پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان میم حجری
فصل
چهارم
فنومنولوژی
استالینیسم شوروی
بخش دوم
رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی
قسمت اول
شرایط اجتماعی تفکر استالینیستی
·
تغییرات پیاپی آشکار در رابطه استالینیسم
با تئوری مارکسیستی نیز با مناسبات اجتماعی و محیط زیستی ئی منطبق بوده، که تحت
آنها در خاستگاه استالینیسم، گذار به جامعه نوین
صورت می گرفت.
1
·
اتحاد شوروی در وهله اول، نه تنها بلحاظ مادی، بلکه علاوه بر آن، بلحاظ آموزشی، یک کشور عقب مانده بود و روشنفکران
نوین خود را می بایستی در اکسیون «تربیتی» انقلاب آموزشی
ـ پرورشی به شیوه گلخانه ای به بار
بیاورد.
2
·
روند همسانی نیز بعد از جنگ جهانی
دوم، در کشورهائی تکرار شد که در آنها حکومت استالینیستی
برقرار شد.
3
·
در این کشورها نیز قشر وسیع روشنفکری بطور کلی تنها تحت تأثیر مارکسیسم توسعه یافت و یا به جای روشنفکران وابسته به
بورژوازی نشانده شد.
4
·
در هر حال، فقدان پیش شرط اجتماعی نسبی برای این روند و همراه با آن، حذف
قاطعانه مواضع معنوی ـ فکری مخالف، برای توسعه
بعدی تفکر مارکسیستی از اهمیت بزرگی برخوردار بود.
5
·
به جای برخورد زنده و خلاق به
آموزش جدید (مارکسیسم ـ لنینیسم)، برسمیت شناسی آن و ایمان آوردن مذهبی واره بدان
رایج گشت.
·
ایمان آوردن به استنباط و درکی که استنباط و درک قدرت
سازمان یافته ی دولتی بوده است.
·
(اینجا انگار ضرب المثل عربی مبنی بر اینکه
«توده ها به دین ملوک شان می گروند» مصداق پیدا می کرد و آدمی را به یاد اسلام
آوردن اقوام مغلوب در مقابل قوای اسلام می اندازد که در صورت عدم تمکین، مجبور به
تحمل فشارهای اقتصادی، اجتماعی، معنوی و حقوقی بیشماری بوده اند. مترجم)
6
·
علاوه بر این، برای مدت درازی، جای
کنترل از سوی افراد خبره خالی بوده است.
7
·
این کاری است که در جوامع توسعه
یافته تر، روشنفکران متقابلا انجام می دهند، روشنفکرانی که افکار عمومی تحت تأثیر شان قرار دارد.
8
·
بدین طریق به جای کنترل علم (مارکسیسم ـ لنینیسم)، کنترل ایمان به علم (ایمان به مارکسیسم ـ لنینیسم) رواج یافت.
9
·
به عبارت دیگر نه خود علم، نه چند و چون درک مارکسیسم ـ لنینیسم، بلکه نیات شخصی افراد مورد تفتیش قرار گرفت.
·
(نگاهی به بحث های جاری در فرقه ها و باندهای
حزبی و سازمانی و گروهی کشورهای عقب مانده نشان می دهد که در همچنان بر همان لولا
می گردد. مترجم)
10
·
ترقی اجتماعی و کسب پست
و مقام مبتنی بر سیستم چند مرحله ای نیز در همین مسیر سیر می کرد.
·
در نتیجه، از روشنفکران نه کارآئی، بلکه ایمان قلبی و
وفاداری طلب می شد و مؤمنان از اجر و مزد دنیوی بهره مند می شدند.
11
·
این امر به برقراری رابطه تظاهرآمیز با مارکسیسم اداری شده میدان می دهد.
12
·
بدین طریق «جهان بینی» دست و پا شکسته ی خلاصه
شده ی فرمولواره ای تشکیل می شود که مثل سکه قلبی دست به دست می گردد و در
نظر رهبران، داشتن و نداشتن آن بمثابه معیار تعیین دوست
و دشمن تلقی می شود.
13
·
عظمت وظایف مادی، که قدرت پرولتری
به عهده گرفته بود، به تمایلی میدان می داد که بکمک مواد
آموزشی مربوطه، از سوئی عواطف و شور و شوق توده ها را در راه ساختمان جامعه
نوین برمی انگیخت و از سوی دیگر، کینه و نفرت نسبت به کسانی را که خطری برای انجام
وظیفه خطیر تلقی می شدند و نسبت به دشمنان داخلی و خارجی
سوسیالیسم را بیدار نگه می داشت.
14
·
بدین طریق اموسیونالیسم پراگماتیکی خاصی پدید می
آید که آموزش را تا حد مفاهیم
شورانگیز تهییجگر مسخ و مخدوش می کند.
·
(اموسیونالیسم
(عاطفه گرائی) عبارت است از نگرشی که احساسات و
عواطف را بمثابه مبانی اساسی شناخت تلقی می کند.
مترجم)
·
(اموسیونالیسم
پراگماتیکی عبارت است از اموسیونالیسمی که فقط وظیفه مورد نظر و عمل مطلوب برای جامه عمل
پوشاندن بدان را در نظر دارد و لاغیر.
·
اموسیونالیسم پراگماتیکی
به نتایج مثبت و منفی کوتاهمدت و درازمدت عمل یاد شده بی اعتنا ست. مترجم)
15
·
چنین رابطه مبتنی بر اعتقاد مذهبی
واره به آموزش با مناسبات
محیط زیست عمومی در اتحاد شوروی دمخور بوده است.
·
یعنی با شرایطی دمخور بوده است که
در آن جامعه سوسیالیستی می بایستی «خلق شود»،
یعنی از هیچ، چیزی ساخته شود.
16
·
مهم این بود که از مباحثه و مجادله
نظری در داخل و خارج که می توانست مانع انجام وظیفه بزرگ گردد، اجتناب ورزیده شود
و «وحدت یکپارچه» در عرصه تئوری نیز همراه با «وحدت یکپارچه»
در عرصه پراتیک نشان جهانیان داده شود.
17
·
بدین سان بود که آموزش در کل با
مبارزه برای توده ها و با رابطه ساده و مستقیم با شعور
بالفعل توده ها دمساز شده بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر