دیالک تیک ناز و نیاز
هرچه
مغرور تر
باشـــــي ،
تشنه ترند براي با تو بودن
و هرچه دســـت نيـــافتنـــــي باشي،
بيشتر به دنبالت مي آيند
امان از روزي كه غروري نداشته باشي،
و بي ريا به آنها محبت كني
آن وقت تـــــو را هيچوقت نمي بينند
ســــاده
از كـــنارت عبور مي كنند
تشنه ترند براي با تو بودن
و هرچه دســـت نيـــافتنـــــي باشي،
بيشتر به دنبالت مي آيند
امان از روزي كه غروري نداشته باشي،
و بي ريا به آنها محبت كني
آن وقت تـــــو را هيچوقت نمي بينند
ســــاده
از كـــنارت عبور مي كنند
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک امیر
تحلیلی از گاف سنگزاد
میم
·
این اندیشه ها قسما درست اند
·
چون به عنوان مثال، مفهوم غرور، بحث انگیز است.
·
غرور در این جمله شاید مفهوم دقیقی نباشد
·
خلایق ـ عمدتا ـ
با کسی طرح دوستی می ریزند که به سازشان برقصد.
·
روزی هم که به سازشان نرقصد، دوستی کذائی پایان می یابد
·
تشکیل موضع مندی
کسی همان و فرار دوستان کذائی از حول و حوش او همان.
حسین
کدام قسمت ها درست اند؟
من هرچه بیشتر گشتم، کمتر یافتم.
میم
·
این اندیشه ها در
مجموع درست اند.
·
انتخاب مفاهیم شاید بنا بر تعاریف رایج در محل زندگی
مؤلف صورت گرفته باشد و مفاهیم استاندارد و دقیق نباشند.
·
غرور را مؤلف احتمالا به معنی دیگری به کار می برد.
·
این اندیشه اما علیرغم این مسائل حاوی ارزش های فکری
ارزشمندی است و باید روی آن با دقتی درخور کار شود.
حسین
من هیچ مثال عینی و اصولی برای گزاره بالا
نیافتم
شاید
حضور ذهن نداشته باشم
خوشحال میشم که به یک نمونه
که نشان دهنده ارزش فکری گزاره باشد اشاره
کنید
میم
باشد.
بهتر است که سر فرصت تحلیلش کنیم
تا استنباط خود را هم به محک تحلیل عینی زده
باشیم.
سعید
متأسفانه زبان و ادبیات فارسی از بس بی در و
پیکره
گاهی اوقات آدم تو معنی تحت الفظی کلمات هم
میمونه.
مغرور اگه به معنای کبر و خودستایی باشه
کل این نوشته چرنده.
جایی هم همون غرور کذایی رو مقابل محبت کذایی
آورده.
«اگر مغرور نباشی محبتی که به دیگران میکنی
بی ریا ست.»
حتی
اگر ذره ای هم مغرور نباشی و در نقطه مقابلش شاید فروتن باشی
وجود تو و اعمال و رفتار تو، تو را لو خواهد
داد.
مگر
اینکه آنهایی که قرار است تو را ببینند
و از کنارت ساده نگذرند خودشان مغرور باشند.
من
هیچ ارتباطی با این نوشته برقرار نمی کنم.
بی سر و ته و انتزاعیه.
حسین
البته انتزاعى با بى سرو ته مترادف نيست
استفاده نادرست ، آن را به اين روز سياه
نشانده است.
سعید
من نگفتم مترادفه
این بی
سر و ته است به این دلیل که معلوم نیست،
غرور یا محبت از نظر نویسنده چیه
و دلیلی که تونسته اینا رو به هم ربط بده،
مبهم و ناروشن است.
میم
می بینیم.
محک تحلیل مبتنی بر تجربه نشان خواهد داد.
ولی نظر سعید در رابطه با شلختگی و بی بند و
باری مفهومی
رایج و جاری در جامعه، درست است.
·
برای تحلیل این نظرات مؤلف، بهتر است که نخست آن را
تجزیه کنیم و بعد جزء به جزء مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم.
1
هرچه
مغرور تر باشـــــي،
تشنه ترند براي با تو بودن
تشنه ترند براي با تو بودن
·
چه بسا نظری بی اعتنا به وقوف روشن صاحبنظر تشکیل می
شود.
·
شگفت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
·
تجربه ی مکرر، سمج و سرسخت معینی در زندگی فرد، بسان
قلدری ـ بی اعتنا به میل و هوس و اراده ی فرد مربوطه ـ جامه نظر می پوشد و بر زبان
او می نشیند.
2
·
یکی از دلایل عدم انتخاب مفهوم دقیق نتیجه همین قلدرمنشی
تجربه ی عینی زندگی است.
3
·
دلیل دیگر آن می تواند فقر گنجینه مفهومی و یا حتی فقر گنجینه
واژه ای فرد مربوطه به دلایل مختلف باشد.
·
فقر گنجینه مفهومی و یا واژه ای را کسی بهتر می تواند درک کند که زبان مثلا فارسی،
زبان مادری اش نباشد.
4
·
دلیل این دیکتاتوری تجربه عینی و تحمیل خویش به فرد
مربوطه، عینیت دیالک تیک تجربی ـ نظری است.
·
شالوده هر نظر ـ
در تحلیل نهائی ـ عمل و یا تجربه است.
·
مراجعه کنید به تجربی ـ نظری در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
5
مثال
·
نظر رایج این است که در فشار جو، در صد درجه سانتیگراد،
آب شروع به جوشیدن می کند.
·
این نظر قبل از اینکه تشکیل، تدوین و تحریر شود، در عالم
واقع عملا تجربه شده است.
·
آب در جو زمین بنا بر تجارب میلیون ها باره در صد درجه
سانتیگراد جوشیده است.
·
منشاء نظر، عمل، تجربه و یا پراتیک است.
6
هرچه
مغرور تر باشـــــي،
تشنه ترند براي با تو بودن
تشنه ترند براي با تو بودن
·
این نظر مؤلف هم باید سیری از این دست داشته باشد.
·
او به تجربه دیده است که بنی بشر نسبت به کسی هر چقدر بی
اعتنا باشد، هر چه بیشتر از او فاصله بگیرد، برای او به همان اندازه جذاب تر،
مطلوب تر و گرانبهاتر می شود.
·
مؤلف غرور را در این حکم (جمله، فکر، اندیشه، نظر) خویش
به معنی خودپسندی و خودپسندی را به معنی تنفر از دیگری (تنفر به معنی تحت اللفظی
کلمه)، دوری گزینی از دیگری، گریز از دیگری بکار می برد.
7
هرچه
مغرور تر باشـــــي،
تشنه ترند براي با تو بودن
تشنه ترند براي با تو بودن
·
بنظر مؤلف، هر چه خودپسندتر و بی اعتناتر نسبت به کسی
باشی، او به همان اندازه به همبائی با تو تشنه تر می شود و برعکس.
·
حق با مؤلف است.
·
دلیل این دیالک تیک در پسیکولوژی ژرف (روانشناسی عمیق) انسانی است.
·
انسان ها نه به آنچه که وفور دارد، زیر دست و پا ریخته
است، بلکه به آنچه که نادر و کمیاب و کیمیا ست، به آنچه که دور از دسترس است، دل
می بندد و برای دستیابی بدان حتی حرص می ورزد.
·
فرق هم نمی کند که آن چیز، چیزی مادی باشد و یا چیزی فکری
و غیره.
7
·
صحت نظر مؤلف را می توان در بازار کالاها دید:
·
عرضه ی هر کالائی هر چه کمتر باشد، تقاضای آن به فرمان
پسیکولوژی مشتری بیشتر می شود.
·
دستفروش ها از همین گرایش غریزی ـ پسیکولوژیکی بهره برمی
گیرند و داد می زنند که آخرین جفت از جوراب و یا هر کالای دیگر را عرضه می کنند.
·
یعنی پس از آن، دیگر جورابی از آن کیفیت پیدا نخواهد شد.
·
اعلام این خبر به جوراب مورد نظر در روانشناسی خریدار، فریبائی
انتزاعی خاصی می بخشد و او نتیجتا از پول عزیزتر از جان خویش صرفنظر می کند و با
جوراب معاوضه می کند.
·
اگر مکث کوتاهی کند، در می یابد که دستفروش جوراب دیگری
از همان نوع از خورجین در می آورد و با همان خبر پیشین عرضه می کند.
8
·
مثال دیگر در آشنائی با جنس مخالف بکرات بروز می کند:
·
وقتی پسرکی علاقه ای به دخترکی نشان می دهد، وصل بسادگی
میسر نمی شود.
·
پسرک بفرمان پسیکولوژی دلش هم نمی خواهد که وصل به آسانی
میسر شود.
·
سیر و سرگذشت جنون مجنون فلک زده بر همین پدیده
پسیکولوژیکی ژرف استوار می شود.
·
بقیه این تئوری را خود خواننده می تواند بنابر تجربه
شخصی خویش در ذهن خود مرور کند.
9
·
دیالک تیک ناز و نیاز دیر آشنا در دیوان های شعرا انعکاس
همین دیالک تیک پسیکولوژیکی ـ غریزی است.
·
معشوق کذائی هر چه بیشتر ناز کند و طاقچه بالا
بگذارد، نیاز عاشق به وصل با او شعله ور تر و فزون تر می گردد.
·
عاشق حتی می تواند دچار جنون شود.
·
شکسپیر با تیزانیدشی خاصی خواهد گفت:
·
«زندگی صحنه پهناور تئاتر بزرگی است.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر