سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 63 ـ 64 )
بسا مفلس بینوا سیر شد
بسا کار منعم زبر زیر شد.
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 63 ـ 64 )
بسا مفلس بینوا سیر شد
بسا کار منعم زبر زیر شد.
شین میم شین
• کار جهان وارون است:
• چه بسا مفلس بینوا که به نوا می رسد و چه بسا ثروتمند مرفه که خانه خراب می گردد.
• سعدی بلحاظ فلسفی در این بیت چه می کند؟
• او در نهایت معصومیت چندین شناخت افزار دیالک تیکی بسیار مهم را توسعه می دهد و بعد وارونه وانمود می کند تا به هدف ایدئولوژیکی خود برسد.
1
• سعدی از سوئی دیالک تیک استثناء و قاعده را به شکل دیالک تیک سیری و افلاس و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک گرفتاری و غنا بسط و تعمیم می دهد و ضمنا وارونه می سازد.
• چرا و به چه دلیل از وارونه سازی این دیالک تیک سخن می گوییم؟
• در دیالک تیک استثناء و قاعده نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن قاعده است.
• اگر کسی نقش تعیین کننده را از آن استثناء جا بزند، این دیالک تیک را وارونه می سازد.
• سعدی از این حقیقت امر بی خبر نیست.
• او اما به قصد عوامفریبی چنان وانمود می کند که انگار قضیه برعکس است و همیشه استثناء دست بالا دارد:
• مفلس چه بسا سیر می شود و منعم چه بسا دچار مشکل می گردد.
• زهر ایدئولوژیکی این بیت همین جا ست:
• مفلس فقط استثنائا سیر می شود و منعم فقط استثنائا دچار مشکل می گردد.
2
• سعدی در این بیت، علاوه بر این، دیالک تیک ضرورت و تصادف را از سوئی به شکل دیالک تیک افلاس و سیری بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک نعمت مندی و خانه خرابی.
• او اینجا هم به قصد عوامفریبی به وارونه سازی ضمنی این دیالک تیک مبادرت می ورزد:
• در دیالک تیک ضرورت و تصادف همیشه و همه جا نقش تعیین کننده از آن ضرورت است.
• قاعدتا می بایستی این حقیقت امر در مورد دیالک تیک افلاس و سیری و دیالک تیک نعمت مندی و بدبیاری نیز صادق باشد.
• یعنی مفلس ضرورتا گرسنگی کشد و تصادفا سیر شود.
• به همان سان نیز کار نعمت مند ضرورتا بر طبق مراد او باشد و تصادفا دچار مشکل شود.
• سعدی اما این دیالک تیک را نیز وارونه می سازد.
• آن سان که مفلس بینوا چه بسا سیر می شود و نعمت مند چه بسا دچار مشکل می گردد.
• سعدی چنان وانمود می کند که انگار این روند و روال عادی و همیشگی است.
• او با این حکم به انکار قانونمندی های عینی و آهنین هستی می پردازد.
• حقیقت اما از قراری بکلی دیگر است.
3
• سعدی با این حکم، بلحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) وارد موضع اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) و یا در بهترین حالت، وارد موضع اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) می شود و منکر قابل شناساسائی و قابل پیش بینی بودن چیزها، پدیده ها و روندها می گردد.
• افلاس بطور قانونمند به گرسنگی می انجامد و نعمت مندی به آسایش زیست.
• کشف این حقیقت امر دشوار نیست.
• تردید و تزلزل فکری در این زمینه روا نیست.
• این چیزها غیرقابل شناسائی و پیش بینی نیستند.
اینکه استثنائا و یا تصادفا مفلسی شکمی از عزا در می آورد و یا منعمی دچار مشکل می گردد، یک در یک هزار است و نمی توان از چه بسا سخن گفت و آن را غیرقابل شناسائی و پیش بینی تلقی کرد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر