گفت که این فرم شعر است برای انتقادی از وضع موجود.
·
باید معنی آن را درو کرد و فرم آن را
دور انداخت.
3
اگر
زمانه به اين گونه،
پيشرفت
اين است
مرا
به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد
كنيد كه امدادتان گرامي باد
·
ایراد این اندرز فضلای شکم سیر بی خیال و خودخواه اولا
این است که فرم در دیالک تیک فرم و محتوا هیچ واره نیست و نقش عظیمی به عهده دارد.
·
برتولت برشت هم از وضع موجود
انتقاد می کند، ولی
فرمی را بطور خودپو و یا آگاهانه برای انتقاد خود به خدمت می گیرد که خواننده و
شنونده شعر و یا نثرش به جای رجعت به غار، به آینده پر بار می اندیشد.
4
·
ثانیا فرم هر چیزی در تحلیل نهائی به فرمان محتوا تعیین
می شود.
·
این محتوای ایدئولوژیکی بینش شاعر است
که به مفهوم «رجعت به غارمسکن اجداد» راه باز می کند.
·
دستکم گرفتن عناصر فرمال چیزها نه
نشانه خردمندی و خردگرائی، بلکه نشانه بی خبری از دیالک تیک عینی هستی و نتیجتا نشانه
بی خبری از خرد اندیشنده است.
5
·
ثالثا شاعر عملا به تحقیر پیشرفت می پردازد.
·
تنفر از پیشرفت را اشاعه می دهد و بدیلی جز برگشت به غار اجداد نمی شناسد.
·
پیشرفت علیرغم هر عیب و نقصی، علیرغم هر پیامد دردناکی، پیشرفت است و هر
شاعر انقلابی خواه و ناخواه به جانبداری از آن سینه سپر می کند.
·
برای اینکه توسعه اجتماعی همیشه فرم مارپیچی دارد و نه
خطی.
·
هر پیشرفتی دیالک تیکی از فراز و فرود، دیالک تیکی از
افت و خیز است.
·
هر پیشرفتی دیالک تیکی از سود و زیان است و در این دیالک
تیک فراز و فرود، افت و خیز، سود و زیان، نقش تعیین کننده از آن فراز و خیز و سود است.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفانسان و حیوان که سهل است، هر صخره و سنگی می تواند به تلنگری سقوط کند و رفته رفته حتی سرعت بگیرد.
با پوزش