۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

سوسیالیسم به جای بربریت (24)

وحدت طبقه کارگر و روشنفکریت

(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین

بدون یقین سوبژکتیف توده ها به این حقیقت امر، که دولت، دولت خود آنها ست و تأثیر گذاری اجتماعی آنها، قبل از همه، برای خود آنها ست، کسی حاضر به شرکت آگاهانه و داوطلبانه در ساختمان سوسیالیسم نخواهد بود.
بدون بسیج سوبژکت ها، پیشرفت اجتماعی وجود نخواهد داشت!

فصل هشتم
تجارب ساختمان سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک


مقدمه

• مسئله مربوط به دورنمای آتی سوسیالیسم را نمی توان بدون حلاجی تاریخ آلمان دموکراتیک، با خودویژگی های آن در اردوگاه سوسیالیسم درک کرد.
• آلمان دموکراتیک اولین دولت در خاک آلمان بود، که بر امپریالیسم آلمان غلبه کرد، امپریالیسمی که تجاوزگری سیاسی ـ جهانی اش به دو جنگ جهانی منجر شده بود.
• آلمان دموکراتیک با سلب مالکیت از بانک ها و کنسرن های صنعتی، که مسئولیت سیاست جنگی را به عهده داشتند، با سنن دول ویلهلمی و هیتلری که ریشه در گذشته دور آلمان داشتند و از زمان بیسمارک به بعد، با ساختمان صنایع سنگین و سرمایه مالی آلمان، «سودای تبدیل شدن به قدرت جهانی» را بر سر داشتند، نه فقط در حرف قطع رابطه کرد، بلکه ریشه های مادی آنها را نیز از بیخ و بن نابود ساخت.

• درفش سرخ سوسیالیسم بر خاک «آلمانی دیگر»، بر خاک آلمان روشنگری و آلمان هومانیسم کلاسیک برافراشته شد و ساختمان سوسیالیسم آغاز گشت.

• دولت، برای اولین بار، در خدمت خلق قرار گرفت.
• برای اولین بار، دست رد بر سینه استراتژی های حاکمیتی زده شد، که بر ضد خلق های دیگر بودند.
• ضمنا حاملین و ریزه خواران این استراتژی ها سلب قدرت شدند.
• آلمان دموکراتیک، حتی در کشورهائی که قربانی استعمار و استعمار نو متروپول های سرمایه داری بودند و هستند، به مثابه کشوری دموکراتیک و صلح جو در مقیاس بین المللی کسب احترام کرد.

• کسی که در صدد توسعه تصوراتی راجع به سوسیالیسم فردا ست، بدون حلاجی شکست این تلاش نخستین در راه ساختمان سوسیالیسم، نمی تواند کامیاب شود:
• برای اینکه آلمان دموکراتیک سوسیالیستی، در مقایسه با کلیه دولتیت های سابق و آلمان فدرال رقیب، به مثابه دولتی پیشرفته تلقی می شود و سوسیالیست های آلمانی آن را ـ علیرغم انتقاد از نواقص و نارسائی هایش ـ میراث بزرگ خویش می شمرند و به عنوان سوسیالیست، به مثابه بخشی از هویت تاریخی خویش ارزیابی می کنند.

• صرفنظر از برخورد منفی مخرب برخی از شهروندان آلمان دموکراتیک و قبل از همه، کسانی که اکنون در آلمان فدرال نقش سیاسی به عهده می گیرند و یا می خواهند به عهده بگیرند، کسانی که تاریخ پنجاه ساله خود را و همراه با آن، هویت بیوگرافیک دو نسل را دور می اندازند، درک هشیارانه این مسئله برای حفظ هویت روحی خود و برای نوسازی معنوی خود از اهمیت زیادی برخوردار است.
• این مسئله، با توجه به آینده، برای همه کمونیست ها در سراسر آلمان، از اهمیت چشمگیری برخوردار است، بویژه با توجه به این واقعیت امر، که آلمان اکنون بار دیگر همان استراتژی هائی را احیا می کند، که دو بار به فاجعه منجر شده اند.

1
وضع غیرعادی برای ساختمان سوسیالیسم در آلمان دمکراتیک

ویلهلم اولبریشت

• شکی نیست که تاریخ آلمان دموکراتیک را نباید بطور مجزا در نظر گرفت.
• سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک، نتیجه پیروزی اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم و اشغال آلمان شرقی از سوی ارتش سرخ بوده است.
• دولت آلمان دموکراتیک، از آغاز تشکیل، بخش لاینفک اردوگاه سوسیالیستی بوده و از آزادی عمل محدودی برخوردار بوده است.
• در آلمان دموکراتیک، سوسیالیسم مستقل از اتحاد شوروی هرگز وجود نداشته است.
• از این رو باید برای کشف علل شکست سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک، برای درک علل خودداری اکثریت شهروندان آلمان دموکراتیک، از دفاع از سیستم اجتماعی موجود، به دو نکته توجه داشت:

نکته اول

• نکته اول عبارت از این است که سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک، نه نتیجه یک انقلاب، بلکه پی آمد یک شکست نظامی بوده است.

نکته دوم

• نکته دوم عبارت از این است، که سوسیالیسم با دولتی وابسته به اتحاد شوروی در پیوند بوده است.

• این مسئله برای تاریخ آلمان دموکراتیک، از اهمیت خاصی برخوردار است.
• چون از سوئی کل دولتیت آلمان دموکراتیک، در عمر چهل ساله اش، تحت تأثیر ساختار سیاسی ـ جهانی فراگیر همزیستی دو سیستم اجتماعی آشتی ناپذیر قرار داشته است، همزیستی ئی که مبارزه ای بدون توسل به جنگ بوده است، نه همزیستی مبتنی بر همکاری.
• آلمان دموکراتیک، از سوی دیگر، غربی ترین مرز اردوگاه سوسیالیسم بوده است، آنهم در این مورد خاص، مرز میان یک ملت دو شقه شده.
• از سوی دیگر، آلمان دموکراتیک، از همان آغاز تشکیل دولت سوسیالیستی، فاقد طبقه کارگر مجهز به شعور طبقاتی بوده است.
• چون شالوده تحول اجتماعی در آلمان دموکراتیک، نه نتیجه یک انقلاب از سوی توده ها و یا حداقل، از سوی اقلیت مبارزی از جمعیت آلمان، بلکه نتیجه پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم آلمان بوده است.

• از این رو، شعور طبقاتی در بستر مبارزه طبقاتی شکل نگرفته بود و به برکت تجارب حاصله تقویت و تحکیم نشده بود، بلکه می بایستی از سوی اقلیت کوچکی از کمونیست ها، که از ترور نازی ها، جان سالم بدر برده بودند، آموزش داده شود و لذا به ناگزیر حاوی خطوط بوروکراتیک بود.

• چون تحت شرایط جدید نیز امکان کسب تجربه اصیل در مبارزه طبقاتی، از پائین نمی توانست صورت گیرد.
• در شرایط جدید، طبقه کارگر و دهقانان حامل دولت بودند و نقش رهبری حزب متحده آلمان را بر طبق قانون اساسی، به طور صوری، نمایندگی می کردند.
• البته در زمینه تشکیل شعور طبقاتی، در این سال ها، کار عظیم ارزشمندی صورت گرفته بود.
• اما این کار ارزشمند، به نحوی از انحاء، در حد «کار تئوریکی»، در حد «کار معرفتی انتزاعی» باقی مانده بود.
• زیرا جای تجارب حاصل از کشمکش مبارزاتی با سرمایه داری و با انسان ستیزی بورژوائی همچنان خالی می ماند.

• دولت جدید از محبوبیت خاصی برخوردار بود.
• در سال های بعد از جنگ، منطقه تحت اشغال اتحاد شوروی، در مقایسه با بخش تحت اشغال غرب، موفقیت های چشمگیری به دست آورده بود.
• رفع نیازهای مردم، در زمستان های مشقت بار بعد از جنگ (1945 ـ 1946 و 1946 ـ 1947)، در آلمان شرقی بهتر از آلمان غربی بود.
• مسئله ای که امروز بکلی نادیده گرفته می شود و تنها کسانی که هر دو منطقه را دیده اند، بدان اشاره می کنند.

• برطبق موافقت نامه پوتسدام میان ائتلاف ضد هیتلری، در کنفرانس های تهران و یالتا، اشغال خاک آلمان برنامه ریزی شده بود.
• در سال 1945 متفقین در متلاشی کردن امپریالیسم آلمان همنظر بوده اند.
• تغییر موضع قدرت های غربی، بعد از سخنرانی چرچیل در فالتون و سخنرانی وزیر امور خارجه آمریکا، بایمز در اشتوتگارت صورت گرفت و بدین طریق جبهه ضد شوروی غرب تشکیل و «جنگ سرد» آغاز شد و راه برگشت امپریالیسم آلمان به دامن ایالات متحده آمریکا گشوده شد.

• با مداخله قدرت های اشغالگر غربی، جلوی تحولات اجتماعی (سوسیالیزاسیون صنایع پایه ای و بانک ها و اصلاحات ارضی)، که قسما در قانون اساسی آلمان غربی نیز وجود داشت، گرفته شد.
• در اکثریت عظیم مردم، به استثنای بورژوازی، شرایط لازم برای دولتیت نوین آماده بود.

• وحدت احزاب بورژوائی با حزب متحده آلمان، در جبهه ملی آلمان دموکراتیک، شالوده واقعی برای رفراندوم خلق بود.
• این امر اما به معنی محو شیوه تفکر و رفتار بورژوائی نبوده است.
• وجود سیستم چند حزبی در آلمان دموکراتیک نیز حاکی از این واقعیت امر است.

• پای بندی همه احزاب عضو جبهه ملی آلمان دموکراتیک بر آنتی فاشیسم و شناخت فاشیسم به مثابه بیانگر سرمایه داری امپریالیستی و نه عنوان «پدیده ای تصادفی در تاریخ» باعث واپس راندن تضادهای طبقاتی موجود شد.
• در نتیجه، مبارزه طبقاتی به عرصه کشمکش سیاسی ـ خارجی با دولت های متعلق به سیستم متخاصم منتقل شد، دولت هائی که خصومت و خرابکاری شان آلمان دموکراتیک را در وضعیتی مشابه با محاصره دائم قرار داده بود.
• مقاومت آشکار و معنوی بورژوازی بلحاظ سیاسی مغلوب، ولی بلحاظ اجتماعی حاضر در جامعه، بر ضد ساختمان سوسیالیسم و سرعت آن، می بایستی در مبارزه بی وقفه و آشکار، برای حفظ و تحکیم سرکردگی طبقه کارگر تضعیف شود.
• بورژوازی آلمان دموکراتیک تحت این شرایط مبتنی بر فشار از خارج، تحت نفوذ عناصر غرب قرار گرفت و تا حد خیانت پیش رفت.
• هم بزرگ نمائی سازمان امنیت آلمان دموکراتیک و هم خودمختاری آن در این رابطه قابل درک است.

• تقدم سیاست جهانی بر مسائل خاص توسعه داخلی و لذا تقدم مسائل بین المللی بر مسائل ملی سبب شد، که اتحاد شوروی به مرجع مطلق و نه نسبی عمل سیاسی در کل اردوگاه سوسیالیستی بدل شود.
• راه خاص چین از سال های 60 میلادی به تجزیه و تحلیل جداگانه نیاز دارد و ما در رابطه با بررسی آلمان دموکراتیک بدان نمی پردازیم.
• (در زمینه انقلاب فرهنگی چین، مراجعه کنید به اثر هانس هاینتس هولتس، تحت عنوان «تضاد در چین»، 1970)

• چارچوب عمل سیاسی احزاب کمونیست را تصمیمات متخذه در اتحاد شوروی تعیین می کرد.
• وجود آلمان دموکراتیک، به مثابه دولت، بیشتر اوقات با دوره ای از تاریخ اتحاد شوروی انطباق پیدا می کند.
• پدیده ای که بعدها نام «رکود» به خود گرفت.

• برای بررسی عواقب ناشی از این امر بر ساختمان سوسیالیسم در آلمان دموکراتیک، باید بطور خلاصه شرایطی را در نظر بگیریم که سرنوشت سوسیالیسم را در شوروی رقم زده اند.

اگرچه بدین طریق، چیز زیادی در باره راه آتی سوسیالیسم گفته نمی شود، ولی این گریز برای پاسخ به این پیشداوری، که گویا تسلیم آلمان دموکراتیک به معنی بطلان سوسیالیسم به طور کلی است، لازم است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر