۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (474)


 جنبش فدایی در شعر معاصر ایران
محمد امین محمدپور
سرچشمه:
مجله هفته

مسعود بهبودی 
 
«آثار ادبی از این که متعلق به دورانی هستند، سند به حساب می آیند و ادبیات، نه بازتاب فرایند اجتماعی بلکه خلاصه و چکیدهء تاریخ است.»
 ( گلدمن، (۱۳۷۶


·        گلدمن کیست که حضرت محمد کلام قصار ایشان را به سکه نقد می خرند و به عوام الناس می فروشند؟

·        حداقل نامی از کتاب شان می بردند و یا نام کامل ایشان را.

1
·        گلدمن می فرمایند که آثار ادبی به دلیل تعلق به دوران های متفاوت تاریخی (مثلا فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری، فئودالی، سرمایه داری و یا سوسیالیسم) سند محسوب می شوند.

2
·        خود این ادعا قابل بحث است، ولی در خطوط کلی اش کم و بیش درست است.
·        نه فقط آثار ادبی حتی بیل و کلنگ و قوری و لولهنگ مکشوفه در آوارهای ابنیه باستانی مهر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی معینی را بر پیشانی خود دارند.

3
·        به همین دلیل از وسایل تولید مکشوفه در باستان شناسی برای تشخیص فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مربوطه و قدمت آن وسیله تولید و یا مصرف استفاده می شود.

4

·        دلیل آن دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی است که ستون فقرات تئوریکی کشف مهم مارکس موسوم به «درک و یا استنباط ماتریالیستی تاریخ» است.

5
·        مسئله حیرت انگیز اما سطح نازل فهم خود گلدمن است که بلافاصله اضافه می کند که «ادبیات، نه بازتاب فرایند اجتماعی بلکه خلاصه و چکیدهء تاریخ است» و عملا فاتحه ای بر صحت ادعای قبلی خود می خواند.

6
·        اگر ادبیات و آثار ادبی بازتاب فرایند اجتماعی نیست، پس چگونه می تواند سند تاریخی محسوب شود؟
·        پیش شرط سندیت چیز نه انعکاس کم و بیش فرایند اجتماعی ، بلکه انعکاس دقیق آن است.
·        هر چرند ادبی که سند محسوب نمی شود.

7
·        ضمنا اینکه آثار ادبی معینی می توانند جنبه ها و جوانب عام و نوعی بشریت را منعکس کنند بعید نیست ولی چکیده تاریخ تلقی کردن آن ساده لوحانه است، اگر عوامفریبانه نباشد.

8
·        بخردانه اما درست همان است که گلدمن مردود می داند:
·        « ادبیات، نه بازتاب فرایند اجتماعی ....است.»

9
·        اتفاقا ادبیات که سهل است، هنر بطور کلی فرمی از شعور اجتماعی است و شعور اجتماعی در تحلیل نهائی انعکاس وجود اجتماعی است:
·        دیالک تیک وجود و شعور، ماده و روح (ماتریالیسم دیالک تیکی)  
·        دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی (ماتریالیسم تاریخی)

10
·        به چه دلیل منطقی و تجربی گلدمن ادعا می کنند که «ادبیات، نه بازتاب فرایند اجتماعی بلکه خلاصه و چکیده تاریخ است»؟

11
·        از گلدمن چه پنهان که دل هر ذره مادی و معنوی را که بشکافی، فرایند اجتماعی (فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی) معینی بیش و کم در آن یابی.

12
 مثال

·        آثار ادبی کلاسیک کشور حضرت محمد هر کدام انعکاس فرایند اجتماعی مربوطه است.

·   در گلستان و بوستان سعدی و یا در غزلیات حافظ نشانه های بارز فرایند اقتصادی و اجتماعی (فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی و بقایای بنده داری) عربده می کشند.

·        سعدی به عنوان مثال، طبقه حاکمه را مو به مو به همان نام می نامد که انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را، یعنی خدا را:
·        در آثار سعدی به واژه های «خداوند زمین، خداوند رأی، خداوند ملک، خداوند بنده، خداوند مال، خداوند جاه، خداوند حکم و الی آخر» بکرات بر می خوریم. 

·        همه این  مفاهیم حاکی از این اند که مذهب، ایدئولوژی طبقه حاکمه بوده است و سلاطین به همین دلیل ظل الله نامیده می شوند که بقول سعدی به همین دلیل به ذات خود یعنی خدا واقف اند.

13
 مثال دیگر

·        در کلیدر دولت آبادی گذار جامعه حضرت محمد و شرکا از فئودالیسم به سرمایه داری و مقاومت مذبوحانه بقایای فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی ماقبل به عیان دیده می شود.

14
·        چگونه می توان نظریه گلدمن را  به سکه نقد خرید و به هر رهگذر بی خبری فروخت؟

15
·        من این مقدمه سراپا انتزاعی ایشان را خوانده ام، حتی جمله ای از این هارت و پورت را ایشان نمی توانند بطور مشخص مطرح کنند، چه رسد به استدلال منطقی و تجربی و اثبات صحت آن.

16
·        من حاضرم تک تک این آشعار را با حضرت محمد مشترکا تحلیل کنم تا ببینیم که انعکاس جنبش فدائی در شعر معاصر چه محتوائی داشته است و خود انعکاس منافع کدامین طبقه اجتماعی بوده است.

17
·        زحمات ایشان در جمع آوری مکانیکی این آشعار اما قابل قدردانی است و برای کسانی که به فردای جامعه می اندیشند و سودای رزم ایدئولوژیکی بر ضد ایدئولوژی طبقات اجتماعی واپسین را بر سر دارند، کمک بزرگی است.

پایان

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    مسئله حیرت انگیز اما سطح نازل فهم خود گلدمن است که بلافاصله اضافه می کند که «ادبیات، نه بازتاب فرایند اجتماعی بلکه خلاصه و چکیده تاریخ است» و عملا فاتحه ای بر صحت ادعای قبلی خود می خواند.
    اگر ادبیات و آثار ادبی بازتاب فرایند اجتماعی نیست، پس چگونه می تواند سند تاریخی محسوب شود؟
    پیش شرط سندیت هر چیز نه انعکاس کم و بیش فرایند اجتماعی در آن، بلکه انعکاس دقیق آن در آن است.
    و گرنه هر چرند ادبی و بی ادبی که سند محسوب نمی شود.

    پاسخحذف