۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه

کلنجار مفهومی با گورو بر سر مفهوم «از خود بیگانگی» (8)

سرهنگ محمد علی مبشری
www:guru.blogfa.com
ح. مهدی پور

تز دوم
بنابراین، کارگر نسبت به منطق تولید، فن آوری، و هدفی که تولید یا خدمت اش دارد، بی توجه و نادان باقی می ماند.

• آگاهی به چیزها، پدیده ها و سیستم ها حتما نباید بی واسطه باشد.
• اگر چنین می بود، آموزش ـ بطور کلی ـ بیهوده، بی ثمر و زاید می گردید.
• کارگر و حتی مهندسین تحصیلکرده هرگز نمی توانند و لازم هم ندارند که به منطق تولید (؟)، تکنولوژی و غیره آگاه باشند.

• گورو از سوئی تئوری رهائی را تا حد ابتذال مسخ و مثله و ساده می کند و شیر بی یال و دم به درد نخوری از آن باقی می گذارد و بهانه اش حتما این است که توده های مولد و زحمتکش خنگ و کودن اند و قادر به فهم تئوری مارکسیستی نیستند و از سوی دیگر ادعا می کند که «کارگر نسبت به منطق تولید، فن آوری، و هدفی که تولید یا خدمت ¬اش دارد، بی توجه و نادان باقی می¬ماند.»

• وقوف کارگر به «منطق کذائی تولید، فن آوری، و هدفی که تولید یا خدمت» او دارد، چه درد بی درمانی را درمان می کند؟
• از این جور استدلال ها بوی عوامفریبی و عوامپروری می آید.

تز سوم
مانند بلیط فروشی که تمامی زندگی و شخصیت اش در یک کار تکراری و ساده گرفتن وجه نقد و تحویل بلیط، از بین رفته و استحاله می شود.

• گورو اکنون از اوج کارگرستائی کذائی به قهقرای کارگرستیزی پرت می شود و به تحقیر کارگران بلیط فروش و امثالهم می پردازد.
• من قصد پرداخت به خود ندارم، ولی باید به تجربه شخصی ام اشاره کنم، تا هم طبقه کارگر را به گورو ـ قدری ـ معرفی کنم و هم سطح شعور این طبقه بظاهر عقب مانده و نادان را به جماعت روشنفکر از خود راضی نشان دهم.

• من در ایام نوجوانی از مشتریان آشغال های جواد فاضل و امثالهم بودم، تا اینکه با بلیط فروشی از شمال ایران آشنا شدم.
• در مکتب این کارگر بلیط فروش که «کار تکراری» انجام می داد، اساسی ترین اصول و قوانین مارکسیستی را فرا گرفتم.
• او تئوری هائی را یادم داد که از آنها حتی بوئی به مشام اکثریت رهبران چپ نرسیده است.
• جوانشیر زنده یاد، جائی نوشته بود که روشنفکران کذائی تنها تصوری که در باره کارگران دارند، تصوری است که در باره نوکر و کلفت شان داشته اند.
• خدا کند که گورو هم از این دسته روشنفکران نباشند.
• توده های مولد و زحمتکش شعور خارائینی دارند که بر تجربه زنده غنی و غول آسای زندگی بنا شده است.
• من نمی توانم از یاد آوری برخورد علمی و درست طبقه کارگر و زحمتکشان دیگر نسبت به لاشخوریسم فعلی لب به تحسین نگشایم.
داوری تحسین برانگیز توده های مولد و زحمتکش
بر اساس تجارب حسی خویش ستایش انگیز است!

تز چهارم
اگر به دیگر اشکال از خودبیگانگی در زندگی روزمره دقت کنید، از خودبیگانه شدن انسان با کار و محصول کاری خویش، دلیل اصلی جهل، ملالت زندگی و ابزاری شدن توده¬ ها ست.

• گورو هرگز نمی تواند این ادعای بی پایه خود را بطور تجربی اثبات کند.
• دهقانان که با کار و محصول کار خویش بیگانه نیستند.
• آنها سرتاپای روند تولید را با گوشت و پوست خود لمس می کنند:
• از شخم زدن تا بذر پاشی و آبیاری و درو و خرمنکوبی و آرد سازی و نان پزی و اطعام.

• اگر ادعای گورو درست باشد، پس دهقانان باید از کثرت علم و دانش بترکند.

تز پنجم
کارگران نسبت به هدف و محصول کاری خود بیگانه می شوند، بنابراین عده ای به راحتی نیروی کاری خود را در لباس پلیس و ژاندارم و نظامی و زندانبان و نگهبان و... صرف سرکوب مردم، جنگ و کشتار می کنند.

• کسی که مفهوم مارکسیستی «تقسیم اجتماعی کار» را نمی فهمد، به همین روز می افتد که گورو افتاده است.

• فرق کارگر با پاسبان و ژاندارم و پلیس و زندانبان و نگهبان چیست؟

• چرا باید کارگری که نان می پزد، مفیدتر و ارزشمندتر از پاسبانی تلقی شود که امنیت تولید و توزیع نان را پاسداری می کند؟

• آخر و عاقبت کسانی که مسائل را ساده می کنند، ساده اندیشی است.

• آخر و عاقبت عوامفریبان، ابتلاء به تفکر عوامواره است.


• کارگر و پاسبان و ژاندارم همه از طریق فروش نیروی کار خود امرار معاش می کنند.

• گورو آیا از ذلت مادی و معنوی پاسبان ها و ژاندارم ها و نظامیان خبر دارد؟

• فقر جامعه ما فقط فقر مادی نیست.

• ما حتی نویسنده رئالیست درست و حسابی هم نداشته ایم که طبقات و اقشار مختلف جامعه را زیر ذره بین هنری خود بگیرد و برای جامعه معرفی کند.

• گوهر مراد زنده یاد در یکی از آثارش، وضع و حال یک کارمند اداره ثبت را ـ اگر اشتباه نکنیم ـ توصیف می کند.
• زحمتکشی که بقول گورو عمری کار تکراری انجام داده است.
• اکنون در گوشش تنها واژه ای که مرتب و لاینقطع می پیچد، واژه «مفتخور» است.
• گورو خیال می کند که با تجلیل عوامفریبانه از طبقه کارگر خیالی و تحقیر توده های زحمتکش دیگر، نوآوری کرده است.
• در اکثر دهات ایران، همه دهاتی ها ـ مو به مو مثل گورو ـ همه کارمندان را، از معلم تا مهندس، از کارمندان نظامی تا کارمندان اداری مفتخور می نامیدند.
• خیلی ها حاضر بودند در فقر و فاقه به زندگی ذلت باری ادامه دهند، ولی شغلی که برای شان در بیمارستان و مؤسسات دولتی دیگر پیشنهاد می شدد، نپذیرند.
• تز گورو را دوباره بخوانیم:

کارگران نسبت به هدف و محصول کاری خود بیگانه می شوند، بنابراین عده ای به راحتی نیروی کاری خود را در لباس پلیس و ژاندارم و نظامی و زندانبان و نگهبان و... صرف سرکوب مردم، جنگ و کشتار می کنند.

• آیا کسانی که «لباس پلیس و ژاندارم و نظامی و زندانبان و نگهبان» پوشیده اند، تنها فونکسیونی که اجرا می کنند، سرکوب، جنگ و کشتار است؟

• ما نمی دانیم گورو کجا بوده، وقتی که رژیم محمد رضا شاه ساقط شد و در جامعه خلأ دولتی کوتاهمدتی پدید آمد و یا وقتی که قوای صدام بخشی از خاک کشور را اشغال کردند.


• در این جور مواقع می توان به یاوه بودن ادعای گورو پی برد.


• حتی جنگ و کشتار قابل بحث است.

• جنگ یک مفهوم انتزاعی است.

• اگر فردا کشور گورو مورد حمله قرار گیرد، آنگاه او قدر ژاندارم و افسر و پلیس و گروهبان و استوار ارتش را خواهد فهمید.


• گورو ایکاش قبل از موعظه کردن برای جماعت عقب مانده، سری به گلستان و بوستان سعدی بزند.

• ضرر نخواهد کرد.

• سعدی با واقع بینی تحسین برانگیزی نقش نظامیان را می ستاید و ارجمند می دارد.



• در ایران ـ اتفاقا ـ نظامیان بزرگترین نقش روشنگری و تحول انقلابی را به بهای مهیبی به عهده داشته اند و همچنان و هنوز به عهده دارند.

• قهرمانان ملی توده های مولد و زحمتکش ایران کیانند؟

• رستم های سرخ قرن بیستم ایران کیانند؟

• خسرو روزبه را حتی سپورهای ایتالیا می شناسند.

• سیامک و مبشری و انوشه و افضلی و کبیریان و حجری و عموئی و صدها قهرمان نظامی در تارک آسمان پیکار توده ها نه بسان ستاره که مثل خورشید می درخشند.


• چگونه می توان اینقدر نابینا بود و جلوی پای خود را ندید؟


• تاریخ معاصر ایران هنوز نوشته نشده، تا نقش فرزندان مردم که در لباس نظامی، ضمیری مملو از شعور سرخ رهائی بخش و قلبی سرشار از عشق به زحمتکشان داشته اند، تصریح شود و قدردانی درخور برانگیزد.


• اخیرا یکی از سران سازمانی که بلحاظ نگرش، فرق چندانی با گورو ندارد، خاطرات بلند بالائی در ستایش از افسران توده ای نوشته است.

• ما نباید از مفهوم فلسفی «تقسیم کار» حتی لحظه ای غافل بمانیم.

• این تنها تفاوت مشروع و لایزالی است که ما با هم داشته ایم، داریم و خواهیم داشت.

• ما بقیه ماجرا را به خوداندیشی خود خواننده وامی گذاریم.

• علاوه بر همه اینها، سرتاپای تز گورو یاوه است.
• انسان ها حرفه و شغل خود را نه در آزادی مطلق، بلکه در دیالک تیک ضرورت و آزادی، در دیالک تیک جبر و اختیار بر می گزینند.
• پاسبان و زندانبان و حتی جلاد، فونکسیون خویش را از شکم مادر به همراه نمی آورد.
• در جست و جوی لقمه نانی برای خود و خانواده خود، یکی حمال و عمله و بنا می شود، دیگری پاسبان و زندانبان و سرجوخه و جلاد.
• گوهر مراد در نمایشنامه های انقلاب مشروطه، جلادی را نشان می دهد که برای اقناع محکوم فراری پناهنده به حرم امام به التماس افتاده، از مجازاتی که در انتظارش است و از ذلت بچه هایش می گوید و زار زار می گرید.
• صدها هزار تن از نظامیان آمریکائی اکنون سال ها بعد از جنگ های مختلف، دچار بیماری های روانی و عذاب وجدان اند و هیچ دوائی کارساز نمی افتد.
• انسان های بی پناه در جامعه طبقاتی امریکا که برای سیر کردن شکم بچه های شان اونیفرم نظامی پوشیده بودند و به کشتار همسانان خویش در ویتنام پرداخته بودند، اکنون به مایلای ویتنام می آید تا از بازمانده های تک و توک قتل عام های وحشتناک، طلب عفو و بخشش کنند و فردا به مایلاهای عراق و السالوادور و لیبی و افغانستان و غیره خواهند رفت.

• دختر بیست ساله ای را به شکنجه گری در ابوغریب بدل می کنند، تا نه تنها فردا همه کاسه ـ کوزه ها را بر سرش خراب کنند، از کار اخراج کنند، بلکه بیمار روانی لاعلاج مادام العمر از او بسازند.

• چه می تواند کرد؟

• شکنجه گر خوشبخت تر از شکنجه شونده و زندانبان سعادتمندتر از زندانی نیست.


• وقتی از ضرورت پایان دهی به نظام طبقاتی سخن می رود، تنها برای نجات طبقات مولد و زحمتکش نیست.

• در جامعه طبقاتی، دهقان و کارگر همانقدر بدبخت و زمینگیر است که فئودال و سرمایه دار.
• گذار به جامعه بی طبقه به نفع تمامت بشریت است و نه دسته بخصوصی از آنها.
• ما باید به ریشه قضایا بیاندیشیم.

اگر روند رهائی از پل رو در روئی طبقات اجتماعی می گذرد، دلیلش نه خواست جنبش رهائی بخش، بلکه این واقعیت امر است که انسان ریشه انسان است، این واقعیت امر است که جامعه را سوبژکت اجتماعی (انسان) می سازد، حفظ می کند و دگرگون می سازد!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر