۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

طنز برای طنز دانان (2)

افرایم کیشون (1924 ـ 2005)
طنزپرداز اسرائیلی مجارستانی الاصل
از موفق ترین طنزپردازان قرن بیستم
مؤلف آثار بیشمار
برگردان میم حجری

• روزی در جشنی، جوکی گفتم:

• مناخیم بگین در ظلمات شب در آشپزخانه خانه با همسرش تصادف کرد.

• از فرط ظلمت، زن مناخیم دچار وحشت شد و به فریاد پرسید:
• «خدای مهربان، خودتی؟»

• بگین در جوابش گفت:
• «الیزه، وقتی که خودمانیم، می توانی مرا مناخیم صدا کنی!»

• شنونده ها بی کمترین احساسی نگاهم کردند.
• سکوت در اتاق حکمفرما گشت.
• ساعت بزرگ دیواری از تیک تاک باز ایستاد.

• بالاخره مهندس گلیک رشته کلام را بدست گرفت:
• «که اینطور!
• معمولا او را مناخیم صدا می زند؟
• آره؟»

• زن مهندس به طعنه گفت:
• «وقتی اسم او مناخیم است، به چه نام دیگری می بایستی صدایش بزند!»

• شرمنده و خراب و
سرشکسته، سرم را پائین انداختم.

• پشت سرم به پچ پچ می گفتند:
• «بیچاره دیگر به آخر خط رسیده، حال و احوالش تعریف ندارد!»

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر