• نئو پوزیتیویسم با این چرخش، تحلیل سمیوتیکی زبان علوم را محتوای فلسفه قلمداد می کند و برای این تحلیل سمیوتیکی سه جنبه قائل می شود:
الف
• جنبه سینتاکتیکی (سینتاکس زبان)ب
• جنبه سمانتیکی («معنی» زبان)ت
• جنبه پراگماتیکی (استعمال زبان)20
• ضرورت حفظ علمیت ظاهری، نئو پوزیتیویسم را به اعتراف زیر وادار می سازد:
• نوسازی هر مفهوم علمی تنها زمانی سودمند خواهد بود که ضمنا نتایج علوم منفرد در مد نظر قرار داده شوند.
• این چرخش ـ قبل از همه ـ ازسوی ریاضیات بر نئو پوزیتیویسم تحمیل می شود، یعنی از طرف عرصه علمی ئی که نئوپوزیتیویست ها فکر می کردند که در انحصار خود دارند.
• طنز تاریخ علوم چنان بود که نئوپوزیتیویستی مانند گودل ببرکت تحقیقات ریاضی خود، به اثبات بی چون و چرا و غیرقابل رد این امر نایل آمد که مفهوم حقیقت سینتاکتیکی ریاضی صرف (ناب) بلحاظ علمی بدرد نمی خورد و بدین طریق بطلان یکی از تزهای اولیه اصلی نئو پوزیتیویسم بطرز بی چون و چرائی به اثبات رسید.
• مراجعه کنید به سمانتیک
21
• محتوای واقعی گذار از ساختار سینتاکتیکی کلمات و جملات به سمانتیک، یعنی به معنی آنها، در وابستگی به نحوه حصول این «معنی» تعیین می شود.
• تا زمانی که معنی کلمه ای تنها بطور تعریفی با استناد به کلمات دیگر، که معنی شان ثابت تلقی می شود، تعیین می گردد، مسئله فقط از یک کلمه و یا از یک جمله به کلمات و یا جملات دیگر منتقل (جا به جا) می شود.
• اما مفاهیم منطبق با کلمات بالاخره باید با چیزهائی مواجه شوند که خود مفهوم نیستند.
• این چیز آخر اما برای نئو پوزیتیویسم نه واقعیت عینی، بلکه تجربه بیواسطه است.
• نئو پوزیتیویسم ـ بدین طریق ـ نه تنها خود را بمثابه ایدئالیسم ذهنی بطورکلی، بلکه بمثابه واریانت صرف ایدئالیسم ذهنی کلاسیک، مشروعیت می بخشد که در موردش همان حکم لنین صادق است که در مورد امپیریوکریتیسیسم صادق بود:
امپیریوکریتیسیسم چیزی جز فلسفه برکلی نیست.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر