۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (34)

 سلطان گدایان 
گوژپشت نوتره دام 
ویکتور هوگو 
تحلیلی از شین میم شین   

توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

·        یکی از مهمترین اهداف خواجه در رابطه با «به دست آوردن دل دراویش» تعدیل تضادهای چرکین طبقاتی و ممانعت از تشدید بیش از حد آنها و انفجار انقلابی آنها ست.
·        خواجه این حقیقت امر را در غزل دیگری با صراحت روشن بر زبان رانده است:

ساقی به جام عدل، بده باده تا گدا 
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

·        معنی تحت اللفظی:
·        ساقی در جام عدل باده بیاور، تا گدا به سبب رشک و حسد، جهان را دچار بلا نسازد.


1
ساقی به جام عدل، بده باده تا گدا 
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

·        خواجه در این بیت، دلیل خیزش توده های مولد و زحمتکش بر ضد طبقه حاکمه را در پدیده ای سوبژکتیف، در رشک و حسد می بیند و نشان خواننده می دهد.
·        این استنباط خواجه همچنان و هنوز در جامعه او رواج دارد.
·        عوام الناس هر انتقاد علمی و انقلابی از طبقه حاکمه را به مثابه رشک و حسد به او تصور می کنند و نه به مثابه تدارک زمینه فکری لازم برای احقاق حق مسلم خلق.

·        سؤال اما این است که چرا خواجه و عوام الناس این استنباط را دارند؟


2
ساقی به جام عدل، بده باده تا گدا 
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

·        این استنباط حاکی از آن است که خواجه و عوام الناس برای ثروت منشاء الهی قائل می شوند:
·        در تئوری اجتماعی فئودالی و بنده داری، ثروت مادی تولید نمی شود، بلکه بسان مائده ای نازل می شود.
·        سعدی در بوستان و گلستان همین استنباط فئودالی را بارها و در فرم های متفاوت تئوریزه کرده است.

·        مراجعه کنید به تحلیل آثار سعدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  


3
ساقی به جام عدل، بده باده تا گدا 
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

·        در ایدئولوژی فئودالی، ثروت در انحصار مطلق خدا ست  و هم او ست که مقسم ثروت میان انسان ها ست:


الف

·        یکی را می دهد، صد گونه نعمت



ب

·        یکی را نان جو، آلوده بر خون.


·        به قول بابا طاهر عریان، ولی واقع بین، یاغی و انقلابی


4
ساقی به جام عدل، بده باده تا گدا 
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

·        در ایدئولوژی فئودالی و برده داری، خدا نه عادل، بلکه ظالم است.
·        این او ست که ثروت مادی را بطرز ناعادلانه قسمت می کند و نه طبقه حاکمه.
·        حافظ این استنباط بنده داری ـ فئودالی را صدها بار با صراحت و وقاحت یک قلدر و خودکامه بر زبان می راند.
·        سعدی پیشاپیش این استنباط را تئوریزه و برای خواجه و شرکا به میراث نهاده است:
·        خدا بوستان را به سلطان ـ ظل الله، سایه خود ـ داده و باغبان میوه اشجار این بوستان را می چیند و برای سلطان و اهل و عیالش به بارگاه سلطان می برد.


5
توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

·        تولیدی در کار نیست.
·        باغ حاضر و آماده به طبقه حاکمه داده می شود و درختان به اراده الهی میوه می آورند.
·        تنها کاری که باغبان و توده های مولد و زحمتکش بطور کلی انجام می دهند، چیدن آنها و بردن شان به بارگاه طبقه حاکمه است.
·        به همین دلیل، توده های مولد و زحمتکش درویش و گدا و انگل و وابسته تلقی می شوند و نه مولد و زحمتکش و بخشنده و بزرگوار.
·        به همین دلیل خواجه از  مفاهیم «درویش خود»، «به دست آوردن دل درویش»، «غیرت آوردن گدا» و «پر بلا کردن جهان» استفاده می کند.
·        توده های مولد و زحمتکش بزعم خواجه مورد استثمار و تسم قرار نمی گیرند.
·        حقی ندارند تا بگیرند.
·        خواست خدا چنین بوده که در ذلت دنیوی و اخروی بسر برند.
·        خیلی هم باید راضی و خشنود باشند، اگر توانگری پشیزی از ثروت خدا دادی اش را جلوی شان بیندازد.  
·        همین تئوری باطل و دروغین خواجه را بورژوازی از دیرباز نمایندگی می کند.
·        وقتی در فیس آباد از مفهوم «توده های مولد و زحمتکش» استفاده می کنی، با غرغر و اعتراض و پرخاش لاشخورهای روشنفکر موسوم به طبقه متوسط روبرو می شوی.
·        کسی به مولد بودن توده کمترین دلیلی ندارد.
·        بزعم لاشخورهای بورژوائی واپسین، سرمایه نه کار مرده، بلکه ثروت باد آورده است.


6
 بدین رواق زبرجد نوشته ‌اند به زر 
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

·        معنی تحت اللفظی:
·        بر این سقف مزین به زمرد، به جوهری از زر نوشته اند:
·        «همه چیز فانی است، به غیر از نکوئی کرم پیشه ها.»

7
·        خواجه برای تشویق طبقه حاکمه به دستگیری از دراویش از دوئالیسم نام و ننگ بهره برمی گیرد.
·        خواجه هم بسان سعدی، برای جلوگیری از تشدید بیش از حد ستم و استثمار، معیار دوئالیستی نام و ننگ را به خدمت می گیرد و با یک تیر چندین نشان طبقاتی و ایدئولوژیکی می زند:

الف
·        به ترفند این دوئالیسم نام و ننگ، پشیزی که طبقه حاکمه به دراویش و توده های بی همه چیز می دهد، به مثابه بزرگواری حاتم طائی واره برای نشر شهرت و نام جا زده می شود و نه به معنای برگرداندن یک میلیونم ثروت غارت شده از دسترنج خود آنها.  

ب
·        ضمنا زیر بغل طبقه حاکمه سرخوش و سرمست از باده حاکمیت طبقاتی هندوانه بزرگواری و بخشش و احسان و کرم چپانده می شود تا برای حفظ و تحکیم و توسعه حاکمیت طبقاتی خویش از پشیزی بگذرند و نام نیکی بسان حاتم طائی هم به یادگار نهند.

·        مولدان حقیقی ثروت نه نامی دارند تا به یادگار نهند و نه نیازی به نامی.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر