• کجا بايد پناه آريم، جز آنجايی که ياران اند؟
• اگرخاک است و بی آبی و گر تاک است و بی تابی
• بنازم نسل باران را که عين چشمه ساران اند
• «رفيقانم کجا رفتند؟»
• بگو ای صبح آزادی:
• «عزيزانم، که می دانی همه مرغ سحرخوان اند؟»
• يقيناً غربت است، آنجا که بی ياران غمخواريم
• و از غربت بتر اينجا که کفتار و شغالان اند
• «ورای حد تقرير است، شرح آرزومندی» (حافظ)
• بيا حافظ، ولی بنگر، بسی در خط ّ پايان اند!
• شما ما را مسنجيد از طريق عقل بازاری
• که رهپويان راه عشق، کجا سود و زيان دانند؟!
• صفايی هست اگر اينجا، وفايی هست اگر با ما
• خوشا بر حلقه ای، کانجا پراز اين و پراز آن اند
• فدای همّت آن گل که در مرداب مي رويد
• و تفسيرش از اين هستی که در ژرفاش حيران اند
• از اين نامردمی ها و از اين تاراج بی پروا
• يقيناً رفتنی هستند و اينها هم نمي مانند
• يگانه حسن اين عالم، همين تغيير و تغيير است
• که ما در متن آن هستيم و فيلسوفانش مي دانند!
• يکی رفت و يکی آمد ، وزيری هم نمی ماند
• در اين شطرنج عشق آری، همه مات اند وحيران اند!
• با سلام
• شعر خاک و تاک از شعور عاطفی نیرومندی لبریز است:
• به سیل بنیانکن خروشانی می ماند که هرچه از رکود، رخوت، دلسردی، سرخوردگی، بی تفاوتی و خاموشی است، به طرفة العینی می روبد و همه را از دم سر به نیست می کند.
• شاعر این شعر ـ ضمن تبیین تنهائی ـ میان دل های چه بسا تنها و سرگردان پل می زند:
• پلی از احساس و عشق.
• پلی از ایدئولوژی و عاطفه.
• شاعر کوشش و کار به جادوی شور و شعور خویش می کوشد تا زندگی ساز شورانگیزش را از سر بگیرد و رخوت و رکود و خستگی را از خطه جان ها و تن های تنها بتاراند.
• شاعر شعر خاک و تاک در عین حال، ضمن ایدئالیزاسیون مقوله «یاران»، نشتر بیدارنده دردناک خود را ـ اگر برداشت من درست باشد ـ با حکم «بسی در خط پایان اند» در ضمیر خفته خواننده فرو می نشاند.
• شاعر شعر خاک و تاک امید خارائین خود را بر قانون دیالک تیکی لایزال تغییر (حرکت) استوار می سازد و با امید بی بنیاد ـ که بیشتر به انتظار منفعل علیل می ماند تا به امیدی اصیل ـ مرزبندی می کند.
• عمرش دراز باد!
پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر