ایرج اسکندری
مترجم «سرمایه»
اثر کارل مارکس
تحلیلی از شین میم شین
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم، قاریانِ هنوزِ «سرمایه»
تاواریشهای منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»
مترجم «سرمایه»
اثر کارل مارکس
تحلیلی از شین میم شین
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم، قاریانِ هنوزِ «سرمایه»
تاواریشهای منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»
·
شاعر در این بیت
شعر خویش، مشخصات دیگر توده ای ها را بر می شمارد:
1
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
·
در تصور شاعر، مارکسیسم
ـ لنینیسم به بیدق و علمی تشبیه می شود و توده ای ها به سینه زن های کودن و خرفت و
خر در زیر علم مارکسیسم ـ لنینیسم.
·
در این انعکاس
مخدوش شاعر از مارکسیسم ـ لنینیسم و توده ای ها از بیگانگی هراس انگیز خود شاعر
نسبت به جامعه خویش و دستاورد های علمی، نظری، فکری و فرهنگی جهان خویش پرده
برداشته می شود:
2
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
·
از شاعر و از همه
قلم بدستان ترحم انگیز و تهوع انگیز بیگانه با دستاوردهای علم و فکر و فرهنگ چه
پنهان که مارکسیسم ـ لنینیسم نه علم عزاداری عاشورا، بلکه علمی از طراز ریاضیات و
فیزیک و شیمی و بیولوژی است.
·
مارکس قبل از
اینکه فیلسوف توده ها باشد، ریاضی دان بزرگی بوده است و انگلس قبل از اینکه فیلسوف
پرولتاریا باشد، دانشمند علوم طبیعی بوده است، به دایرة المعارف سیار معروف بوده
است.
·
ما شاعر و
حواریون ایشان را نمی شناسیم، ولی بدبیاری اعضای طبقات اجتماعی انگل و مفتخور، عقب
ماندگی وحشتناک فکری و فرهنگی آنها ست.
3
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
·
حزب توده را و
توده ای ها را می توان مورد انتقاد عینی و علمی قرار داد.
·
حزب توده و توده
ای ها و هر حزب و سازمان و شخصیت و غیره را باید هم مورد انتقاد عینی و علمی قرار
داد، قرار هم داده می شوند.
·
ولی نمی توان لبی
از سر چشمه مدنیت، عزت انسانی و شرافت بشری تر کرد و قدر دان فروتن خدمات حیاتی حزب
توده و توده ای ها نبود.
·
اگر حزب توده و
توده ای ها را از جامعه ایران حذف کنیم، چیز ارزشمندی برای کسی باقی نمی ماند.
·
به این حقیقت امر
حتی بدترین دشمنان توده و حزب توده علنا اعتراف کرده اند و خواهند کرد.
4
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
·
شاعر بی کمترین تردید
کمترین خبری از مارکسیسم ـ لنینیسم و حزب توده ندارد.
·
حیرت انگیز است،
نه بی خبری شاعر از علم و فکر و فرهنگ، بلکه تشابه شگفت انگیز میان دشمنان رنگارنگ
توده و فکر و فرهنگ.
·
گئورگ لوکاچ در
اثر معروف خود تحت عنوان «تخریب خرد» راجع به فریدریش نیچه می نویسد:
·
«سطر سطر جفنگیات نیچه بر ضد مارکس
است.
·
نیچه ولی حتی
سطری از نوشته های مارکس را نخوانده است.» (نقل به مضمون)
5
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
سینه زن های مارکسیسم – لنینیسم
·
سرنوشت شاعر هم
شباهت غریبی به سرنوشت نیچه و اراذل و اوباش دیگر دارد.
·
منبر برایگان در
اختیار هر رهگذر تازه از ره رسیده ای است و
از بابت وفور پامنبری دلهره ای نیست.
·
شاعر در نهایت
گستاخی به توده ای ها می تازد، ولی احتمالا حتی صفحه ای از ادبیات حزب توده
نخوانده است و حتی با یک توده ای اصیل و راستین برخورد نکرده است.
·
ما در روند تحلیل
همین شعر به کم و کیف توده ای شناسی شاعر هم پی خواهیم برد.
6
قاریانِ هنوزِ «سرمایه»
قاریانِ هنوزِ «سرمایه»
·
این مشخصه دیگر
توده ای ها ست.
·
شاعر ضمنا و
قاعدتا یکی از روشنفکران جمهوری یأجوج و مأجوج است.
·
آنهم چه روشنفکر
بکر و بدیع و نادر و بی نظیری که بزرگترین و ارجمند ترین پژوهش علمی را به قرآن
کریم و یا سکینه و زینب تشبیه می کند و خوانندگان «سرمایه» ی اثباتگر و افشاگر ستم
و استثمار سرمایه داری را به قاریان بی شعور قرآن در گورستان های کشورش تشبیه می
کند.
·
ضمنا از بی خبری مطلق
خویش از جهان و مافیها پرده برمی دارد.
·
چون دیری است که
خیلی ها در اروپا بازخوانی «سرمایه» را وسیعا توصیه کرده اند.
·
شاعر بی تردید
بسان پیشقراولان فاشیسم و فوندامنتالیسم و ایراسیونالیسم حتی سطری از «سرمایه» را
نخوانده است و اگر هم احیانا خوانده باشد، چیزی از آن نفهمیده است.
·
«سرمایه» فقط کتاب علمی و
تحقیقی ساده ای نیست.
·
برای درک و فهم «سرمایه»
و هر جمله ای از کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم باید با مفاهیم و مقولات و فوت و فن دیالک تیک ماتریالیستی
آشنا بود.
·
و شاعر حتی لبی
از چشمه دیالک تیک تر نکرده است.
7
تاواریشهای منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»
تاواریشهای منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»
·
مشخصه بعدی توده
ای ها در قاموس شاعر گرایشات عرفانی آنها ست.
·
اولا هوشنگ
ابتهاج و لطفی به قول خودشان در مطبوعات کشور شاعر، عضو حزب توده نبوده اند.
·
ثانیا عرفان از
همان آغاز تشکیل هم در ایران و هم در جهان گرایش دوگانه ای بوده است:
الف
·
عرفان از سوئی ایدئولوژی
مقاومت و مبارزه ضد فئودالی بوده است.
·
یعنی انقلابی
بوده است.
·
به عبارت دقیقتر
عرفان در قرون وسطی بلحاظ فلسفی پیرو پانته ئیسم (همه خدائی، همه چیز خدائی) بوده
است و در تحلیل نهائی نماینده نطفه های اولیه طبقه متوسط و یا بورژوازی آغازین ترقی
خواه بوده است.
ب
·
عرفان اما از
همان آغاز فرمی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) بوده است.
·
به همین دلیل طبقه
حاکمه و شعرای فئودالی کلاسیک ایران نسبت به عرفان موضع دوگانه داشته اند:
·
جنبه های اجتماعی
و انقلابی عرفان را کوبیده اند و جنبه های ایراسیونالیستی عرفان را تأیید، تقویت و تبلیغ
کرده اند.
·
مراجعه کنید به تحلیل
آثار سعدی، حافظ،، مولوی، شیخ شبستر و غیره، عرفان به مثابه فرمی از خردستیزی در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر