تحلیلی
از شین میم شین
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
مهر و موم کردن
یعنی چیزی را بستن و بر آن موم چسباندن و سپس مهر معینی بر موم زدن
تا دیگری حق باز کردن آن را نداشته باشد.
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
مهر و موم کردن
یعنی چیزی را بستن و بر آن موم چسباندن و سپس مهر معینی بر موم زدن
تا دیگری حق باز کردن آن را نداشته باشد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
جعبه جواهر عشق مهر و موم خاص خود را ندارد.
·
خدایا مگذار که جهان به کام رقیبان
باشد.
·
در این بیت غزل خواجه مقوله عشق از منظر طبقات اجتماعی
واپسین تعریف می شود:
1
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
·
عشق در این بیت غزل خواجه به زر و زیور
و جواهرات تشبیه می شود که در درجی بی مهر و موم معینی نگه داشته می شود.
·
عشق بدین طریق مورد تجلیل فرمال
فوق العاده ای قرار می گیرد.
·
عشق
در حرف تا درجه زر و زیور ارتقا داده می شود، ولی در عمل، از محتوای اجتماعی و
انسانی اش تخلیه می شود.
·
یعی سلب عشقیت می شود.
·
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه
می رسیم؟
2
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
·
به این دلیل که در قاموس خواجه،
عشق زر و زیور واره می شود.
·
عشق در حرف همه چیز واره می شود تا
در عمل هیچ واره شود.
·
عشق عملا به درجه ای نازل تر از
چیزهای مادی پیش پا افتاده تنزل می یابد.
·
چون هر چیزی ارزش مصرف واقعی و
عینی خاص خود را دارد.
·
زر و زیور اما ارزش تجملی دارند و
نه ارزش مصرفی واقعی.
·
به قول حریفی در جزیره ای با جعبه ای
مملو از پول و زر و زیور فرود آمدن، بمراتب بدتر و منفی تر از فرود آمدن با جعبه
ای مملو از گندم و یا مواد غذائی و یا وسایل تولید است.
·
با انگشتری مزین به نگینی از
مروارید غلطان که نمی شود سیر شد و از مرگ نجات یافت.
·
نتیجه منطقی این مسخ ماهوی مقوله
عشق اما از چه قرار است؟
3
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
·
نتیجه منطقی این زر و زیور واره
سازی عشق و نهفتن آن در درجی بی مهر و موم معین، پنهان کردن آن از چشم این و آن است.
·
ما اکنون ببرکت تحلیل این بیت
خواجه به سؤال زیر جواب می یابیم که از دیرباز ذهن ما را به خود مشغول داشته است:
·
«چرا عشق به مثابه پل پیوند میان انسان ها
باید از این و آن پنهان نگه داشته شود؟»
4
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
·
احتمالا یکی از دلایل نظری حجاب در
جهنم جمهوری یأجوج و مأجوج هم همین جا ست:
·
زن در ایدئولوژی فئودالی ـ
فوندامنتالیستی ـ روحانی زر و زیور واره می شود تا در درجی بی مهر و موم معین، از
چشم این و آن مخفی شود و همه بستگان و وابستگان شوهر، آن را مدام بپایند.
·
به عبارت دیگر، زن در حرف مورد
تحسین قرار می گیرد تا در عمل تخریب شود.
·
زن در حرف ایدئالیزه می شود، به عرش
اعلی برده می شود تا در عمل آدمیت زدائی
شود، به چیز تجملی بی مصرف بدل شود که فقط به درد داشتن فرمال و بی محتوا می خورد.
·
در پرتو این نگرش می توان شعار فئودالی
ـ روحانی ـ خرده بورژوائی زیر را درک کرد:
·
«زن اگر وزیر باشد، عاقبت به زیر باشد.»
·
زر و زیور علیرغم ارجمندی فرمال، ارزش
مصرف ندارد.
·
بدین طریق و ترفند، هم عوامفریبی
به اوج می رسد، یعنی زنان جامعه فریب زر و زیور وارگی فرمال خود را می خورند وبه ایدئولوژی
طبقه حاکمه تمکین می کنند و هم عملا سلب
آدمیت می شود.
·
دیالک تیک تحبیب و تخریب عشق و زن.
·
سؤال اما این است که به چه دلیل درج
هر زر و زیوری مهر و موم خاص خود را دارد، ولی درج عشق در این میان استثناء است و
فاقد مهر و موم خاص خویش است؟
5
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
·
دلیل این امر را باید در قوانین حقوقی
جامعه طبقاتی جستجو کرد.
·
در جامعه طبقاتی مالکیت خصوصی جزو
مقدس ترین مقدسات است و هر درجی مهر و موم خاص خود را دارد.
·
مالکیت خصوصی دگم خدشه ناپذیر جامعه
طبقاتی است.
·
فرق درج عشق با درج پول و زر و زیور
معمولی به مثابه تجرید همه کالاها، همین جا ست.
·
درج عشق مهر و موم معینی ندارد:
·
بر سر درج عشق جنگ و جدال رقابتی
همیشگی شعله ور است.
·
اگر جهان به کام رقیبان باشد، باید
فاتحه ای بر درج عشق هم خوانده شود.
·
واژه عشق و محبت و مهر و دوستی و
غیره را با هر محتوائی هم پر کنی، تضمینی بر تصاحب قطعی آن وجود ندارد:
·
پی بردن رقیب به مخفیگاه درج عشق
همان و گشودن آن و چپاول محتوای آن همان.
6
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
·
درست به همین دلیل است که هر رابطه
به اصطلاح عاشقانه طبقاتی ـ واپسین در معرض خطر گسست همیشگی است.
·
به آسانی آب خوردن پیمان های
سیاسی، اقتصادی، دوستی و عاطفی می شکنند و جای خود را به پیمان های شکننده دیگر می
دهند.
·
روانشناسی فئودالی ـ فوندامنتالیستی
ـ خرده بورژوائی در رابطه با نیمه دیگر جامعه هم بر همین لولا می چرخد:
·
به محض دیده شدن گوشه ای از اندام
زن، خطر از دست رفتن «عفت» کذائی آن می رود.
·
بدین طریق و ترفند، تضادهای واقعی
ـ عینی جامعه میان طبقات اجتماعی با تضادهای شعله ور غریزی لایزال میان عاشق و
رقیب جایگزین و پرده پوشی می شوند.
·
یعنی حل تضادهای طبقاتی از طریق
انقلاب اجتماعی بکلی از رده خارج می شود و جای خالی آن با تضادهای لاینحل ابدی
میان عشاق و رقبا پر می شود.
·
ضمنا همراه با آن، پرولتاریای مضاعف
در هیئت نیمه دیگر جامعه زر و زیور واره می شود تا آدمیت زدائی شود و عملا بی ارج
و ارزش تر از زباله گردد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر