زن اول مرا آفرید:
مادرم
زن دوم مرا کشف کرد:
همسرم
زن سوم خط ها و رنگ ها را نشانم داد:
دخترم
از زن آمدم
از زن زندگی کردم
از زن آموختم
من سایه های زن بودم
من یک مرد بودم.
سهراب رحیمی
• انسان را اصولا به هیچ دلیل و بهانه و دستاویزی نمی شود تقسیم کرد:مادرم
زن دوم مرا کشف کرد:
همسرم
زن سوم خط ها و رنگ ها را نشانم داد:
دخترم
از زن آمدم
از زن زندگی کردم
از زن آموختم
من سایه های زن بودم
من یک مرد بودم.
سهراب رحیمی
• درست به همین دلیل است، که در فرهنگ هومانیسم و فلسفه روشنگری انسان مقوله ای نوعی است و تقسیم ناپذیر است.
• از این رو مرزبندی اصولی میان زن و مرد نیز درست نیست.
• سهراب شاعر هم تمامت حقیقت را نمی سراید:
1
زن اول مرا آفرید:
مادرم
زن اول مرا آفرید:
مادرم
• زن اول به تنهائی نمی توانست در روند تولید مثل، مولد مولودی به نام سهراب باشد.
• زن اول در دیالک تیک زن و مرد، در دیالک تیک مادر و پدر، مولد مولودی به نام سهراب گشته است.
• مولد مولودی و نه خالق مخلوقی!
• خلق چیزی به معنی پدید آوردن آن چیز از نیستی به هستی است که حتی به زعم شیخ شبستر امری محال است:
شیخ شبستر
عدم موجود گردد، این محال است
وجود از روز اول لایزال است.
عدم موجود گردد، این محال است
وجود از روز اول لایزال است.
• مادر ـ پدر بازمولد توأمان خویشتن اند و مولود بازتولید گشته بلحاظ ژنتیک از هر دو به ارث می برد.
2
زن دوم مرا کشف کرد:
همسرم
زن دوم مرا کشف کرد:
همسرم
• زن دوم نیز نه کاشف محض، بلکه دیالک تیک کاشف و مکشوف است:
• کاشفی است که خود کشف شده است.
• جوینده ای است که جسته است و جفت خود را یافته است، جفتی که خود جوینده ای یابنده بوده است.
• در همین دیالک تیک جستتن و یافتن نسبیتی بی چون و چرا کمین کرده است:
• زن دوم فقط به شرطی می توانست جفت مکشوف خود را از آن خود کند که خود کشف شود و از آن او شود:
• دیالک تیک مالک و مملوک!
• و لذا می توان گفت که مطلق نه زن و نه مرد، بلکه انسان است.
3
زن سوم خط ها و رنگ ها را نشانم داد:
دخترم
زن سوم خط ها و رنگ ها را نشانم داد:
دخترم
• خط ها و رنگ ها را و خیلی چیزهای دیگر را پسر هم می توانست نشان مولدین خود دهد.
• دیالک تیک مادر ـ پدر ـ فرزند بیانگر تأثیر متقابل مدام است:
• همانطور که فرزند از مادر ـ پدر می آموزد، به نوبه خود آموزگاران خود را تحت تأثیر متقابل قرار می دهد و به آنان می آموزد و ضمنا آنان را بنا بر قانون دیالک تیکی موسوم به «نفی نفی»، نفی دیالک تیکی می کند:
• یعنی جنبه ها و جوانب مثبت و زنده و بالنده آنها را از آن خود می کند و توسعه می دهد و جنبه ها و جوانب کهنه و مرده و میرنده آنها را به نقد می کشد و دور می اندازد.
• این درست همان کردوکاری است که مادر ـ پدر به مثابه فرزند، خود در حق مادر ـ پدر خویش کرده اند:
• دیالک تیک نافی و منتفی!
• دیالک تیک نفی کننده و نفی شونده!
• دیالک تیکی بی امان جاری در تمامت تار و پود هستی در همه فرم هایش!
4
از زن آمدم
از زن زندگی کردم
از زن آموختم
من سایه های زن بودم
من یک مرد بودم.
از زن آمدم
از زن زندگی کردم
از زن آموختم
من سایه های زن بودم
من یک مرد بودم.
• با سهراب می شود همرأی شد، اگر به جای واژه های «زن» و «مرد»، واژه «انسان» و یا دیالک تیک زن و مرد، دیالک تیک مادر ـ پدر نشانده شود:
• زن و مرد، ماده و نر دو فرم برای محتوای انسانی واحدی اند.
• به عبارت دیگر، انسان نوعی ـ به مثابه محتوا ـ در دو فرم زن و مرد تجسم یافته است، مادیت یافته است، برونی شده است، تشخص کسب کرده است:
• گذار عام به منفرد (خاص)!
• دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام!
همین و بس!
نه کمتر و نه بیشنتر!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر