۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

گشتی در «مدرسه عشق» مجتبی کاشانی (1)


و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بكند!

مجتبی کاشانی (۱۳۲۷ ـ ۱۳۸۳)
شاعر و نویسنده

• در مجالی كه برایم باقی است
• باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

• كه در آن همواره، اول صبح

• به زبانی ساده
• مهر، تدریس كنند

• و بگویند:
• «خدا
• خالق زیبایی
• و سراینده عشق
• آفریننده ما ست!

• مهربانی است كه ما را به نكویی
• دانایی
• زیبایی
• و به خود می خواند!

• جنتی دارد نزدیك، زیبا و بزرگ
• دوزخی دارد
• - به گمانم ـ
• كوچك و بعید!

• در پی سودا نیست
• كه ببخشد ما را
• و بفهماندمان،
• ترس ما بیرون از دایره رحمت او ست!»

*****

• در مجالی كه برایم باقی است
• باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

• كه خرد را با عشق

• علم را با احساس
• و ریاضی را با شعر
• دین را با عرفان
• همه را با تشویق تدریس كنند!

• لای انگشت كسی
• قلمی نگذارند
• و نخوانند كسی را «حیوان»
• و نگویند كسی را «كودن»

• و معلم هر روز
• روح را حاضر و غایب بكند

• و به جز ایمانش
• هیچكس چیزی را حفظ نباید بكند

• مغزها پرنشود چون انبار
• قلب خالی نشود از احساس

• درس هایی بدهند
• كه به جای مغز، دل ها را تسخیر كند!

• از كتاب تاریخ
• جنگ را بردارند

• در كلاس انشاء
• هر كسی حرف دلش را بزند

• «غیرممكن» را از خاطره ها محو كنند
• تا، كسی بعد از این
• باز همواره نگوید:
• «هرگز»

• و به آسانی همرنگ جماعت نشود!

• زنگ نقاشی تكرار شود
• رنگ را در پائیز تعلیم دهند
• قطره را در باران

• موج را در ساحل
• زندگی را در رفتن و برگشتن
• از قله كوه

• و عبادت را در خدمت خلق
• كار را در كندو
• و طبیعت را در جنگل و دشت!

• مشق شب این باشد
• كه شبی چندین بار
• همه تكرار كنیم:

• «عدل
• آزادی

• قانون
• شادی... »

• امتحانی بشود
• كه بسنجد ما را
• تا بفهمند چقدر
• عاشق و آگه و آدم شده ایم!

*****

• در مجالی كه برایم باقی است
• باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

• كه در آن آخر وقت
• به زبانی ساده
• شعر تدریس كنند
• و بگویند كه تا فردا صبح
• خالق عشق نگهدار شما!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر