۱۳۹۹ بهمن ۲۱, سه‌شنبه

کریسمس بالاخره کی از راه می رسد؟ (۲)

تاریخ کریسمس ۲۰۲۰ چه روزی است؟ + تاریخچه 

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

 

برگردان

میم حجری

 خرگوش سپید به نرمی پشم

 

·    در پائیز، وقتی که درختان برگ های رنگارنگ خود را هدیه باد می کردند، جادوگر کوچولو خانه کوچکی برای خود جادو کرد.

 

·    خانه در قله کوه قرار داشت و به آسمان خیلی نزدیک بود.

 

·    بعضی شب ها، ماه پشت بام این خانه دراز می کشید و قدری استراحت می کرد.

 

·    روزها و هفته ها پشت سر هم سپری می شدند و جادوگر کوچولو همیشه تک و تنها بود.

 

·    وقتی زمستان از راه رسید، تنهائی جادوگر کوچولو را به تنگ آورد و کسل شد.

 

·    تا اینکه روزی از روزها برف باریدن گرفت.

 

·    آنگاه، جادوگر کوچولو کلاه سحر و جادویش را بر سر نهاد، پنجره را باز کرد و به تماشای پنبه های برف پرداخت.

 

·    «بیائید!»، جادوگر کوچولو به برف ـ پنبه ها گفت.

·    «بیائید و مهمان من باشید!»

 

·    «خیلی ممنون!

·    اگر ما به خانه گرم تو بیائیم، ذوب می شویم»، برف ـ پنبه ها به نجوا گفتند.

 

·    جادوگر کوچولو قدری فکر کرد، بعد عصای جادویش را برداشت و برف ـ پنبه ها را به خرگوش های سپید نرم تبدیل کرد.

 

·    اول چند تا از آنها را به خرگوش تبدیل کرد، ولی چون خوشش آمد، به جادوگری ادامه داد.

 

·    خرگوش ها از پنجره وارد شدند و طولی نکشید که تمام خانه از خرگوش پر شد.

 

·    خرگوش ها روی صندلی ها، روی نیمکت، دور تا دور اجاق، روی میز و در همه جای خانه نشسته بودند.

 

·    در سطل آب خرگوشی نشسته بود.

·    روی مبل دو خرگوش لم داده بودند، در قابلمه یک خرگوش بود و وقتی جادوگر کوچولو می خواست بخوابد، متوجه شد که پنج تا از خرگوش ها تختخواب او را اشغال کرده اند.

 

·    بنابرین، جادوگر کوچولو روی زمین اتاق نشست و غمگین شد.

 

·    خرگوش ها ـ اما ـ نان جادوگر کوچولو را می خوردند، سیب های او را گاز می زدند، در یخچال را مرتب باز و بسته می کردند و به صدا در می آوردند، دست های یکدیکر را می گرفتند و روی استکان ـ نعلبکی ها می رقصیدند.

 

·    و وقتی جادوگر کوچولو به آنها بد و بیراه می گفت، مسخره اش می کردند.

 

·    «اینجا خانه من است»، جادوگر کوچولو گفت.

 

·    خرگوش ها اما انگار کر بودند و نمی شنیدند.

 

·    آنگاه جادوگر کوچولو به تنگ آمد.

 

·    «اجی مجی لا ترجی!»، جادوگر کوچولو گفت و خرگوش های سپید را به گل های سفید تبدیل کرد.

 

·    گلهای سپید را در گلدان گذاشت و از تماشای شان لذت برد.

 

·    گل ها در سراسر زمستان شکوفه کردند.

 

·    اما با فرا رسیدن بهار، ناگهان نا پدید شدند.

 

·    تعجبی هم ندارد.

 

·    برای اینکه گل های سپید، برف ـ پنبه ها بوده اند.

 

پایان


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر