۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

دیالک تیک علت و معلول در فلسفه سعدی و حافظ (1)

شین میم شین
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)

حکم اول
• نواحی ملک، از کف بدسگال
• به لشکر نگهدار و لشکر به مال

• سعدی در این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک لشکر و نگهداری کشور بسط و تعمیم می دهد.
• شیخ شیراز برای اثبات احکام و نظرات خود مثل دیالک تیسینی زبردست، شناخت افزار دیالک تیکی درخوری را از گنجینه غول آسای خود بیرون می آورد و به خدمت می گیرد.
• ژرف اندیشی او اما اجازه نمی دهد که قضیه را با صدور این رهنمود درست، خاتمه یافته تلقی کند.
• چون اگر لشکر به مثابه علت، از تمامیت ارضی کشور به مثابه معلول پاسداری می کند، باید بنا بر قانون دیالک تیک علت و معلول، از خود لشکر نیز به مثابه معلول در سیستم مختصات دیگر، علتی دیگر پاسداری کند.
• از این رو بلافاصله همان دیالک تیک وسیله و هدف را دوباره به شکل دیالک تیک مال و لشکر بسط و تعمیم می دهد:
• بنظر او، برای نگهداری لشکر به مثابه معلول باید برای افراد آن حقوق و مستمری تعیین شود.

• کمتر اندیشمندی در تاریخ ایران می تواند مانند سعدی قانون دیالک تیکی تأثیر متقابل چیزها و پدیده ها را که در فلسفه علمی مقام بسیار ارزشمندی دارد، کشف و فرمولبندی کند:
• حفظ تمامیت ارضی کشور بوسیله لشکر و حفظ سازمان و انضباط لشکر با حمایت مالی، حقوق و مستمری دائم و ثابت.

• اهمال در لشکرنوازی به بی انضباطی سپاهیان و بی انضباطی سپاهیان به پراکندگی لشکر و پراکندگی لشکر به از بین رفتن تمامیت ارضی کشور منجر خواهد شد:
• این چیزی جز بسط و تعمیم ژرف اندیشانه دیالک تیک علت و معلول نیست.

• انگار، قانون دیالک تیکی تأثیر متقابل و دیالک تیک علت و معلول اجزاء لاینفک سیستم فکری سعدی را تشکیل می دهند، که بسادگی آب خوردن می تواند در موارد مشخص پیاده و بطور تئوریک فرمولبندی کند.

حکم دوم
• شنیدم که ذوالنون به مدین گریخت
• بسی بر نیامد که باران بریخت

• سعدی در این حکم دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک فرار راهب و بارش باران بسط و تعمیم می دهد، تا آن را مورد تفسیر و تحریف قرار دهد:
• فرار ذوالنون (علت)، همان و بارش باران (معلول)، همان.
• خشکسالی است.
• قحط آب است.
• مردم نزد راهب گوشه نشین رفته اند و از پارساترین فرد شهر التماس دعا دارند، تا درهای رحمت الهی باز شوند و باران ببارد و او به جای دعا و ندبه و تضرع و زاری پا به فرار می گذارد.
• دلیل راهب فروتن تیزبین صراحت خاصی دارد:
• آلوده تر از خود در شهر نیافتم و لذا از شهر گریختم تا به سبب حضور آلوده ای مثل من، درهای رحمت الهی بسته نمانند.
• در این بسط و تعمیم دیالک تیک علت و معلول خودویژگی خاصی نهفته است که رابطه علی نهفته در آن، در نگاه نخست به نظر نمی رسد:
• این غیاب راهب است که علت بارش باران است و نه حضورش.
• اما بگذریم.

• باید دانست، که توالی چیزها به معنی وجود رابطه علی (علت و معلولی) میان آنها نیست.
• فرار شیخ حتما نباید علت بارش باران (معلول) باشد:
• علت باران می تواند فرشته باران باشد (از نقطه نظر تئولوژی اسلامی) و یا تشکیل شرایط عینی لازم برای بارش باران باشد (ابر و باد و مه و خورشید و فلک به قول خود سعدی)
• بهار پس از زمستان می آید، ولی زمستان را نمی توان علت آمدن بهار دانست.
• علت تعویض فصول سال را باید در چند و چون مدار زمین جست.
• رفتن ذوالنون نمی تواند علت بارش باران باشد.
• بارش باران روندی طبیعی است و قانونمندی های عینی و واقعی خاص خود را دارد.
• دیالک تیک علت و معلول سعدی در این حکم، دیالک تیک علت و معلول واهی است و نه واقعی.

حکم سوم
• نه سختی رسد از ضعیفی به مور
• نه شیران به سرپنجه خوردند و زور

• سعدی چندین تئوری اجتماعی ارتجاعی و باطل را در زر ورق این حکم بسته بندی می کند و تحویل خواننده می دهد:

1
تئوری روزی رسانی خدا

• بنا بر تئوری روزی رسانی خدا روزی هر موجود زنده از قبل مقرر شده و بی اعتناء به کوشش او خواهد رسید.

2
تئوری تسلیم و تحمل و رضا

• بنا بر تئوری تسلیم و تحمل و رضا، انسان باید به رزق مقرر راضی باشد و اقدامی در جهت تغییر وضع موجود به عمل نیاورد.

3
جزم «مشیت الهی»

• بنا بر جزم مشیت الهی، موجودات هیچکاره تلقی می شوند و خدا همه کاره:
• دیالک تیک خدا و انسان به شکل دیالک تیک هیچکاره و همه کاره، دیالک تیک گدا و توانگر بسط و تعمیم داده می شود که در واقع دیالک تیک نمی تواند تلقی شود:
• دیالک تیک عضو هیچکاره و انگل نمی پذیرد:
• گدا را به خطه دیالک تیک راه نمی دهند.

• جزم مشیت الهی، به معنی انکار سوبژکتیویته (فاعیلیت) موجودات زنده است.
• این به معنی اوبژکت تلقی کردن موجودات زنده است.
• بدین طریق فرق میان جماد و انسان انکار می شود.
• این جزم به معنی پیاده کردن دترمینیسم ایدئالیستی بر جامعه بشری است.

• مراجعه کنید به دترمینیسم در تارنمای دیارة المعارف روشنگری

• بدین طریق عینیت دیالک تیک علت و معلول از بین می رود و برای معلول های واقعی، علت واحد واهی (الهی) تراشیده می شود:
• علت سختی کشیدن مور نه ضعف او، بلکه شخص خدا ست.
• علت صید و شکار شیر، نه سرپنجه و زور او، بلکه تقدیر رزق مقرر الهی است.

• سعدی همه حوادث طبیعی و اجتماعی را از خرد تا کلان، به گردن خدا می اندازد و حتی زیرپا له شدن مور را نه نتیجه ضعف آن، بلکه نتیجه حکم الهی می داند.


• حافظ همه همین تئوری های باطل سعدی را مو به مو از آن خود می کند و برای انجام رسالت اجتماعی ارتجاعی خود به خدمت می گیرد:

حکم چهارم
• رضا به داده، بده وز جبین گره بگشا
• که بر من و تو در اختیار نگشاده است

• حافظ در این حکم، دیالک تیک جبر و اختیار را انکار می کند و آن را با جزم «مشیت الهی» جایگزین می سازد.
• حافظ مردم را به رضای مطلق به روزی مقرره فرامی خواند و حق گره انداختن به جبین ـ حتی ـ به کسی نمی دهد.

حکم پنجم
• دلا، منال ز بیداد و جور یار، که یار
• تو را نصیب همین کرد و این از آن، داد است

• حافظ در این بیت، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک یار و بیداد بسط و تعمیم می دهد.
• حافظ با بیشرمی خارق العاده ای دست به وارونه سازی حقایق اجتماعی می زند:
• او بیداد را داد قلمداد می کند و ستمگر را یار نام می دهد، تا به همین دلیل واهی، تقسیم بیدادگرانه ثروت اجتماعی را توجیه کند.
• بدین طریق، این ارباب و خان و مباشر نیستند که به ازای ستد خویش، به ازای غصب حاصل دسترنج رعایا، داد درخور نمی دهند، ستد خود را بی داد درخور تصاحب می کنند، بیداد می کنند، بلکه مصلحت الهی است که یکی نان جوین حتی گیرش نمی آید و دیگری از فرط خور و خواب می ترکد.

حکم ششم
• ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
• با پادشه بگو، که روزی مقدر است

• حافظ در این بیت، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک رزاق و رزق بسط و تعمیم می دهد.
• او وارونه گرانه و ریاکارانه برای فقر و قناعت آبرو، شأن، ارزش و اعتبار قائل می شود و از مقدر بودن رزق و روزی دم می زند.
• ولی منظورش درست برعکس آن است که بر زبان می راند:
• احتمالا مستمری خودش از دربار به تعویق افتاده و بطور غیر مستقیم می فهماند که در فقر است و جز قناعت چاره ای نمی داند.

حکم هفتم
• گر رنج پیشت آید و گر راحت، ای حکیم
• نسبت مکن به غیر، که اینها خدا کند

• حافظ در این بیت، جزم «مشیت الهی» را با صراحت تمام نمایندگی می کند:
• او دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک خدا و رنج و راحت بسط و تعمیم می دهد.
• بدین طریق، عریان ترین فرم ستم و زورگوئی در روز روشن انکار می شود و به جای علل مادی، واقعی، ملموس، مشهود و مرئی، علتی واهی، ناملموس و نامرئی نشانده می شود.
• بعید است که ایدئولوگ های فرماسیون فئودالی و بنده داری خود از حقیقت امر بی خبر باشند.

حکم هشتم
• بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم
• اگر موافق تدبیر من شود تقدیر

• حافظ در این حکم، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک تقدیر الهی و می خواری و گنهکاری بسط و تعمیم می دهد.
• این نیز به معنی انکار سوبژکتیویته (فاعلیت) انسانی است.
• این نیز به معنی هیچکاره تلقی کردن انسان جامعه ساز و تاریخساز است.

حکم نهم
• بر آستان میکده غم می خورم مدام
• روزی ما ز خوان قدر این نواله بود

• حافظ در این بیت، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک خوان قدر و روزی بسط و تعمیم می دهد.

حکم دهم
• در ازل هر کاو به فیض دولت ارزانی بود
• تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

• حافظ در این بیت دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک قضا و قدر ازلی و سعادت ابدی بسط و تعمیم می دهد.

حکم یازدهم
• چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
• گر اندکی نه به وفق رضا ست، خرده مگیر

• حافظ در این بیت دیالک تیک علت و معلول را به شکل قسمت ازلی و روزی مقرر بسط و تعمیم می دهد و با توسل به این منطق دگماتیستی مبتنی بر دگم «مشیت الهی» مردم را به تسلیم و تحمل و رضا فرامی خواند.

حکم دوازدهم
• سکندر را نمی بخشند آبی
• به زور و زر میسر نیست این کار

• حافظ در این بیت دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک دستگاه قدر قدرت الهی و آب حیات بسط و تعمیم می دهد و به پیروی از سعدی ضرورت تلاش و تقلا و زور و زر را منکر می شود:
• اگر خدا نخواهد حتی اگر کسی زر و زور اسکندر را داشته باشد به مراد دل نمی رسد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر