• اندیشنده می گفت:
• «در عصر جاهلیت مدرن، مردم برای اتلاف وقت، به هر چیز همدیگر هلهله و هورا سر می دهند.
• روزی شاعری در واکنش به هلهله ای، فروتنانه نوشته بود:
• «خواهش می کنم!
• اسم این نوشته ها را " شعر" نگذارید .
• چون من نه لیاقت شاعر بودن را دارم و نه نوشته هایم لایق شعر اند.
• شاعر روح والایی دارد که من با آن فرسنگ ها فاصله دارم.
• من فقط هر از گاهی احساساتم را می نویسم، همین و بس!»
• خانم گاف گفته بود:
• «شاعر بودن نه حسن است و نه عیب، به همان سان که بقال بودن!
• در هر جامعه تقسیم کار هست:
• یکی نان می پزد و دیگری شعر می سراید!
• شاعر هیچ برتری نسبت به شاطر ندارد!»
• شاعر در واکنش به نظر خانم گاف گفته بود:
• «این هم نظری است و قابل احترام است!»
• اندیشنده می گفت:
• «مردم در این دور و زمانه، هر نظری را که خوشایند نیابند، محترمانه، آن را قابل احترام می نامند!
• برخی ها حتی بطور اوتوماتیک می گویند:
• «همه چیز نسبی است و عقیده هر کس برای خودش محترم است!»
• بدین طریق نسبت به نظرها با «آری» و یا «نه» واکنش نشان داده می شود.
• در نتیجه، روشنگری دشوار می گردد، نظرها به بحث کشیده نمی شوند، مورد تأمل قرار نمی گیرند، تصحیح و یا تدقیق نمی شوند و صحت و سقم شان نامعلوم می ماند!
مردم همان می مانند که بوده اند، در به همان لولا می چرخد که همیشه چرخیده است و فاجعه دیرپا همچنان ادامه می یابد!»
پایان
بادرود وخسته نباشیدهمواره در باره هر موضوعی باید صراحت داشتمخالف یاموافق باید ابراز شودواز تضاد این دو نتیجه مطلوب حاصل میشود
پاسخحذف