• مفهوم فلسفی ماده که به مثابه مقوله اصلی فلسفی شالوده سیستم فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی را تشکیل می دهد، یکی از آماج های اصلی حمله فلسفه بورژوائی معاصر است.
• انتقاد از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده، امروزه در فرم های زیر صورت می گیرد، که اغلب در تناقض با یکدیگر قرار دارند :
فرم اول انتقاد
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
• مولر ـ مارکوس و دیگران ادعا می کنند که مفهوم مارکسیستی ماده، مفهومی اونتولوژیکی است، ماده در آن به عنوان جوهر مطرح می شود و به ماده صفات فیزیکی نسبت داده می شود.
• در حالیکه درک ماده به عنوان واقعیت فیزیکی صرف، به عنوان جسم و جنس و غیره، هرگز موضع ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نبوده است.
• درک یاد شده مختص ماتریالیسم مکانیکی بوده است، که مشخصات فیزیکی از قبیل انبساط، چگالی، نفوذ ناپذیری، ثقل و غیره را صفات مشخصه ماده قلمداد می کرد.
• مفهوم فلسفی ماده از موضع ماتریالیسم دیالک تیکی در مغایرت با ماتریالیسم مکانیکی، یک مفهوم معرفتی ـ نظری است.
• ماده به عنوان یک مقوله معرفتی ـ نظری در رابطه با مقوله شعور تعیین و تعریف می شود و لذا آن یک انتزاع معرفتی ـ نظری ـ فلسفی است و نمی تواند مفهومی منسوب به علوم طبیعی و اونتولوژی باشد.
• (اونتولوژی در واقع بمعنی آموزش مربوط به وجود است.
• ما در فرصتی دیگر به توضیح مفصل آن خواهیم پرداخت. مترجم)
فرم دوم انتقاد
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
• مویرر، لونکوویچ و دیگران به تعریف لنینی از ماده ایراد می گیرند که گویا آن تعریفی تاوتولوژیکی است، فرمول منطقی توخالی است و در باره حامل ماهوی کلیه خواص، بلحاظ اونتولوژیکی حرفی نمی زند.
• (تاوتولوژی عبارت است از بیان مطلبی واحد به دو گونه مختلف.
• مثلا لخت و عریان. مترجم)
• اشتباه بودن این استدلال در آن است که آن از یک تعریف در باره مقوله معرفتی ـ نظری، حکم اونتولوژیکی انتظار دارد و چنین امری غیرممکن است.
• اگر کسی پیش شرط نادرستی را برای تعریف ماده تعیین کند، یعنی صدور حکم اونتولوژیکی از آن بخواهد، پس تعجبی نخواهد داشت، اگر او تعریف یاد شده را بی محتوا و توخالی قلمداد کند.
فرم سوم انتقاد
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
• وتر، بوشه یفسکی و دیگران ادعا می کنند که تعریف مارکسیستی ماده متناقض است و گویا آن آمیزه ای از رئالیسم معرفتی ـ نظری و ماتریالیسم اونتولوژیکی عرضه می کند.
• این افراد اما این واقعیت امر را نادیده می گیرند که در مقابل هم قرار دادن ماده وشعور، تنها در چارچوب مسأله اساسی فلسفه (یعنی تعیین تقدم یکی بر دیگری) مطلق است.
• در خارج از این چارچوب، ماده و شعور در پیوند ژنتیکی واقعی با هم قرار دارند، زیرا کلیه نوع ها و فرم های شعور به فرم بسیار توسعه و تکامل یافته ای از ماده (مغز) وابسته اند و محصول عملکرد آن اند.
• از این رو، حکم «ماده در خارج از شعور و مستقل از شعور انسانی وجود دارد» (که حضرات آن را رئالیسم معرفتی ـ نظری می نامند) و حکم «در جهان جز ماده جنبنده چیزی وجود ندارد» ( که حضرات آن را ماتریالیسم اونتولوژیکی قلمداد می کنند) اصلا و ابدا با هم در تناقض قرار ندارند.
• حکم دوم ـ در خارج از چارچوب مسأله اساسی فلسفه ـ از موضع قاطع ماتریالیستی، حکم اول را تا حدود زیادی تکمیل می کند.
فرم چهارم انتقاد
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده
• و بالاخره نوبت به مک مولین می رسد که از طرق سمانتیکی در صدد بیرون راندن مفهوم «ماده» از عرصه علوم بر می آید.
• او ادعا می کند که «ماده» یک اصطلاح متا تئوریکی است که در تئوری مربوط به علوم منفرد عملکردی (فونکسیونی) بعهده ندارد و هیچ جزئی از «زبان اوبژکتی» محقق را تشکیل نمی دهد، بلکه صرفا برای ادای مطلبی در باره یک تئوری مورد استفاده قرار می گیرد.
• بدین طریق «ماده» می تواند هم بمثابه یک اصطلاح متا زبانی وهم بمثابه یک اصطلاح اوبژکتزبانی مطرح شود.
• (برای آشنائی با مفاهیم متاتئوری، متازبانی و اوبژکتزبانی مراجعه کنید به تعریف تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری. مترجم)
• حتی اگر مفهوم «ماده» برای علوم منفرد دارای اهمیت متا تئوریکی باشد، این امر سبب کاسته شدن از عملکرد مستقیم آن در آنها نخواهد شد.
• عملکرد مفهوم «ماده» در وهله اول وابسته بدان نیست که آن در علوم منفرد بطور متا تئوریکی و یا اوبژکت تئوریکی مطرح می شود.
• عملکرد مفهوم «ماده» قبل از همه از نظر جهان بینی، معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی تعیین می شود.
• و لذا مفهوم فلسفی «ماده» همیشه در علوم و در فعالیت عملی انسانها نقش بسزائی بازی خواهد کرد و با توسل به هیچ ترفند و تحریف و بندبازی نمی توان آن را از عرصه علوم تبعید کرد.
• مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه، شعور، حرکت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر