تحلیلی
از شین میم شین
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
·
معنی تحت اللفظی:
·
از تکبر رقیب حیرت زده ام
·
خدایا کاری مکن که گدا معتبر شود.
·
خواجه در این بیت، رقیب را مستقیما به تازیانه تحقیر و
تخریب می بندد و ضمنا دست خود را رو می کند:
1
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
·
خواجه رقیب را به دلیل تکبر می کوبد.
·
سؤال فقط این است که آیا تکبر در
قاموس خواجه بلحاظ اخلاقی مذموم است؟
·
خواجه به مثابه رند عالمسوز، اصلا
به موازین و هنجارهای اخلاقی پایبند است؟
2
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
·
خواجه ضمنا رقیب را تا حد گدا تنزل می دهد، تا حد گدائی
که کسب اعتبار کرده است و از خدا می خواهد که مانع معتبر گشتن گدا شود.
·
سؤال فقط این است که آیا خواجه مخالف کسب اعتبار
گدایان است؟
3
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
·
قبل از پاسخ به این پرسش ها حافظه سر
زده وارد خانه ذهن می شود و یاد آور می شود که خواجه در اشعار دیگرش راجع به
دراویش حرف های دیگر زده است:
توانگرا،
دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
·
مگر تفاوتی میان گدا و درویش وجود
دارد؟
·
چرا باید دل درویش به دست آورده
شود، ولی با معتبر گشتن گدا مخالفت به خرج داده شود؟
·
ما دنبال واژه گدا در دیوان خواجه
می گردیم تا ببینیم که قضیه از چه قرار است:
4
رموز مصلحت ملک، خسروان دانند
گدای گوشه نشینی تو حافظا، مخروش
رموز مصلحت ملک، خسروان دانند
گدای گوشه نشینی تو حافظا، مخروش
·
خواجه در این بیت خود را گدا محسوب می دارد.
·
آیا مخالف معتبر گشتن خویشتن نیز
است و یا در این بیت دروغ تحویل خواننده داده است؟
5
مبین حقیر گدایان عشق را، کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کله اند
مبین حقیر گدایان عشق را، کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کله اند
·
حالا چه باید کرد؟
·
خود خواجه گدایان را «شاهان بی کمر و خسروان بی کله» محسوب می دارد.
·
شاهان و خسروان که در هر صورت معتبرند.
·
چرا گدایان شاهوار و خسروگون نباید
کسب اعتبار کنند؟
6
گرچه بی سامان نماید کار ما، سهلش مبین
کاندر این کشور گدائی، رشک سلطانی بود
گرچه بی سامان نماید کار ما، سهلش مبین
کاندر این کشور گدائی، رشک سلطانی بود
·
حالا چه باید کرد؟
·
سلاطین به گدایان در کشور عه «هورا» رشک می برند، چنین
موجودات رشک انگیزی چرا نباید کسب اعتبار کنند؟
7
ز پادشاه و گدا فارغـم بـحـمدالـلـه
گدای خاک در دوست پادشاه من اسـت.
ز پادشاه و گدا فارغـم بـحـمدالـلـه
گدای خاک در دوست پادشاه من اسـت.
·
خواجه در این بیت میان گدا و پادشاه علامت تساوی می
گذارد.
·
یعنی کمترین فرقی میان گدا و
پادشاه نمی بیند.
·
ضمنا چرا گدای در دوست تا مقام
پادشاه ارتقا داده می شود، ولی رقیب متکبر به تازیانه تحقیر و تخریب بسته می شود؟
·
رقیب در هر صورت یا مراقب دوست است
و یا طالب دوست.
·
چرا باید مقام گدای در دوست بالاتر
از مقام مراقب و طالب دوست باشد؟
8
مـن که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنـم
مـن که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنـم
·
خواجه خود را در این بیت صریحا گدا محسوب می دارد و قصد
قارون کردن صدها گدا را در دل دارد.
9
بی تو در کـلـبـه گدایی خویش
رنـج هایی کـشیدهام که مپرس
بی تو در کـلـبـه گدایی خویش
رنـج هایی کـشیدهام که مپرس
·
خواجه در این بیت نیز خود را گدا
جا می زند.
·
خواجه که در هر صورت معتبر است.
·
با گدای معتبری از جنس خواجه چه
باید کرد؟
·
کسی که هنری جز نقد ریا و تظاهر و
تزویر ندارد، خودش ظاهرا
سردسته ریاکاران و مزوران و متظاهران است.
·
تزویر و ریا و تظاهر خواجه اما در
لفافه تعارف عرضه می شود.
10
·
اگر میان گدا و درویش علامت تساوی بگذاریم، دفاع از
خواجه دشوارتر خواهد بود.
·
چون خواجه چه بسا غزلیات کاملی را به
ستایش اغراق آمیز از دراویش اختصاص داده است:
ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی، که چه سودا و سر است ایشان را
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو، دولت درویشان است
خسروان، قبله حاجات جهانند، ولی
سببش، بندگی حضرت درویشان است
ای توانگر، نفروش این همه نخوت، که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند
مظهرش آینه ی طلعت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم، کاو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
ادامه دارد.
تو ندانی، که چه سودا و سر است ایشان را
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو، دولت درویشان است
خسروان، قبله حاجات جهانند، ولی
سببش، بندگی حضرت درویشان است
ای توانگر، نفروش این همه نخوت، که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند
مظهرش آینه ی طلعت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم، کاو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر