ژورنالیست، فعال سیاسی، راننده تاکسی
از سال 1982 به اتهام قتل و داشتن اسلحه غیرمجاز محکوم به اعدام شده و اکنون در زندان بسر می برد و به فعالیت سایسی از زندان ادامه می دهد.
آرامتر و بی سر و صداتر، سبع تر و بی وجدان تر از همکار سابق خود، جورج دبلیو بوش
از سال 1982 به اتهام قتل و داشتن اسلحه غیرمجاز محکوم به اعدام شده و اکنون در زندان بسر می برد و به فعالیت سایسی از زندان ادامه می دهد.
آرامتر و بی سر و صداتر، سبع تر و بی وجدان تر از همکار سابق خود، جورج دبلیو بوش
برای بسیاری از مردم که در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش مینالیدند، به قدرت رسیدن جانشین او، باراک اوباما نوعی رهایی، مانند طلوع خورشید بهاری، پس از عبور توفانی ویرانکننده به نظر میرسید
چه کسی میتوانست تصور کند که به قدرت رسیدن اوباما، به نحوی ادامه همان سیاستهای دوران بوش خواهد بود؟
بوش از جنگافروزی خود لذت میبُرد و با غرور جنگسالاری خود را به نمایش میگُذارد.
اوباما برعکس همکار پیشین خود کمتر از جنگ سخن میگوید. او فخرفروشی نمیکند، اما با همان شدت که میتوان آن را نابود کننده نامید، به جنگ ادامه میدهد.
بنابر گزارش نیویورکتایمز، اوباما به «جنگجوی جنگهای پنهانی» تبدیل شده است که دستور حمله پهپادها به انسانهایی را صادر میکند، که گمان میرود «دشمنان ایالات متحده آمریکا» باشند.
ابعاد این حملات به قدری گسترده شده که میتواند همکار سابق جنگسالار او، جورج دبلیو بوش را به سرگیجه دچار کند.
علیه افغانستان و پاکستان و قبایل همپیمان مناطق مرزی دو طرف، همینطور علیه یمن و سومالی هماکنون جنگ خاموش پهپادها حاکم است
. این هواپیماهای بیسرنشین که به طور کامپیوتری از راه دور هدایت میشوند، بمبهای مرگبار خود را از آسمان فرو میریزند و «مظنونین» و خانوادهها، همسایگان و تمام قبیله آنان را نابود میکنند.
در اصل تعجبآور خواهد بود اگر کسی حیرتزده شود، زیرا اوباما درست همین اقدامات را پیشاپیش وعده داده بود، که «مظنونین به تروریسم» را هر کجا که باشند مورد حمله قرار خواهد داد و «اسماء بنلادن را زنده و یا مرده گرفتار خواهد کرد.»
اما هواداران اوباما که کاسه صبرشان به خاطر جورج بوش دست و پا چلفتی به کلی لبریز شده بود، وعدههای اوباما را مورد اغماض قرار دادند و وانمود کردند که آنها را نشنیده اند.
در حقیقت اوباما به مراتب جنگسالارتر از جورج بوش است. شیوه جنگی انتخابی او از نظر تکنولوژیکی بسیار حسابشدهتر و هدفمندتر میباشد و برعکس جورج بوش کمتر در مورد آن حرف میزند.
منقدی میگفت اوباما مثل جورج بوشی است که زیر درمان کورتیزون قرار گرفته باشد
: بیسروصداتر، سبعتر و بیوجدانتر.
و حال چه بخواهیم و چه نخواهیم:
این همان دنیای اوباما است که ما در سال ۲۰۰۸ به آن رأی دادیم.
چه کسی میتوانست تصور کند که به قدرت رسیدن اوباما، به نحوی ادامه همان سیاستهای دوران بوش خواهد بود؟
بوش از جنگافروزی خود لذت میبُرد و با غرور جنگسالاری خود را به نمایش میگُذارد.
اوباما برعکس همکار پیشین خود کمتر از جنگ سخن میگوید. او فخرفروشی نمیکند، اما با همان شدت که میتوان آن را نابود کننده نامید، به جنگ ادامه میدهد.
بنابر گزارش نیویورکتایمز، اوباما به «جنگجوی جنگهای پنهانی» تبدیل شده است که دستور حمله پهپادها به انسانهایی را صادر میکند، که گمان میرود «دشمنان ایالات متحده آمریکا» باشند.
ابعاد این حملات به قدری گسترده شده که میتواند همکار سابق جنگسالار او، جورج دبلیو بوش را به سرگیجه دچار کند.
علیه افغانستان و پاکستان و قبایل همپیمان مناطق مرزی دو طرف، همینطور علیه یمن و سومالی هماکنون جنگ خاموش پهپادها حاکم است
. این هواپیماهای بیسرنشین که به طور کامپیوتری از راه دور هدایت میشوند، بمبهای مرگبار خود را از آسمان فرو میریزند و «مظنونین» و خانوادهها، همسایگان و تمام قبیله آنان را نابود میکنند.
در اصل تعجبآور خواهد بود اگر کسی حیرتزده شود، زیرا اوباما درست همین اقدامات را پیشاپیش وعده داده بود، که «مظنونین به تروریسم» را هر کجا که باشند مورد حمله قرار خواهد داد و «اسماء بنلادن را زنده و یا مرده گرفتار خواهد کرد.»
اما هواداران اوباما که کاسه صبرشان به خاطر جورج بوش دست و پا چلفتی به کلی لبریز شده بود، وعدههای اوباما را مورد اغماض قرار دادند و وانمود کردند که آنها را نشنیده اند.
در حقیقت اوباما به مراتب جنگسالارتر از جورج بوش است. شیوه جنگی انتخابی او از نظر تکنولوژیکی بسیار حسابشدهتر و هدفمندتر میباشد و برعکس جورج بوش کمتر در مورد آن حرف میزند.
منقدی میگفت اوباما مثل جورج بوشی است که زیر درمان کورتیزون قرار گرفته باشد
: بیسروصداتر، سبعتر و بیوجدانتر.
و حال چه بخواهیم و چه نخواهیم:
این همان دنیای اوباما است که ما در سال ۲۰۰۸ به آن رأی دادیم.
موميا ابوجمال
جهان جوان
برگردان از تارنگاشت عدالت
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
جهان جوان
برگردان از تارنگاشت عدالت
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
تحلیل واره ای از میم حجری
• ما برای تأمل در تحلیل ابوجمال، نخست آن را به احکامی تجزیه می کنیم تا از موضوع خارج نشویم.حکم اول
برای بسیاری از مردم که در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش می نالیدند، به قدرت رسیدن جانشین او، باراک اوباما نوعی رهایی، مانند طلوع خورشید بهاری، پس از عبور توفانی ویرانگر به نظر میرسید.
برای بسیاری از مردم که در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش می نالیدند، به قدرت رسیدن جانشین او، باراک اوباما نوعی رهایی، مانند طلوع خورشید بهاری، پس از عبور توفانی ویرانگر به نظر میرسید.
• در همین حکم اول گزارش ژورنالیستی ساده و اوبژکتیف ابوجمال از خیلی چیزها پرده برداشته می شود.
• از چه چیزهائی؟
1
• قبل از هر چیز از سطح نازل توسعه شعور مردم ایالات متحده امریکا، به مثابه پیشرفته ترین کشور سرمایه داری جهان.
• اعضای جامعه ای که در عالی ترین سطح توسعه علمی و فنی قرار دارد، روی هم رفته، ناتوان از خوداندیشی اند.
• چرا و به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟
• برای اینکه نه جورج بن جورج اولین رئیس جمهور این کشور بوده و نه باراک اوباما آخرین رئیس جمهور آن.
• حکومت در این کشور از دیرباز ـ بسان توپ فوتبال ـ ده ها بار دست به دست و یا پا به پا شده و اگر کسی کمترین توان خوداندیشی داشته باشد، یعنی دو و یا سه ساعت سر کلاس هندسه در مدرسه نشسته باشد، خواه و ناخواه به این نیتجه می رسد که در آتش دست به دست گشتن فرمال حکومت نمی توان آش پخت.
2
• این حقیقت امر اما بدان معنی است که مردم این کشور به ماهیت طبقاتی واحد احزاب بورژوائی حاکم پی نبرده اند.
• یعنی نه تنها فاقد شعور طبقاتی اند، بلکه چه بسا بدتر، محروم از حتی شعور توده ای اند.
• «رسد آدمی به جائی که بجز» نوک بینی نبیند!
• «رسد آدمی به جائی» که بسان خری در سطح چیزها، پدیده ها و سیستم ها پرسه می زند و به ماهیت و ذات آنها اصلا نمی تواند باندیشد.
• این اما به چه معنی است؟
3
• این بدان معنی است که سیستم سرمایه داری پیشرفته همه عناصر نیروهای مولده را بطرز خارق العاده ای توسعه و تکامل می بخشد، ولی انسان مولد ایستاده در قلب همین نیروهای مولده را خلع خرد و خوداندیشی و خودمختاری ریشه ای و رادیکال می کند.
• منظور از عناصر دیگر نیروهای مولده چیست؟
• منظور وسایل تولید، استخراج مواد خام، تهیه مواد اولیه و علم بطور کلی است که در سیستم سرمایه داری پیشرفته با سرعت سرسام آوری توسعه یافته اند.
• آنچه بطرز برنامه ریزی شده ای بلحاظ جسمی و فکری و روحی و روانی تخریب گشته، انسان مولد بوده است، یعنی اکثریت قریب به اتفاق مردم بوده است.
• این بدان معنی است که سرمایه داری به بهای تخریب مادی و معنوی اعضای جامعه می تواند ادامه حیات دهد.
• این تخریب آگاهانه، پیش اندیشیده و برنامه ریزی شده ی مادی و معنوی اعضای جامعه اما به چه دلیل است؟
4
• ما دیری است که به این نتیجه هولناک رسیده ایم که علمای سرسپرده امپریالیسم درک ژرفتری از قوانین مارکسیسم دارند تا علمای طرفدار رهائی کار از بند سرمایه.
• یکی از دلایل تأیید صحت این استنتاج ما در همین حکم اول ابوجمال خودنمائی می کند:
الف
• علمای سرسپرده امپریالیسم از مارکسیسم آموخته اند که تضاد اصلی هر جامعه تضاد نیروهای مولده با مناسبات تولیدی است.
• کلید عینی رهائی از طلسم هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کهنه در همین تضاد بنیادی جامعه بشری بطور کلی نهفته است.
• نیروهای مولده (به مثابه محتوا) در توسعه مدام اند، ولی مناسبات تولیدی (به مثابه فرم و قالب) حالتی ایستا دارند.
• تضاد محتوای رشدیابنده با فرم ایستا، یعنی تضاد نیروهای مولده با مناسبات تولیدی به تضاد رشد جسمی کودک با کت و شلوار او می ماند.
• رشد جسمی کودک دیر یا زود منجر بدان می شود که کت و شلوار جر بخورند و ضرورت تهیه کت و شلوار جدیدی مطرح شود و جامه عمل پوشد.
• علمای سرسپرده سرمایه داری پیشرفته برای جلوگیری از تشدید تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، انسان مولد قرار گرفته در قلب نیروهای مولده را حتی الامکان تخریب می کنند و تا حد اوبژکت کار تنزل می دهند.
• این بدان می ماند که کسی از طریق عدم تغذیه کودک، جلوی رشد جسمی او را حتی الامکان بگیرد و لحظه و چند و چون جر خوردن کت و شلوار کودک را به تعویق اندازد.
ب
• علمای سرسپرده امپریالیسم از مارکسیسم آموخته اند که تاریخ بی سوبژکت نیست.
• بدون شرکت فعال و آگاهانه توده های مولد و زحمتکش تحول انقلابی جامعه محال است.
• اوتوماتیسمی در روندهای اجتماعی وجود ندارد.
• جامعه با طبیعت همین فرق اساسی را دارد:
• زلزله و طوفان و آتشفشان به بود و نبود انسان نیاز ندارند.
• تحولات اجتماعی از خرد و کلان، اما بدون شرکت سوبژکت انسانی نمی توانند صورت گیرند.
• درست به همین دلیل است که سرمایه داری پیشرفته، توده های مولد و زحمتکش را عمدا، آگاهانه و بطور برنامه ریزی شده، خلع خرد و خوداندیشی و خودمختاری می کند، خلع سوبژکتیویته می کند و به قول ورنر سپمن ـ حکیم مارکسیست معاصر ـ «سرمایه داری پیشرفته عمدتا با دستکاری (مانی پولاسیون) سوبژکتیویته (ذهنیت) انسانی به «باز تولید» خود می پردازد.»
• به عبارت ساده تر، سرمایه داری پیشرفته توده های مولد و زحمتکش را تا درجه اوبژکت کار تخریب می کند.
• آدمی بی اختیار یاد ایدئولوگ های فرماسیون برده داری می افتد که برده ها را ابزار سخنگو می نامیدند.
• ابزاروارگی برده یعنی سقوط انسان از بلندای سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی، فاعلیت) به قهقرای اوبژکتیویته (اوبژکت وارگی، چیزوارگی، مفعولیت)
وقتی از تمدن ستیزی (Entzivilisierung) سرمایه داری واپسین و معاصر سخن می رود، وقتی از انسانیت ستیزی (Entmenschlichung) سرمایه داری واپسین و معاصر هشدار داده می شود، وقتی بر ضرورت مبرم گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم پافشاری می شود، منظور همین است!
نظام سرمایه داری واپسین و معاصر فقط و فقط می تواند آبستن فاجعه باشد!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر