• رنج های مؤنث را
• قلاده نمی کنم به گردنت
• با تو دست از سر تاریخ بر می دارم
• تو هم بردار
• به جغرافیای من بیا
• برای تمام رودهای سرکشت
• اقیانوس آرامم
• قطب هایت را دعوت می کنم
• به یک چای استوایی:
• جرق جرقِ اجاق
• دم دمِ چای در مِه
• میان دو برف تنها
• چقدر می چسبد!
• بعد می توانیم به اتفاق هم
• مو را از خون بیرون بکشیم
پایان
تلاش در جهت تحلیل شعر
• ما متأسفانه و یا خوشبختانه شاعر این شعر را نمی شناسیم و تعداد اشعاری که از ایشان خوانده ایم، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کند.
• از این رو، بدون کمترین پیشداوری به تحلیل اوبژکتیف این شعر می پردازیم و آن را کما فی السابق، بند به بند، بیت به بیت و مفهوم به مفهوم مورد تأمل و تحلیل قرار می دهیم.
• اگر در گزینش واژه ها و تشکیل فرمولبندی ها خامی ها و کاستی هائی دیده شود، لطفا آنها را دلیل بر فقر فرهنگی ما بدانید و نه احیانا دلیلی بر بی احترامی نسبت به شاعر محترم.
بند اول
رنج های مؤنث را
قلاده نمی کنم به گردنت
با تو دست از سر تاریخ بر می دارم
تو هم بردار
به جغرافیای من بیا
رنج های مؤنث را
قلاده نمی کنم به گردنت
با تو دست از سر تاریخ بر می دارم
تو هم بردار
به جغرافیای من بیا
• شاعر در این بند شعر، برای تبیین منظور خویش، مفاهیم زیر را به خدمت می گیرند:
• «رنج های مؤنث»، «قلاده کردن به گردن»، «تاریخ» و «جغرافیا»
1
مفهوم «رنج های مؤنث»
مفهوم «رنج های مؤنث»
• شاعر با مفهوم بکر و بدیع «رنج های مؤنث» به طبقه بندی رنج های بشری می پردازند.
• در جهنم زن ستیز فوندامنتالیسم و در جهان آلوده به رنگ و ریا و دروغ امپریالیسم، فمینیسم بورژوائی فرمال و فریبا بدجوری یکه تاز بلامنازع میدان شده و عرصه بر منادیان صادق روشنگری و برابرحقوقی حقیقی بشدت تنگ گشته است.
• شاعر هم ظاهرا تحت تأثیر این جو تمام ارضی حاکم، تنها معیاری که برای طبقه بندی رنج ها می شناسند، معیاری فمینیستی ـ فرمال ـ فریبا ست.
• رنج های بشری بر اساس معیار جنسیتی طبقه بندی می شوند:
• رنج های مؤنث
• رنج های مذکر
• فمینیسم فرمال بظاهر قدر قدرت و میداندار و بلامنازع و بی رقیب حتی اجازه طرح رنج های مذکر را به کسی صرفنظر از تعلقات جنسیتی نمی دهد.
• بشریت بدجوری طرفدار حقوق زنان شده است و هر ننه مرده ای به سلیقه خاص خویش در مدح زن انتزاعی داد سخن سر می دهد، تا در عمل زن را انسانیت زدایئ کند و از آن ابزار خوشایند خوشگذرانی بسازد.
• شاعر پیشاپیش به مرد مورد نظر قول می دهد که که از رنج های مؤنث، قلاده نسازد وبه گردن او ناندازد.
• طنز قضیه درست همین جا ست:
• کسی که قول لب بستن بر رنج های مؤنث را در مناره بلند شعر خویش اعلام می کند، خواه و ناخواه آنها را عمده و تعیین کننده تلقی می کند و به تبلیغ معیار من درآوردی خود می پردازد، یعنی دست به بدآموزی می زند.
• دیالک تیک حرف و عمل از همین قرار است:
• «یا رب، چقدر فاصله دست و زبان است!»
(هوشنگ ابتهاج)
2
مفهوم «قلاده کردن به گردن»
مفهوم «قلاده کردن به گردن»
• قلاده در فرهنگ لغات به معنی گردن بند آمده است.
• قلاده را اما معمولا به گردن سگ گله می اندازند.
• چرا و برای چه؟
• شاید برای جلوگیری از حمله سگ به این و آن.
• شاید برای ترساندن گرگ!
• شاید ـ به قول پروین اعتصامی ـ به عنوان مدال و قدردانی از خدمات سگ!
• شاعر در هر صورت قصد آن ندارد که از رنج های مؤنث قلاده ای بسازد و بر گردن مرد باندازد.
• شاعر ظاهرا می خواهد که رنج های مؤنث را بسان کابوسی به باد فراموشی بسپارد و حتی حرفی از آنها بر زبان نراند.
• اما چرا و به چه دلیل؟
• اولا چرا باید زنی پیشاپیش بر رنج های مؤنث چشم پوشی کند و حتی حرفی از آنها بر زبان نراند؟
• ثانیا چرا از رنج های مذکر حرفی به میان نمی آید؟
• مگر جهنم جامعه، بهشت برین جنس مذکر است؟
• ثالثا چرا رنج های مؤنث مورد بحث و بررسی اوبژکتیف قرار نمی گیرند تا بطرزی مستدل ریشه یابی شوند و خطه کابوس را برای همیشه ترک کنند؟
• پاسخ به این پرسش ها برای درک دیالک تیک زن و مرد و برای شناخت جامعه شاعر از ارزش سوسیولوژیکی چشمگیری برخوردار است.
• ما قصد توسل به گمان ورزی نداریم.
• هر خواننده ای می تواند بر بنیان تجارب خود و دور و بری های خود، به حل این مسائل بپردازد.
3
مفهوم «تاریخ»
رنج های مؤنث را
قلاده نمی کنم به گردنت
با تو دست از سر تاریخ بر می دارم
مفهوم «تاریخ»
رنج های مؤنث را
قلاده نمی کنم به گردنت
با تو دست از سر تاریخ بر می دارم
• شاعر در این بند شعر، رنج های مؤنث را از صراحت بیشتری می گذرانند:
• رنج های مؤنث ظاهرا جزو تاریخ اند، به ایام ماضی تعلق دارند و شاعر می خواهد که مرد، همراه و همسوگند با او تاریخ را به حال خود رها کند و از به تازیانه مذمت بستن یکدیگر پرهیز کند.
• اما شاعر کم توقع حتی نمی تواند بر دیالک تیک یونیورسال داد و ستد چشم پوشی کند و لذا به ازای صرفنظر توأمان از تاریخ، شرط و شروط تعیین می کند:
4
مفهوم «جغرافیا»
رنج های مؤنث را
قلاده نمی کنم به گردنت
با تو دست از سر تاریخ بر می دارم
تو هم بردار
به جغرافیای من بیا
مفهوم «جغرافیا»
رنج های مؤنث را
قلاده نمی کنم به گردنت
با تو دست از سر تاریخ بر می دارم
تو هم بردار
به جغرافیای من بیا
• شاعر برای «داد» پیشنهادی نیمبند خود (صرفنظر توأمان از تاریخ)، ستدی از مرد می طلبد، ستدی به نام «آمدن مرد به جغرافیای زن!»
• ما برای اولین بار با چنین تفسیر شاعرانه از دیالک تیک تاریخ و جغرافیا برخورد می کنیم.
• می توان گفت که شاعر دیالک تیک گذشته و آینده را به شکل دیالک تیک تاریخ و جغرافیا بسط و تعمیم می دهند و نقش تعیین کننده را از آن آینده (جغرافیا) می دانند.
• زمان حال بدین طریق به پل پیوند میان گذشته و آینده بدل می شود.
• موضع جهان بینانه (فلسفی) شاعر نسبت به این دیالک تیک، قابل تأمل و تحلیل است:
• شاعر گذشته را بطور مکانیکی نفی می کند و با دست خالی از پل زمان حال می گذرد تا به آینده رود.
• شکست این شیوه تفکر و عمل، پیش برنامه ریزی شده است.
• چرا و به چه دلیل؟
• دلیلش این است که بسط و تعمیم دیالک تیک گذشته و آینده (تاریخ و چغرافیا) از سوی شاعر، به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز صورت می گیرد.
• چون تاریخ بکلی فراموش می شود.
• اما بدون نقد دیالک تیکی گذشته و حال، آینده ای نمی تواند ساخته شود.
• بدون نقد دیالک تیکی گذشته و حال، یعنی بدون نفی جنبه های مرده، منفی و ارتجاعی گذشته و حال و حفظ و توسعه جنبه های زنده، مثبت و بالنده آندو، نمی توان آینده ای امید بخش ساخت.
• بدون نقد دیالک تیکی گذشته و حال، آینده فقط می تواند کپیه مو به موی زمان حال باشد، یعنی بشدت فقیر و حقیر باشد.
• معلوم نیست که شاعر چگونه به این جهان بینی رسیده اند.
• در جوامع امپریالیستی غرب، دیری است که جوانان در مدارس از بار سنتی آشنائی به خاستگاه خود، امکانات شناخت خلاق جهان و تاریخ و ادبیات آزاد شده اند.
• بدین طریق در این جوامع، گذشته حلاجی نمی شود ولذا آینده بعنوان تکرار موبموی زمان حال استنباط می شود.
• با صدور فرمان درجازدن در زمان حال، هرگونه شانس تغییرات ضرور برباد می رود.
اریک هوبس باوم (متولد 1917)
نویسنده و تاریخدان مارکسیست انگلیسی
آثار اخیر او:
گلوبالیزاسیون، دموکراسی، تروریسم (2007)
یک امپراطوری : آمریکا، جنگ و ابر قدرت تمام ارضی (2008)
نویسنده و تاریخدان مارکسیست انگلیسی
آثار اخیر او:
گلوبالیزاسیون، دموکراسی، تروریسم (2007)
یک امپراطوری : آمریکا، جنگ و ابر قدرت تمام ارضی (2008)
«اگر قرار بر این باشد که بشریت آینده روشنی داشته باشد، پس نباید گذشته و حال را بطور گذرا از نظر بگذرانیم.
اگر ما هزاره سوم را بر این شالوده بنا کنیم، بدون شک شکست خواهیم خورد و نتیجه این شکست، ظلمات خواهد بود!»
(هوبس باوم)
اگر ما هزاره سوم را بر این شالوده بنا کنیم، بدون شک شکست خواهیم خورد و نتیجه این شکست، ظلمات خواهد بود!»
(هوبس باوم)
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر