۱۳۹۱ اردیبهشت ۹, شنبه

دریا را نمی خواهم ببینم!

دریا

دکتر اسعد رشیدی
(۶-٣-۲۰۰۵)
سرچشمه:
ئیرما

http://irma-a.blogspot.com

• به ‌رؤیا ماننده ‌بود
• موج های سنگین و درشتی
• که تن به ساحل بی کرانه ای می سودند،

• چون انعکاس خورشید

• بر ذره های شکسته ‌ی آیینه ای درمه.

• ـ دریا را
• نمی خواهم ببینم

• با برق شنگرف شن های سوخته

• مچاله در دست باد ـ

• موجودی حقیر را می مانست
• به گردابی مه آلوده گرفتار

• با آرامش چشمه ای خرُد

• که سوزش هزاران سنگ ریزه نومید
• در اندام برهنه اش شعله می کشید

• پنداری، حسرتی است بزرگ

• که دریا
• در خواب های آشفته اش تکرار می کرد.

• ـ دریا را
• نمی خواهم ببینم

• با جیغ بط های نگرانش

• که از ساحل دور می شوند

• با افق و خط ممتد سرخگونش

• که در مهی سنگین گم می شود ـ

• هم او ست
• که زمزمه می کرد
• آهنگ مرگی زودرس
• اگر چه
• گناهانش به عقوبتی دیرینه سال آلوده بود

• چون فراز فواره ای

• که با طپشی مبهم
• روز شمار پاره ای را مسخ می کرد.

• ـ دریا را
• نمی خواهم ببینم

• غنوده در بستری لرزان

• با سوزش نشتر های آفتاب در پهلویش ـ

• چگونه می رقصند
• چکه های مرطوب و بی قرار بامداد
• بر سینه ارغوانی دریا

• باد مست

• چگونه مویه های شب را
• از فراز کاج ها گذر می دهد!

• ـ دریا را
• نمی خواهم ببینم

• با لب های کف آلوده

• و دندان های سپیدش
• که در آفتاب می درخشد!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر