۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (170)

آناتومی (کالبد شناسی) اندیشه (ایدئولوژی) خمینی
دکتر رضا راهدار
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


مسعود فرهودی
میوه ممنوعه

• نوشته های دکتر رضا راهدار باید مستقلا مورد بررسی علمی قرار گیرند.

• من فقط دو جمله ایشان در آغاز این مطلب را مورد تأمل قرار می دهم:


تخم نفاقی که خمینی از بدو ورودش به ایران (بهمن 1357) پاشید میوه تلخی بار آورد که هنوزهم پس از سی و سه سال مزه زندگی و شوق زیستن در آرامش، شادی، و صفا و صمیمیت را درایران زمین زهرکرده است.
میوه ممنوعه ای که هر که از آن خورد از بنیاد آدمی خویش جدا گشته و گویی ددی شد که انسان را به شکار گرفته است.
دکتر رضا راهدار

• در جهان بینی دکتر، مرگ «آرامش، شادی، و صفا و صمیمیت» از سال 1357 شروع می شود.
• بزعم ایشان، اگر خمینی نمی بود، مردم ایران در بهشت «آرامش، شادی، صفا و صمیمیت» بسر می بردند.
• تجارب شخصی نسل قبل از سال 1357 و بررسی اوبژکتیف (عینی) جامعه ایران اما حکایتی دیگر دارند:
• قبل از خمینی نیز قلدری دیگر و قبل از او نیز به همین سان قلدران دیگر به نمایندگی از طبقه حاکمه در مقیاس ملی و بین المللی بر سر کار بودند.
• فاجعه موجود با ورود خمینی ادامه یافته و تشدید گشته است.
• نفاق و مرگ «آرامش، شادی، صفا و صمیمیت» علت اوبژکتیف ـ سوبژکتیف دارد و نه فقط سوبژکتیف صرف.
• جامعه طبقاتی بطور کلی، نه بهشت «آرامش، شادی، صفا و صمیمیت»، بلکه جهنم مبتنی بر استثمار و ستم و زورگوئی است.
• نفاق در ذات جامعه طبقاتی آشیان دارد.
• قلدران با عمامه و بی عمامه بر فراز جامعه بشری شناور نیستند، بلکه به نمایندگی از طبقات انگل روی کار می آیند و اراده آن طبقات اجتماعی را مادیت می بخشند، یعنی به اراده طبقه حاکمه جامه عمل می پوشانند.
• برای دیدن این حقیقت امر به فهم و فراست تئوریکی (مارکسیسم ـ لنینیسم) نیاز مبرم است:
• شعور اجتماعی تعیین کننده وجود اجتماعی نیست.
• بلکه درست برعکس!
• وجود اجتماعی است که تعیین کننده شعور اجتماعی است.

• خود نهاد روحانیت از آسمان نازل نشده، بلکه محصول سطح توسعه مادی و معنوی معین جامعه ایران بوده و از سال 1357 ظهور نکرده است.
• روحانیت و ایدئولوژی مذهبی تشیع از دیرباز وجود داشته و دست در دست با دربار و دولت به عوامفریبی می پرداخته است.
• پس از اوجگیری تفرقه میان دربار و روحانیت، درباریان عوامفریبانه فریاد می کشند که دیو آمده و «میوه ممنوعه ای» آورده است که «هر که از آن خورده از بنیاد آدمی خویش جدا گشته و گویی ددی شده که انسان را به شکار گرفته است.»

این هم نوع دیگری از عوامفریبی است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر