۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (58)


تحلیلی از شین میم شین 

شد حلقه، قامت من تا بعد از این رقیبت
ز این در دگر نراند، ما را به هیچ بابی

·        معنی تحت اللفظی:
·        خمیده  قامت شدم تا رقیب تو به هیچ بهانه ای مرا از درت نراند.

·        خواجه در این بیت نیز دیالک تیک عاشق ـ رقیب ـ معشوق را به خدمت می گیرد و ضمنا از نقش سنتی و همیشه همان هر کدام از آنها پرده بر می دارد:

1
شد حلقه، قامت من تا بعد از این رقیبت
ز این در دگر نراند، ما را به هیچ بابی

·        نقش سنتی و منفی رقیب راندن عاشق بسان سگ از در معشوق است.
·        اگر کسی فیلم های مافیائی هالی وود را دیده باشد، می تواند با رقیب مورد نظر خواجه در قرن حی و حاضر آشنا شود:
·        مسلسل بدست کمین کرده ای در بالکن خانه ای و یا چاقوکش تردستی به عنوان همراه همیشگی دختر و یا پسر رئیس مافیا.

·        مراجعه کنید به  فیلم مارلون براندو تحت عنوان «پدرخوانده»   

2
شد حلقه، قامت من تا بعد از این رقیبت
ز این در دگر نراند، ما را به هیچ بابی

·        نقش عاشق نیز در این بیت، همان نقش سنتی در ایدئولوژی فئودالی است:
·        سگ صفتی که شیفته قلدری است.
·        سمج رو دار بی شعور بی شخصیت بی شرمی که جز «توتیای چشم خویش ساختن خاک در یار» هنری ندارد.
·        گدا واره ای انگل به تمام معنی که برای «پاسخ خویشتن خویش دادن» (به آذین)، نام عاشق به دوش می کشد.
·        عاشق خواجه در عصر حی و حاضر تحت عناوین مختلف معروف خاص و عام است:
·        شاهسون
·        ساواکی
·        ساوامائی
·        مأموران اطلاعاتی و امنیتی سازمان های مخوف
·        نیروهای ویژه
·        فدائیان اسلام
·        گاردهای جاویدان
·        نظامیان و شبه نظامیان بی شعور شاه پرست و شیخ پرست و قلدر پرست بی وجدان و قسی القلب و ماشین واره

3
 شد حلقه، قامت من تا بعد از این رقیبت
ز این در دگر نراند، ما را به هیچ بابی

·        معشوق مورد نظر خواجه هم قلدری از سرتاپا خودکامه و خردستیز است.
·        معشوق مورد نظر خواجه سودائی جز آزار عاشق خویش ندارد، چه رسد به همنوعان خویش.
·        در مفهوم معشوق مورد نظر خواجه فقط اعضای طبقه حاکمه ستمگر و استثمار گر می توانند تجرید شده باشند.

4
 شد حلقه، قامت من تا بعد از این رقیبت
ز این در دگر نراند، ما را به هیچ بابی

·        نتیجه نهائی این رسم و روال در همین بیت خواجه بطرزی موجز و فشرده تبیین می یابد:
·        عاشق در غم معشوق کمرش کمان می شود تا بلکه رقیب ترحم کند و به بهانه های مختلف از در معشوق نراند.
·        ترقی ترقه واره عاشق در «فرهنگ» فرهنگستیز فئودالی به همین می گویند.

·        دستاورد نهائی عاشق مورد نظر خواجه، سقوط فیزیکی و فکری تام و تمام است.
·        سگ واره ای که شیفته جبری و بی اراده مولکول های بویناک چیزی و یا کسی است.
·        همین و بس.
·        نه کمتر و نه بیشتر.

·        حالا نظری به کل غزل خواجه می اندازیم:

مخمور (خمارآلوده)  جام عشقم، ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می، مجلس ندارد آبی   

وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی

شد حلقه، قامت من تا بعد از این رقیبت
ز این در دگر نراند، ما را به هیچ بابی

در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه (ناز و کرشمه)  وصالت، ما و خیال و خوابی

مخمور آن دو چشمم، آیا کجا ست جامی
بیمار آن دو لعلم، آخر کم از جوابی

حافظ چه می‌نهی دل، تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه (پرتو، درخشش)  سرابی

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر