سرودِ
نان
تحلیلی
از شین میم شین
این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم
لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم
·
شاعر در این بند شعر، هم از روندهای پسیکولوژیکی (روانشناسی)
رامشگر دوره گرد پرده برمی دارد، هم از استنباطات شخصی خویش از شیوه زیست و تفکر رامشگر،
هم از پایگاه طبقاتی خویش و هم از جهان بینی خویش:
1
این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم
·
در این بیت شعر، همانطور که در تحلیل ابیات قبلی ذکر شد،
دیالک تیکی از آگاهی و خود آگاهی رامشگر دوره گرد تبیین می یابد:
·
بنا بر برداشت شاعر، حاجی فیروز می داند که کیست:
·
او می داند که پیک نوبهار است.
·
یعنی به فونکسیون اجتماعی خود، آگاه
است.
·
او خود را چاوش بهار می داند، چاوشی که باز آمد بهار را نوید می دهد.
·
یعنی به اطلاع مردم می رساند.
·
فونکسیون آگاهی بخش حاجی فیروز به
همین دلیل است.
2
این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم
·
در این بیت ضمنا از خودشناسی و به عبارت عام تر از خود آگاهی
پرولتر دوره گرد نیز پرده برداشته می شود:
·
حاجی فیروز چاوش بهار است و مژده
باز آمد بهار را با سرود خویش به گوش مردم می رساند.
·
دیالک تیک آگاهی و خود آگاهی به
همین دلیل است:
·
او هم از باز آمد بهار آگاه است، هم همین آگاهی را به گوش خلق می رساند و توده
را برای استقبال از نوبهار فعال می کند و هم خود را و نقش و فونکسیون خود را می
شناسد، یعنی خود آگاه است.
·
فرق انسان با خر همین است.
3
این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم
·
شاعر به احتمال قوی از روحیه منعکسه در حرکات و سکنات و رفتار
مطرب دوره گرد، به روندهای معرفتی ـ روانی او پی می برد و از قول او می نویسد:
« که به شادی سرود می خوانم»
·
این بدان معنی است که مطرب دوره گرد خود نیز از باز آمد بهار
شادمان است و مژده رسان بی طرف و بی تفاوت و خنثائی نیست.
·
جزو خلق است و در شادی و اندوه خلق شریک و حتی دخیل استت.
·
در جامعه حاجی فیروز شاعر پرولتاریا همین دیالک تیک شادی
و غم را با صراحتی بروشنی آفتاب در معروف ترین شعر خویش تبیین داشته است:
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم
پای کوبیدن
·
این یکی از خصایل ماهوی توده های مولد و زحمتکش است.
·
در جامعه و همبود خود فعال بودن و
در غم و شادی جامعه و همبود خود شریک و دخیل بودن.
·
سوبژکت اجتماعی به معنی کامل کلمه
بودن.
4
لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم
·
شاعر در این استنباط خود از رامشگر دوره گرد، او را جزو عمله محض نان
محسوب می دارد.
·
این استنباط شاعر، استنباط نادرستی نیست.
·
واقعا هم اعضای هر جامعه «پی نان»
اند.
·
فرق هم نمی کند که در تقسیم اجتماعی
کار چه نقشی به عهده داشته باشند.
·
یعنی فرق نمی کند که شاعر باشند و یا شاطر.
·
معلم باشند و یا شاگرد.
·
نانوا باشند و یا شالیکار.
5
لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم
·
این استنباط شاعر از نغمه رامشگر بلحاظ پسیکولوژیکی هم
درست است:
·
پرولتاریا همیشه در منجلاب هراس و دلهره
و نگرانی کار و زندگی می کند:
·
هراس از پیدا نکردن مشتری و دستمزد
مناسب برای نیروی کارش.
·
هراس از مردن از گرسنگی، عریانی، بیماری،
بی پناهی، بی سرپناهی.
·
استنباط شاعر از این نظر هم درست است
که شادی پرولتاریا به اندوهی عمیق سرشته است.
6
لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم
·
اما استنباط شاعر مبنی بر اینکه رامشگر دوره گرد خودش شاد
نیست و عمله صرف نان است، نیز درست و حقیقی نیست.
·
رامشگر و هر کس دیگر نه فقط پی
نان، بلکه در ضمن تلاش برای معاش و به دلیل تلاش برای معاش پی لذت و شادی نیز است:
·
لذت و شادی در ذات ریاضت تولیدی
است.
·
در ذات تلاش برای معاش است.
·
کار مولد منبع لایزال لذت و شادی
است.
·
فرق هم نمی کند که محصول کار (مولود)
مادی باشد و یا معنوی.
·
نان و مسکن و بهداشت و پوشاک باشد
و یا ترانه و تندیس و شعر و فلسفه
·
مطرب دوره گرد از کرد و کار خود
لذت می برد و زندگی اش معنا و محتوا کسب می کند و نتیجتا شادمان می گردد.
·
شادی و نغمه و رقص و پای کوبی و
دست افشانی او لازم و ملزوم یکدیگرند و همدیگر را از خیلی نظرها مشروط می سازند.
·
رامشگر در هر صورت، عمله محض نان
نیست.
·
ماشین نیست.
·
آدم است.
·
آدم به معنی حقیقی کلمه است.
·
آدم تر از آدم ترین آدم ها ست.
7
·
از استنباط شاعر ـ بی اعتنا به نیت او ـ می توان به این
نتیجه رسید که شادی رامشگر دوره گرد تصنعی است.
·
سطحی و ساختگی است.
·
حتی بدتر، یکی از ترفندهای حرفه ای او برای کسب پشیز
است.
·
این استنباط شاعر به احتمال قوی
نتیجه بیگانگی او از کار مادی و پرولتاریا ست.
·
شاعر به احتمال قوی از طبقات اجتماعی
غیرپرولتری است.
·
شاعر به احتمال قوی کار رامشگر
دوره گرد را کار تلقی نمی کند.
·
شاعر احتمالا کار حاجی فیروز را در
اعماق دل طبقاتی اش تحقیر می کند و به غلط فکر می کند که کار معلم و وکیل و وزیر و
شاعر و فیلم بردار و غیره خیلی مهمتر از کار مطرب دوره گرد است.
·
خیلی ها همین خطای نظری فاحش خود
را در لفافه هومانیسم به خورد خلایق می دهند.
·
به همین دلایل است که واژه های
کلفت و نوکر و کنیز و حمال و عمله و سپور و مطرب و پابرهنه و بی همه چیز و گاو و
خر و کره خر و گوساله و قاطر و غیره در جامعه خرفت و کودن و کثیف طبقاتی به
فحشواژه بدل شده اند.
8
مطرب دوره گرد رفت و هنوز
نغمه ای خوش، به یاد دارم از او
می دوم سوی ساز کهنه ی خویش
که همان نغمه را برآرم از او
·
در این بند واپسین شعر، از تأثیر ماندگار کار حاجی فیروز
ـ خواه و ناخواه ـ پرده برداشته می شود:
·
این در طبیعت آثار هنری است که در
درازمدت تأثیر می گذارند:
·
شاعر هنوز هم نغمه حاجی فیروز را
در اعماق ضمیر خود دارد و می کوشد که همان را با ساز کهنه ای بازتولید کند.
·
این اما به چه معنی است؟
9
·
این بدان معنی است که محصول کار
مطرب دوره گرد، در
اعماق روح شاعر همچنان و هنوز ادامه حیات می دهد و می تواند بازتولید شود.
·
نغمه ای که برای مصرف کننده (مستمع)
این چنین مؤثر و منبع شادی باشد، برای مولد آن، دهها بار بیشتر و عمیقتر شادی بخش و لذت
آور است.
·
چون محصول کار هر کس ـ چه محصول
کار مادی و چه محصول کار معنوی ـ عزیزترین چیز زندگی او ست و به همین دلیل از
تماشای آن در فرم های مختلف غرق در لذت می شود و سیری نمی پذیرد.
·
یکی از دلایل عشق اصیل مادر ـ پدر
به فرزند نیز همین جا ست:
·
مادر ـ پدر نیز به مثابه مولد مثل،
در فرزند خود، مولود خود را می بینند و می پرستند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر