کاریسما سازی
پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان میم حجری
فصل
چهارم
فنومنولوژی
استالینیسم شوروی
بخش دوم
رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی
قسمت اول
شرایط اجتماعی تفکر استالینیستی
ادامه
18
·
کاریسما سازی
اغراق آمیز برای عالی ترین مقام رهبری (که نه تنها کلیه تصمیمگیری های سیاسی و
نظامی بدو نسبت داده می شد، بلکه او ـ علاوه بر آن ـ بمثابه عالی ترین مقام، آموزگاری خلق را نیز به عهده داشت) نیز وسیله ای برای نشان دادن یکپارچگی جنبش کلی، بمثابه هدف بود.
·
(ورنر هوفمن در این حکم، دیالک
تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک کرایسماسازی و و نشان دادن یکپارچگی بسط
و تعمیم می دهد. مترجم)
·
(کاریسما به معنی نیروی جاذبه و جلال در یک شخصیت است.
·
در تئولوژی
به معنی رحمت الهی است. مترجم)
19
·
کاریسما سازی عهد بوقی از
این نوع با روح روشنگری مارکسیسم در تضاد کامل قرار دارد.
20
·
اما تحت شرایط تاریخی معین، کاریسما سازی از این نوع برای رهبری سوسیالیستی، می
تواند برای فونکسیون اجتماعی اهمیت چشمگیری کسب
کند.
21
·
این قضیه را در جمهوری خلق چین در گرایش نیرومندی دیدیم که پس از تکمیل
حاکمیت خودکامانه رهبر سالخورده، مائو تسه تونگ،
در تابستان سال 1966 میلادی، انتقال بی درد سر قدرت به جانشین تعیین شده از سوی او
تضمین شد.
22
·
هر کشور پهناوری که سرنوشتش از
هزاران سال پیش تا گذشته ای نه چندان دور با تجزیه قدرت مرکزی مواجه باشد، هرکشور
پهناوری که در آن، حکام محلی متشکل از فئودال ها، تیولدارها و ژنرال ها حاکم خودمختار خطه خویش باشند و کاری جز جنگ بر ضد
یکدیگر نداشته باشند، کاریسما سازی می تواند
بمثابه نیازی مطرح شود و بآسانی جامه عمل پوشد.
23
·
در تصفیه عمومی همزمان در حزب
کمونیست چین، در زیاده روی های «انقلاب فرهنگی» و
در تشبثات گاردهای سرخ دیده شد که ایزولاسیون
(منزوی سازی) و تهدید خارجی یک کشور که پس از غرش توپ ها در رود زرد، اکنون جنگ آمریکائی در همسایه اش ویتنام شعله می کشد و خطر بسط این جنگ هر لحظه احساس می
شود، چگونه می تواند به اوجگیری دیکتاتوری داخلی کمک
کند.
24
·
تغییرات پیاپی محتوائی بی سر و صدائی را که در تئوری مارکسیستی صورت گرفته باید همانند پراتیک استالینیستی با همان شرایط
تاریخی در پیوند دید که هیچ توضیح علمی
استالینیسم نمی تواند نا دیده اش بگیرد.
25
·
اینجا هم این حکم صادق است که
شرایط تاریخی جامعه شوروی آغازین (و شرایط تاریخی کشورهائی که بعد از جنگ جهانی
دوم عرصه انتقال استالینیسم بودند)
توسعه استالینیسم را اجتناب پذیر نساختند.
26
·
گرایشی که برخورد به
کلیه مسائل عملی و نظری (پراتیکی و تئوریکی) جامعه را
از نقطه نظر قدرت یابی و قدرت گستری حل می کند، بدلیل
اینکه با نیروهای انتقاد و تصحیح مواجه نمی شود، می تواند خصلت
سیستمی کسب کند.
27
·
از این رو باید جا به جائی محتوائی ئی
را که تئوری مارکسیستی در تفکر استالینیستی دچارش می شود، بسان چرخش های به عمل
آمده در جنبه های عملی، نه بطور وولونتاریستی و نه بطور دترمینیستی،
بلکه بطور سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) درک کرد.
· (وولونتاریسم (اراده گرائی) آموزش فلسفی ئی است که اراده را اصل اصلی وجود تلقی می کند و در مغایرت
با هوشگرائی (انتلکتوئالیسم)
(ضد) و عاطفه گرائی (اموسیونالیسم)
قرار دارد.
·
اراده گرائی اراده را بشرح زیر تلقی می کند:
·
بمثابه ادامه کاری اصلی شناخت (اراده
گرائی معرفتی ـ نظری)
· بمثابه ماهیت و علت
اولیه کل جهان (اراده
گرائی متافیزیکی ـ شوپنهاور)
· بمثابه
تفکر و احساس اراده (اراده گرائی پسیکولوژیکی). مترجم)
·
(دترمینیسم آموزش فلسفی ئی است که به تعین مندی علی (علت و معلولی) همه حوادث و اعمال بشری
باور دارد. مترجم)
·
مراجعه کنید به دترمینیسم و
ایندترمینیسم در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
ادامه
دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر