۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

چاله ها و چالش ها (473)

بهای زغال سنگ 
روت ماث 
(1966) 
 ترجمه   
نیاز یعقوبشاهی 

جان کندن آنان،
برای بهای زغال سنگ است.
مرگ کارگران معدن، گرسنگی و اعتصاب ها، همه
برای بهای زغال سنگ است. 

اما دردناک تر از این هنوز چیز دیگری است، 
برای بهای زغال سنگ
 مرگ صدها کودک و بیشتر، 
همه برای بهای زغال سنگ است. 

این است آنچه برای آتش در بخاری می پردازیم؟ 
خشم، درد و حتی نفرت؟ 
این است بهای زغال سنگ؟

سرچشمه:

صفحه فیسبوک سوسن

گاف سنگزاد



سوسن 
جان کندن آنان، 
برای بهای زغال سنگ است. 

میم
من ـ زور؟

نیاز 
اشکالش چیه؟
گرچه من تا حالا ندیدم چیزی یا پدیده ای باشه
که شما اشکالی در اون نبینین!


میم 
استدلال شاعر بشدت سطحی است.
کار زحمتکشان تنها وسیله ای است که آنها  برای امرار معاش خود و خانواده خود دارند.
نوسانات بهای محصول کار چه ربطی به جان کندن آنان دارد.

مرتضی
این شعر است.
قرار نیست تحلیل های "ژدانفی" از آن بکنیم
و آنرا سطحی و لابد منحط بخوانیم.

میم
زدانفی؟
هر شعر حاوی اندیشه ای است و هر اندیشه قابل نقد است.
شعر فقط فرم تبیین اندیشه است.
در دیالک تیک فرم و محتوا تعیین کننده محتوا ست
و هر محتوائی به مثابه اندیشه قابل تامل و تحلیل است.

مرتضی
و هر شعری بر انگیزنده حسی و خیالی!
در این شعر به درستی "ارزش مصرف" و "ارزش مبادله"
نیز به گونه ای شاعرانه تبیین شده است.
ما از هنر چه می خواهیم؟

میم
می توان این شعر را تحلیل کرد.
حسی که این شعر در ما برانگیخته بود، همین بود.
شعر ضمنا بهترین وسیله برای تخریب خانه خرد خلق است.
چون به عاطفه و احساس سرشته است
و ضمنا هر کرد و کار خردستیزی را بخاطر فرمش مجاز می دارد. 

نیاز
خیلی هم ربط دارد!
صاحبان رذل معادن ترکیه، به خصوص حالا که اغلب معادن این کشور خصوصی هم شده اند، 
برای این که سود بیشتری به جیب بزنند،
حتی از فراهم کردن وسایل اولیه ی ایمنی برای کار در معادن طفره می روند.
به این ترتیب، با وادار کردن آنان به جان کندن و مردن،
حساب های بانکی خود را فربه تر و فربه تر می کنند.
خشم، درد، نفرت و مرگ کارگران، دستمایه ی کسب و کار آن هاست.
از این گذشته، بد نیست بدانید که شاعر موقعی که این شعر را گفته،
فقط ده سال داشته.
این یکی از اشعار مجموعه ی اشعار کودکان جهان است
که من حدود سی سال پیشتر، یا شاید هم بیشتر، ترجمه کرده ام. 

میم

بیشک حق با شما ست.
ما که نگفتیم جان کندن هیچ ربطی به نرخ زغال و فرم و درجه استثمار ندارد.
ما برخورد سطحی به مسئله جان کندن را نقد کردیم.
گاهی انتقادی بظاهر منطقی به تحمیق مردم منجر می شود.
اگر خواستید می توان این شعر را نقد کرد و برداشت خود را به محک زد.   

مرتضی

خانه خرد خلق"را این شعر (حالا معلوم شد کودکانه) 
نه تنها خراب نکرده و نمی کند،
بلکه تکانه ای که وارد کرده بسیار تامل بر انگیز است.
دنبال چه می گردید؟!
باور کنید این کند و کاو "محتوائی" در شعر،
چه رسد به یک شعر کودکانه،
به تحقیق و تفحص ژدانفی می انجامد.


 آندرِی الکساندرُویچ ژدانف
(۱۸۹۶ ـ ۱۹۴۸)
از سیاست‌مداران اتحاد جماهیر شوروی   
 
میم 
خیلی ممنون، مرتضی عزیز. 
آهان ژدانف منظورتان است. 
ما ایشان را نمی شناسیم. 
حق هم به نحوی از انحا با شما ست. 
ما هم راستش را بخواهید برای کسی تحلیل نمی کنیم. 
فقط برای خودمان کار می کنیم. 
تا نپوسیم و سلب آدمیت نشویم. 
کسی هم جفنگیات ما را نمی خواند. 
موقع هماندیشی اما بهتر است که میان عام و منفرد و خاص فرق بگذاریم. 
جمله ما اصلا ربط مستقیمی به این شعر نداشته. 
حکم کلی بوده: 
«شعر ضمنا بهترین وسیله برای تخریب خانه خرد خلق است.» 
ما که نگفتیم اثر این شعر چیست. 
بردارید  این شعر را ـ بی اعتنا به مؤلف آن  ـ خودتان نقد کنید 
تا حقیقت و کذب مسئله کشف شود. 
شاید حق با شما باشد. 
ما کعبه ای جز حقیقت نداریم. 
 
نیاز 
خواننده این شعر، حس انسانی درست و زیبایی از آن می گیرد. 
و برای جان کندن و مردن کارگران معدن و کودکان و زنان معدنکاران عمیقا متأسف می شود. 
و نیز از سودجویی صاحبان رذل معادن، متنفر. 
گو این که معیارهای زیبایی شناسی آدمیان، 
متناسب با شرایط و موقعیت ها و زمان هایی 
که در آن ها زیست می کنند، تفاوت دارد. 
و این، یک مساله علمی است. 
 
مرتضی 
اتفاقا من نوشته های شما را در روشنگری می خوانم، 
اما همانطور که در یک "هم اندیشی" دیگر هم چنین بحثی داشتیم. 
پیشنهاد می کنم در موضوع هنر و شعر زیاد دنبال ادله سفت و سخت نگردید. 
برشت که قطعا مورد وثوق شما ست، 
در بیشتر اشعارش "لغزش"هائی احساسی دارد 
که از ضرورت های هنر و اگر بر نیاشوبید، هنرمند، است. 
باور کنید کاری نمی توان کرد و الا دیگر شعر، شعر نیست و هنر، هم هنر. 
و همه نوشته ها می شوند تحلیل و تحقیق آکادمیک... . 
اگر این احساس و تخیل را که در هر گامش امکان لغزش دارد 
و زیبائی اش هم از آن است، از هنر و شعر بگیرید، 
چیزی از آن نمی ماند. 
بازهم می ترسم بگویم که هم آقای یعقوبشاهی،

هم شما و هم من با حسی یگانه به این شعر نگریستیم ، 
ولی شما به جهان بینی ای که دارید ارجاع دادید
و خواستید لغزش زیبای هنرمند را در آن قالب بریزید.
اینجا محل اختلاف است.
من معتقدم به این لغزش ها اجازه بدهید.
کاری که ژدانوف ماموریت داشت نگذارد بشود.
همین!
لطفا این بار مرا به کوتاه آمدن در برابر خود متهم نکنید.

پایدار باشید!  

میم
« برشت که قطعا مورد وثوق شما ست،
در بیشتر اشعارش "لغزش" هائی احساسی دارد
که از ضرورت های هنر است.»
مرتضی

·        خیلی ممنون از هماندیشی.

1
·        لطفا لغزش های برشت را نقل کنید تا ما هم اگر استنباط شما را داشتیم، نقد کنیم.

2
·        ضمنا اینجا بحث بر سر لغزش های احساسی نبود.
·        بحث بر سر استدلال سطحی بود.
·        البته در حد نگرشی سطحی و سرسری به سطر آغازین این شعر:

جان کندن آنان،
برای بهای زغال سنگ است.

·        همین وبس.

3
·        ثانیا اگر شما تحلیل های دست و پا شکسته ما را خوانده اید و متوجه برخورد استالینیستی ما به پدیده ها شده اید، چرا تا کنون نقد کرده اید؟

4
·        ثالثا ما تنها گروه سیاسی هستیم که با استالینیسم از همان آغاز فعالیت خود در افتاده ایم و حتی گروهی به نام «استالین و استالینیسم از دیدی دیگر» داریم و هر دو روز حداقل مطلبی تئوریکی و پلمیکی در آن منتشر می کنیم.
·        و درست به دلیل همین موضع ایدئولوژیکی سرسخت، همه سایت های استالینیستی از درج مطالب ما صرفنظر کرده اند و فحش و بد وبی راهی هم نبوده که تحویل نگرفته باشیم.

5
·        شما چگونه و با چه دلایل منطقی و  تجربی به کشف ژدانفیسم در تحلیل های ما رسیده اید؟

6
·        مانی نیستانی هم روزی پس از بیش از 30 تحلیل از آثارش همین انگ را بطور مکانیکی به ما زد.
·        مانی اما از سر تا بورژوا ست و نباید هم قادر به تمیز مارکسیسم ـ لنینیسم از استالینیسم باشد.

7
·        رابعا ما یکبار با صراحت گفتیم که ما با صاحبنظر مسئله ای نداریم.
·        اصلا نمی خواهیم که کسی ما را تأیید کند.

·        بحث ما روی نظر است نه صاحبنظر.
·        حال باز هم می گویید: 

«مرا به کوتاه آمدن در برابر خود متهم نکنید.»

·        ما دنبال پیروزی و شکست در بحث هرگز نبوده ایم و نیستیم.

8
·        ما دنبال حقیقت عینی هستیم و از آن حتی المقدور دفاع می کنیم.
·        حقیقت برای همان چیزی است که مثلا خدا برای شما ست.

سوسن
ببخشید،
هی شعر رو می خونم و متوجه نمی شم
که کجا راجع به نوسانات بها نوشته ؟ 

میم 
جان کندن آنان 
برای بهای زغال سنگ است.

·        منظور حریف این است که مرگ معدنچیان به دلیل کاستن از قیمت تمام شده زغال سنگ بوده است.
·        البته مرگ و یا جان دادن به جان کندن ترجمه شده است.
·        شاید شاعر و یا مترجم فرم زجربار جان دادن را در نظر داشته و از این واژه بهره برگرفته است.
·        این کاستن از قیمت زغال سنگ بطرق مختلف زیر صورت می گیرد:

الف

·        از طریق کاهش دستمزد.



ب

·        از طریق بی اعتنائی به شرایط تولید و نتیجتا بی اعتنائی به ایمنی و سلامت مولدین.



ت

·        از طریق بالاتر بردن قیمت زغال سنگ در بازار.

·        بهترین راه برای فهم و تفهیم شعر، تحلیل شعر است.

·    در روند تحلیل شعر، اندیشه شاعر از صراحت می گذرد، به محک تجربه و نظر زده می شود و نهایتا تفهیم شود.

نیاز

منظور شعر این نیست که معدنکاران  
برای بالا رفتن قیمت زغال سنگ کار می کنند.
معلوم است که آن ها برای گذران روزانه ی خود جان می کنند
و کاری به کار نوسان قیمت زغال سنگ ندارند.
چه بالا برود چه پایین.
بلکه این کارفرمایان هستند که از جان کندن آنان
برای بهای زغال سنگ بهره می برند
و البته که هر چه قیمت این محصول بالا برود،
برای آن ها بهتر است.
کار این کارگران، در هر صورت،
در خدمت بهای زغال سنگ است و برای صاحبان معدن.
چون اگر زعال سنگی استخراج نشود، بهایی برای آن
در بازار وجود نخواهد داشت که بالا برود یا پایین بیاید.
این سطرهای شعر، از نگاه کارفرمایان بیان شده است،
نه معدنکاران. 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر